سوال او ذهن همه را پریشان کرد، بحث بالا گرفت و نتیجه این شد.. فردی که از همه عابدتر و پاکیزه تر است، برای رفتن به محضر مولا و سوال از او اماده شود.

توی احوالات خودم غرق بودم که صدای یکی از دوستان هوشیارم کرد؛ انتخاب شدی مردِ مومن! تو امروز بهترینِ جمع ما هستی.

اشک روی گونه هایم غلتید و بی اختیار به سجده افتادم.. سالها تهجد و شب زنده داری، شبها عشق بازی با آنکه از نظرم پنهان بود و دلم از عطر وجودش مست، مرا به عبدی تبدیل کرد که طالب بودم جان برایش فدا کنم

اگر امامم را میدیدم بی شک میگفتم؛ آقاجان به دنبال سیصد و دوازده نفر باش چون من سرباز تو هستم

نشانی منزل امام را از شیخ جویا شدم، او نیز به چند خانه جلوتر اشاره کرد.. پشت درب خانه که ایستادم دق الباب نکرده آن مرد را دیدم، در چهارچوب در ایستاده بود و نگاهم میکرد..

لرزان و گریان گفتم، برای دیدار آمده ام، قلبم تاب دوری ندارد.. اجازه بده داخل شوم حرفی بزنم، مولایم را ببینم، سوالی از او بپرسم و جانم فدا کنم

اما حرفم تمام نشده بود که مرد در را بست. گفت؛ امام فرموده اند دختر باکره ای که در نام و نسب و شرف و رتبه، فوق بزرگان این شهر است به عقد تو در آوردم، امشب به خانه آن شخص برو، توقف نما و فردا نزد ما حاضر شو!!

کوچها را پشت سر گذاشتم و رسیدم به این خانه، هنوز هم فکر میکنم در رویایی شیرین هستم.

بسم الله گویان میروم سمت اتاق، پرده حریر آبی رنگ جلوی ورودی اتاق، در باد میرقصد. بوی گلاب و مُشک مشامم را پر میکند..

سرفه آرامی میکنم، دختر متوجه حضورم میشود. "سلام، خوش آمدی"

تا به امروز صدایی به این زیبایی نشنیده ام، قدمی به سویش برمیدارم.. اما ناگهان صیحه ای تمام اتاق را پر میکند..

نامم را صدا میزنند، همان خادمِ خانه امام است

_ چه شده؟ این صدای چیست؟ _ امامِ تو خروج کرده، باید بیایی، پیکار نزدیک است و دشمنان بسیار

لب میگزم، پس بلاخره زمانش رسید، میخواهم راهی شوم ولی بوی مشک پاهایم را سست میکند

_ سلام مرا برسان، به امام بگو شما تشریف ببرید من خود را میرسانم

بعد از چند ساعت خادمِ امام دوباره پیدایش میشود، نفس نفس میزند .. _ حضرت میفرماید: باید فورا بیایی!

رو تُرش میکنم و ابرو در هم میکشم. نمیدانم چرا حال مرا نمیفهمد، مقابل چشمانش لنگه در را میبندم و فریاد میزنم؛ من نخواهم امد! برو

حرف از دهانم خارج نشده که دنیا دور سرم کش میآید. حس خاری ناچیز دارم که طوفان اورا می بلعد. نفسم لحظه ای بند میآید ..

چشم که باز میکنم خبری از عروس نیست، نه حجله ای نه اتاقی.

وسطِ بیابانم، با توشه ای در دست، در ابتدای جاده ای ناهموار، به دنبالِ سوالی که جوابش را گرفتم..

_یک خاطره از علمای نجف، جلد ششم عبقری الحسان، عبقریه هفتم، یاقوته یک، صفحه ۴۵۲،۴۵۳

❌یه وقت فکر نکنی: چون امام زمانت توی غیبته، همه حقوقِ امام، از گردنِ تو ساقطه! نـــــــــــه✋ همین امروز راهی به سمتـــش باز کن: فردا خیـــلی دیــــــــره

ما اینقدر گرفتارِ فرمول های اجتماع هستیم، تکلیفامونو گذاشتیم کنار! منفور ترین ادما کسایی هستن که وقتی به اخرت خونده میشن سستن، وقتی به دنیا خونده میشن نشاط دارن❌.. انگار هرچی دارن عمل میکنن در دنیا واجبه و هرچی کوتاهی میکنن ازش ساقط شده!! وقفِ امام زمان شدن، از ما ساقط نشده✨.. ما اهلش نیستیم! بیاین تو این یکی دو شبی که مونده آشتی کنیم.. میدونی جشن کی لذت داره؟ اون وقتی که منتظری رو تو وجودت حس کنی امیرالمومنین قول داد اگه منتظر باشی با من و هم درجه من در بهشتی🙃.. اگه اینو داشته باشی همین الان حس میکنی یه شادی زیاد و ارامش موندنی تو وجودته! یادتون باشه قبل ماه رمضان نتونین با حضرت ارتباط بگیرید، روزه تونم فایده نخواهد داشت💔.. شب قدر هرکس به میزان پیوندیِ که با امام زمانش داره..

همجا دارن میگن دیره دیرشده! ما که گوش نمیدیم.. بعد ظهورم که توبه نداریم ب خودمون بیایم

بسه وقت تلف کردن!

میخوایم دورِ هـ‍م خـ‍ـودسازی کنیم:))) چجوری؟! اول وارد این سایت میشین؛ بعد وارد قسمت تولیدات بخش چند رسانه ای. بعد از اون یکی از کارگاه های استادشجاعی رو که شامل، سبک زندگی انسانی، انسان شناسی، من و خدا، من و خانواده اسمانی، تمدن سازی و توحیدی هست رو انتخاب میکنید؛ سپس هر کارگاه یک یا چند مجموعه صوت رو انتخاب میکنین.. بعد اینجا👈@azizmHOSSEIN315 اعلام میکنید میخواین کدوم مجموعه صوت هارو تا قبل عید تموم کنین.. به این ترتیب لینک یه گروه خدمتتون داده میشه و هرروز همه اعلام میکنیم چندتا صوت گوش دادیم ! توجه؛ دوره مخصوص بانوانه ولی آقایون هم میتونن گوش بدن .

اگر فور کردین بنر کانالتون به ایدی داخل بیو کانال بفرستین تا اینجا بزاریم✨