🔰شخصی به #علامه_طباطبایی گفت: نصیحتی بفرماید.
#علامه فرمود :
بدانید ڪه در تمام حالات و لحظات خداوند شما را میبیند.
سپس علامه فرمود :
مهم تر و بالاتر از این مطلب در اسلام بعنوان موعظه و نصیحت نداریم
فراگیرے احڪام
بسیارے از مردم اعتنایی به فراگیرے احڪام مورد نیاز خود ندارند و فڪر میڪنند اگر آشنایی به احڪام نداشته باشند مسئولیت ڪمترے دارند.
در حالی ڪه طبق فتواے همه مراجع تقلید، واجب است بر مڪلفان ڪه مسائل مورد نیاز خود را فرا بگیرند و عذرے در برابر ڪوتاهی خود ندارند.
توضیح المسائل مراجع م11
🌱 #احکام
دست ڪشیدن به صورت
برخی تصور می ڪنند بعد از قنوت نماز، مستحب است دستهاے خود را به صورت خود بڪشند، در حالی ڪه این ڪار مڪروه است.
عروه الوثقی ج 1 بحث قنوت م 8
🌱
🔸 #احکام
اسراف در خوردن
مردم اسراف را در دور ریختن غذا میدانند و اگر غذایی زیاد بماند میگویند بخورید تا اسراف نشود در حالی ڪه خوردن بی جا و زیاد نیز ، نوعی اسراف محسوب شده و مڪروه است.
. توضیح المسائل مراجع ج2 ص539
🌱🔸#احکام
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_هشتادُهفتم گير مي كرديم. گفتم: آقا ابراهيم برو از بالاتر بي
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_صدو_هشتادُهشتم
ما از داخل يك شيار باريك با شيب كم به سمت نوك تپه حركت كرديم.
در بالاي تپه ســنگرهاي عراقي كاملا مشــخص بود.
من وظيفه داشــتم به محض رسيدن آن ها را بزنم.
يك لحظه به اطراف نگاه كردم.
در دامنه تپه در هر دو طرف ســنگرهايي به ســمت نوك تپه كشيده شده بود.
عراقي ها كاملا مي دانستند ما از اين شيار عبور مي كنيم!
آب دهانم را فرو دادم،
طوري راه مي رفتم كه هيچ صدايي بلند نشود.
بقيه هم مثل من بودند.
نفس در سينه ها حبس شده بود!
هنوز به نوك تپه نرسيده بوديم
که يكدفعه منوري شليك شد.
بالاي سر ما روشن شــد! بعد هم از سه
طرف آتش وگلوله روي ما ريختند.
همه چسبيده بوديم به زمين. درست
در تيررس دشمن بوديم. هر لحظه نارنجك، يا گلوله اي به سمت ما مي آمد.
صداي ناله بچه هاي مجروح بلند شد و... درآن تاريكي هيچ كاري نمي توانستيم انجام دهيم.
دوست داشتم زمين باز مي شد و مرا در خودش مخفي مي كرد.
مرگ را به چشم خودم مي ديدم. در همين حال شخصي
سينه خيز جلو مي آمد و پاي مرا گرفت! سرم را كمي از روي زمين بلند
كردم و به عقب نگاه كردم. باورم نمي شد. چهره اي كه مي ديدم، صورت.نوراني ابراهيم بود.
يكدفعــه گفت: تويي؟! بعد آرپي جــي را از من گرفت
و جلو رفت. بعد با فرياد الله اكبر آرپي جي را شليک کرد.
سنگر مقابل كه بيشترين تيراندازي را مي كرد منهدم شد.
ابراهيم از جا بلند شد و فرياد زد: شيعه هاي اميرالمؤمنين بلند شيد،
دست مولا پشت سر ماست.
بچه ها همه روحيه گرفتند. من هم داد زدم؛ الله اكبر، بقيه هم از
جا بلند شــدند. همه شليك مي
كردند. تقريباً همه عراقي ها فرار كردند.
چند لحظه بعد ديدم ابراهيم نوك تپه ايستاده! كار تصرف تپه مهم عراقي ها خيلي ســريع انجام شــد.
تعدادي از نيروهاي..
✍ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_هشتادُهشتم ما از داخل يك شيار باريك با شيب كم به سمت نوك تپه
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_صدو_هشتادُنهم
دشمن اسير شدند. بقيه بچه ها به حركت خودشان ادامه دادند.
من هم با فرمانده جلو رفتيم.
در بين راه به من گفت: بي خود نيست كه همه دوست دارند در عمليات با ابراهيم باشند.
عجب شجاعتي داره! نيمه هاي شب دوباره ابراهيم را ديدم.
گفت: عنايت مولا رو ديدي؟! فقط يه الله
اكبر احتياج بود تا دشمن فرار كنه! عمليات در محور ما تمام شد.
بچه هاي همه گردان ها به عقب برگشتند. اما بعضي از گردان ها،
مجروحين و شهداي خودشان را جا گذاشتند! ابراهيــم وقتي با فرمانده
يكــي از آن گردان ها صحبت مي كرد، داد مي زد! خيلي عصباني بود. تا حالا
عصبانيت او را نديده بودم. مي گفت: شما كه مي خواستيد برگرديد، نيرو و
امكانات هم داشتيد، چرا به فكر بچه هاي گردانتان نبوديد!؟ چرا مجروح ها
رو جا گذاشتيد، چرا ... با مسئول محور كه از رفقايش بود هماهنگ
كرد. به همراه جواد افراسيابي و چند نفر از رفقا به عمق مواضع دشمن
نفوذ كردند. آن ها تعدادي از مجروحين و شــهداي بجا مانده را طي
چند شــب به عقب انتقال دادند. دشــمن به واسطه حساسيت منطقه
نتوانسته بود پاكسازي لازم را انجام دهد. ابراهيم و جواد توانستند تا شب
12 آذرماه 16 حدود هجده مجروح و ُنه نفر از شهدا را از منطقه نفوذ
دشمن خارج كنند. حتي پيكر يك شهيد را درست از فاصله ده متري
سنگر عراقي ها با شگردي خاص به عقب منتقل كردند! ابراهيم بعد از اين
عمليات كمي كســالت پيدا كرد. با هم به تهران آمديم. چند هفته اي تهران
بود. او فعاليت هاي مذهبي و فرهنگي را ادامه داد.
✍ادامه دارد....
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd