خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_صدو_نودُنهم ابراهيم هنوز مشــغول بود و در كنار كانــال دوم بچه ها
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_دویستم
ديگر هيچ چيز قابل كنترل نبود.
تنها جايي كه امنيت بيشتري داشت داخل كانال ها بود. در آن تاريكي و شلوغي ابراهيم را گم كردم!
تا كانال سوم جلو رفتم،
اما نمي شد كسي را پيدا كرد!
يكي از رفقا را ديدم و پرسيدم:
ابراهيم را نديدي!؟ گفت: چند دقيقه پيش از اينجا رد شد.
همين طور اين طــرف و آن طرف مي رفتم.
يكي از فرمانده ها را ديدم.
من را شناخت و گفت: سريع برو توي معبر، بچه هائي كه توي راه هستند بفرست عقب.
اينجا توي اين كانال نه جا هست نه امنيت، برو و سريع برگرد. طبق
دســتور فرمانده، بچه هائي را كه اطراف كانال دوم و توي مسير بودند آوردم عقب،
حتي خيلي از مجروح ها را كمك كرديم و رسانديم عقب.
اين كار، دو سه ساعتي طول كشيد.
مي خواستم برگردم، اما بچه هاي لشکر
گفتند: نمي شه برگردي! با تعجب پرسيدم: چرا؟! گفتند: دستور عقب نشيني صادر شده،
فايده نداره بري جلو. چون بچه هاي ديگه هم تا صبح برمي گردند.
ســاعتي بعد نماز صبح را خواندم.
هوا در حال روشن شدن بود.
خسته بودم و نااميد. از همه بچه هايي كه برمي گشــتند سراغ ابراهيم را مي گرفتم.
اما كسي خبري نداشت. دقايقي بعد مجتبي را ديدم.
با چهره
اي خاك آلود وخســته از ســمت خط برمي گشت. با نااميدي پرسيدم:
مجتبي، ابراهيم رو نديدي!؟
همينطور كه به سمت من مي آمد گفت: يك
ساعت پيش با هم بوديم. با خوشحالي از جا پريدم، جلو آمدم
وگفتم: خُب، الان كجاست؟! جواب داد: نمي دونم، بهش گفتم دســتور عقب نشيني صادر شده،
گفتم تا هوا تاريكه بيا برگرديم عقب، هوا روشن بشه هيچ كاري نمي تونيم انجام بديم.
اما ابراهيم گفت: بچه ها توكانال ها هستند. من مي رم پيش اون ها،
همه با هم برمي گرديم.
✍ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
این که گناه نیست 61.mp3
4.34M
#این_که_گناه_نیست 61
خدا، در اذان، شش بار میگه؛
✨حیَّ...یعنی؛ بـُدو بیا!
بدو بیا،تا نوازشت ڪنم،
تا درآغوش من، آروم بگیرے،
و بقیهے روزُ، با آرامش سپرے ڪنی!
امان از بهانه هاے اَلَڪی
این که گناه نیست 63.mp3
4.4M
#این_که_گناه_نیست 63
💢حواست باشه؛
اثر بعضی از اشتباهات
زود به سمتت برمیگرده.
اما این دامنگیرے
به همینجا ختم نمیشه،
بعداز تولدت به برزخ، دوباره بسمتت برمیگرده❗️
مگر اینڪه ....
این که گناه نیست 64.mp3
4.76M
#این_که_گناه_نیست 64
💠کُفـران؛
یعنی بخاطر یه اشتباه، رویِ تموم خوبیهاے ڪسی خط بڪشیم.
کُفـران؛ یه صفت خطرناڪه!
و در دو مورد خطرناڪ تر؛
۱-پدر و مادرت ۲-اُستادت
حواستُ خیلی جمع ڪنیا
این که گناه نیست 65.mp3
4.73M
#این_که_گناه_نیست 65
💢ببیـن؛
تو براے سلامت و آرامش خودت،
به یادگرفتنِ "توڪل" محتاجی!
توڪل؛ یعنی وڪیل گرفتن.
✅خدا بشه وڪیلِت
و تو آروم بشینی وبه تدبیرش نگاه ڪنی!
ڪافیه اعتماد ڪنی
سوال:
براے رفع تنبلی و ڪسالت در عبادات چه باید ڪرد؟
🍃 #آیتاللهبهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 در اوقات نشاط، مشغول به عبادت مستحبی شوید،
و در اوقات ڪسالت، در حد واجبات ڪفایت نمایید.
💚
هَر مُوقع بہ «بِهشـــــتزَهرا» میرَفت؛
آبی بَرمیداشْتو
قُبور «شُهـــــدا۔۔»رو مےشُست۔۔!
مےگُفت: بٰاشُهـــــدا قرار گذاشتم ڪِہ؛
مَن غُبار رو؛
أز رو؎ِ قَبرهـــــآ؎ آنهابِشورم و
آنھـٰا هَم غبٰار گنـــــٰاه رو؛
أز رو؎ دلِ مـَن بشورَند...!
﴿ #شَھیدرسولِخَلیلے۔۔❀﴾
#شهیدانه #تلنگر
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_دویستم ديگر هيچ چيز قابل كنترل نبود. تنها جايي كه امنيت بيشتري دا
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_دویستُ_یکم
مجتبي ادامه داد: همين طوركه با ابراهيم حرف مي زدم يك گردان از لشکر عاشورا به سمت ما آمد.
ابراهيم سريع با فرمانده آن ها صحبت كرد و خبر عقب نشيني را داد. من هم چون مسير را بلد بودم، با آن ها فرستاد عقب.
خودش هم يك آرپي جي با چند تا گلوله از آن ها گرفت و رفت به سمت كانال.
ديگه از ابراهيم خبري ندارم.
ســاعتي بعد ميثم لطيفي را ديدم.
به همراه تعــدادي از مجروحين به عقب برمي گشت.
به كمكشان رفتم.
از ميثم پرسيدم: چه خبر!؟ گفت: من و اين بچه هائي كه مجروح هســتند جلوتــر از كانال، لاي تپه ها افتاده بوديم.
ابرام هادي به داد ما رسيد.
يكدفعه سرجايم ايستادم. باتعجب گفتم: داش ابرام؟!
خُب بعدش چي شد!؟
گفت: به سختي ما رو جمع كرد.
تو گرگ و ميش هوا ما رو آورد عقب.
توي راه رسيديم به يك كانال، كف كانال پر از لجن و ... بود،
عرض كانال هم زياد بود.
ابراهيم رفت دو تا برانكارد آورد و با آن ها چيزي شبيه پل درست كرد!
بعد هم ما را عبور داد و فرستاد عقب. خودش هم رفت جلو.
ســاعت ده صبح، قرارگاه لشــکر در فكه محل رفت و آمد فرماندهان بود.
خيلي ها مي گفتند چندين گردان در محاصره دشمن قرار گرفته اند!
✍ادامه دارد...
شهدا را یاد ڪنیم با ذڪر صلوات⚘
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
#شرح_حکمت ۲
❣امیرالمومنین علیهالسلام میفرماید
✨أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ
💠«هر ڪس طمع را پيشه ڪند خود را حقير ساخته است».
✍ ✔️بدیهی است ڪه افراد طماع براے رسيدن به مقصود خود بايد تن به هر ذلتى بدهند و دست سؤال به سوے هرڪس دراز ڪنند و شخصيت خود را براے نيل به اهداف طمعڪارانه خود بشڪنند.
════
باهم #نهج_البلاغه بخوانیم
الهی
اگر ستارالعيوب نبودے،
ما از رسوايی چه میڪرديم...؟...
علامه حسن زاده آملی🍃
💚
سفارش استاد بزرگ عرفان مرحوم علامه قاضی(ره) به علامه طباطبایی (ره):
دنیا میخواهی نماز شب بخوان!
آخرت میخواهی نماز شب بخوان
اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ
اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ
💠استاد #فاطمی_نیا :
🔸️بنابر فرموده اهل معرفت براے دور ماندن از گناه این دو ڪار ضرورے است :
۱-سڪوت و ڪم حرف زدن.
۲-مشغول یڪی از اذڪار مانند صلوات یا استغفار شدن.
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_دویستُ_یکم مجتبي ادامه داد: همين طوركه با ابراهيم حرف مي زدم يك گر
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_دویستُ_دوم
كانال كميل
راوی: علي نصرالله
يكي از مســئولين اطلاعات را ديدم و پرسيدم: يعني چي گردان ها محاصره شدند؟
عراق كه جلو نيامده، بچه ها هم توي كانال دوم و سوم هستند.
فرمانده گفت: كانال سومي كه ما در شناسائي ديده بوديم، با اين كانال فرق داره.
اين كانال و چند كانال فرعي را عراق ظرف همين دو سه روز درست كرده.
اين كانال ها درست به موازات خط مرزي ساخته شده، ولي كوچكتر و پر از موانع.
بعــد ادامه داد: گردان هاي خط شــكن، براي اينكه زير آتش نباشــند رفتند داخل كانال.
با روشــن شــدن هوا تانك هاي عراقي جلــو
آمدند و دو طرف كانال را بستند. دشمن هم كانال ها را زير آتش گرفته.
بعد كمي مكث كرد و گفت: عراق شــانزده نوع مانع ســر راه بچه ها چيده بود،
عمق موانع هم نزديك به چهار كيلومتر بوده!
منافقين هم تمام اطلاعات اين عمليات را به عراقي ها داده بودند!
خيلي حالم گرفته شد.
با بغض گفتم: حالا چه بايد كرد!؟
گفت: اگــر بچه ها مقاومت كنند مرحله دوم عمليــات را انجام مي دهيم و آن ها را مي آوريم عقب.
در همين حين بيسيم چي مقر گفت: يك خبر از گردان هاي محاصره شده!
همه ساكت شدند.
بيسيم چي گفت: مي گه «برادر ثابت نيا با برادر افشردي دست داد!»
اين خبر كوتاه يعني فرمانده گردان كميل به شهادت رسيده.
✍ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_دویستُ_دوم كانال كميل راوی: علي نصرالله يكي از مســئولين اطلاعا
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_دویستُ_سوم
عصــر همان روزخبر رســيد حاج حســيني، معاون گــردان كميل هم به شــهادت رسيده و بنكدار، ديگر معاون گردان به سختي مجروح است.
همه بچه ها در قرارگاه ناراحت بودند. حال عجيبي در آنجا حاكم بود.
بيستم بهمن ماه، بچه ها آماده حمله مجدد به منطقه فكه شدند.
يكي از رفقا را ديدم. از قرارگاه مي آمد. پرسيدم: چه خبر؟ گفت: الان بيســيم چي گردان كميل تماس گرفت.
با حاج همت صحبت كرد وگفت: شارژ بي سيم داره تموم مي شه،
خيلي از بچه ها شهيد شدند، براي ما دعاكنيد.
به امام سلام برسونيد و بگيد ما تا آخرين لحظه مقاومت مي كنيم.
با دلي شكسته و ناراحت گفتم: وظيفه ما چيه،
بايد چه كار كنيم؟
گفت: توكل به خدا،
برو آماده شو.
امشب مرحله بعدي عمليات آغاز مي شه. غروب بود.
بچه هاي توپخانه ارتش با دقت تمام، خاكريز هاي دشمن را زير آتش گرفتند. گردان حنظله و چند گردان ديگر حركتشان را آغاز كردند.
آن ها تا نزديكي كانــال كميل پيش رفتند.
حتی با عبور از موانع به کانال ســوم هم رســيدند،
اما به علت حجم آتش دشــمن، فقط تعداد كمي از بچه هاي محاصره شــده توانستند در تاريكي شب از كانال خارج شوند و خودشان را به عقب برسانند.
اين حمله هم ناموفق بود، تا قبل از صبح به خاكريز خودمان برگشــتيم.
اما بيشتر نيروهاي گردان حنظله در همان کانال هاي مرزي ماندند.
در اين حمله و با آتش خوب بچه ها، بسياري از ادوات زرهي دشمن منهدم شد.
12 بهمن ۱۳۶۱ بود. هنوز صداي تيراندازي و شليك هاي پراكنده از داخل كانال شنيده مي شد.
به خاطر همين، مشخص بود كه بچه هاي داخل كانال هنوز مقاومت مي كنند
✍ادامه دارد....
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_دویستُ_سوم عصــر همان روزخبر رســيد حاج حســيني، معاون گــردان كم
✨🌱✨🌱✨🌱✨
#سلام_بر_ابراهیم
#قسمت_دویستُ_چهارم
اما نمي شد فهميد كه پس از چهار روز، با چه امكاناتي مشغول مقاومت هستند؟!
غروب امروز پايان عمليات اعلام شد. بقيه نيروها به عقب بازگشتند.
يكي از بچه هائي كه ديشب از كانال خارج شد را ديدم.
مي گفت: نمي داني چه وضعي داشتيم! آب و غذا نبود، مهمات هم بسياركم، اطراف كانال ها هم ُپر از انواع مين! ما هر چند دقيقه گلوله اي شليك مي كرديم
تا بدانند هنوز زنده ايم. عراقي ها مرتب با بلندگو اعلام مي كردند: تسليم شويد!
لحظات غروب خورشيد بسيار غمبار بود.ه روي بلندي رفتم و با دوربين نگاه مي كردم.
انفجارهاي پراكنده هنوز در اطراف كانال ديده مي
شد. دوست صميمي من ابراهيم آنجاست و من هيچ كاري نمي توانم
انجام دهم. آن شب را كمي استراحت كردم و فردا دوباره به خط بازگشتم.
٭٭٭ عراقي ها به روز 22 بهمن خيلي حساس بودند. حجم آتش آن
ها بسيار زياد شد. خاكريزهاي اول ما هم از نيرو خالي شد. همه رفتند
عقب! با خودم گفتم: شايد عراق قصد پيشروي دارد؟! اما بعيد است، چون
موانعي كه به وجود آورده جلوي پيش روي خودش را هم مي گيرد! عصر بود
كه حجم آتش كم شد. با دوربين به نقطه اي رفتم كه ديد بهتري روي
كانال داشــته باشد. آنچه مي ديدم باوركردني نبود! دود غليظي از محل
كانال بلند شده بود. مرتب صداي انفجار مي آمد. ســريع پيش بچه هاي
اطلاعات رفتم و گفتم: عراق داره كار كانال رو تمام مي كنه! آن ها با
دوربين مشاهده كردند، فقط آتش و دود بود كه ديده مي شد. اما من هنوز
اميد داشتم. با خودم گفتم: ابراهيم شرايط بدتر از اين را سپري كرده، اما
به ياد حرف هايش، قبل ازشروع عمليات افتادم و بدنم لرزيد.
✍ادامه دارد...
http://eitaa.com/joinchat/2374696992C9e217bcccd
⚘
«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ»