استاد فاطمی نیا :
حرف زدن پشت سر مردم ،
قلب را تیره می کند ،
توفیق را از آدم سلب می کند،
ونشاط عبادت را می گیرد.
عکس_نوشت | پاسخ به یک فکر اشتباه
👈من فقط نماز صبحم قضا میشه، بعضی ها اصلا نماز نمیخونن 😐
📚آیت الله جوادی آملی
#حجاب
#امام_زمان
مرحوم حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی:
#سجده_گناهان_را_می_ریزد.
💠روایت است که انسان به سجده برود و مدتی در سجده باشد، "شکراً لله و الهی العفو" بگوید.
مخصوصا در نماز شب، ده دقیقه، یک ربعی در سجده باشد، حسّ می کند وقتی که به سجده می رود، سبک می شود.
🔴آن حالت سبکی بر اثر ریخته شدن گناهان است.🔵
🍁 همانطور که باد در فصل پاییز برگ درختان را می ریزد ، سجده هم گناهان را می ریزد.
🍃
🍃🌸
#لحظه_ای_با_قران
✍️قرآن میفرماید:
بعضی آدمها «کَانَّهُم خُشُبٌ»...
انگار چوباند...
تا عصبانی می شوند، آتش میگیرند،
و همه جا را دودآلود میکنند،
همه جا را تیره و تار میکنند،
اشک آدم را جاری می کنند.
ولی بعضیها این طور نیستند؛
مثل عودند.
وقتی یک حرف میزنی که ناراحت میشوند، و آتش میگیرند،
بوی جوانمردی و انصاف میدهند ،
و هرگز نامردی نمیکنند.
🌷 این است که وجود نازنین امام صادق سلام الله علیه فرمود: هر کس را میخواهی بشناسی، در وقت عصبانیت، در وقت خشم بشناس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 چه جور با النگو و انگشتر وضو بگیریم؟
❇️ احکامی که باید بدانیم
📎#احکام_وضو
📎#کلیپ_آموزشی
📎#کلیپ_احکام
#کلام_علما
💠آیت الله مجتهدی(ره):
کسی که نیت کند آبروی مومنی را ببرد ، در اصل خود را آماده می کند برای جنگ با خدا. ریختن آبروی مومن از گناهانی است که در دنیا و آخرت آبروی انسان را می برد.
#آیت_الله_مجتهدی
#موعظه_بزرگان
#درس_اخلاق
🍃🌼
«الهی،تن به سوی کعبه داشتن چه سودی دهد،
آنکه را دل به سوی خداوندِ کعبه ندارد؟»
-علامهحسنزادهآملی'
#تلنگر
میگـفٺ :
من بہ این باور رسیدهام
چشمۍ که به نگاھ حرام عادت ڪند
خیلۍ چیزها را از دسٺ مۍدهد
-چشم گناهکار لایق شهادت نـمـۍشود🥀
━━⊰❀🦋❀⊱
خدایا!
در آشوب فتنه و بلا
عده ای تو را گم می کنند
و عده ای تو را پیدا می کنند؛
ما را از بندگان یابنده خود قرار بده
#حجاب
#امام_زمان
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج
سلام وقت بخیر 🌹
داستان زندگی یک #شخصیت_شگفت_انگیز که واقعا ایشون یکی از خانم های فوق العاده بودند.
✅ #همسر_بزرگوار_علامه_طباطبایی👇👇
@gasedaak
داستان #زندگی_خانوادگی_علامه_طباطبایی
🔹 #بخش_اول
❇️ علامه محمد حسین طباطبایی از بزرگترین علمای صدسال اخیر هستند و کتاب های زیادی در مسائل فقهی و کلامی و فلسفی و تفسیر نوشتن. ایشون در سال 1302 شمسی با دختر یکی علمای بزرگ تبریز ازدواج میکنند.
🌷 نام این خانم قمر السادات هست که یک زن بسیار مومن و فهمیده و حکیم بوده و پدرش از ثروتمندان تبریز محسوب میشده.
بعد از دو سال خداوند یه پسری به علامه میده به نام محمد و زندگی این زوج جوان با اومدن این پسر شیرین میشه 🌹
🔸 بعد از اون علامه برای ادامه تحصیل میره نجف و در یک خونه بسیار محقر و این خانم با تمام سختی های اون زندگی میسازه و هیچ گله و شکایتی از علامه نداشته
بخش دوم
خود علامه داستان ورودش به شهر نجف رو اینطوری بیان میکنه:
🔸 هنگامی که از تبریز به قصد ادامه تحصیل علوم اسلامی به سوی نجف اشرف حرکت کردم، از وضع نجف بیاطلاع بودم، نمیدانستم کجا بروم و چه بکنم.
در بین راه همواره به فکر بودم که چه درسی بخوانم، پیش چه استادی تلمّذ کنم و چه راه و روشی را انتخاب کنم که مرضیّ خدا باشد، وقتی که به نجف اشرف رسیدم، رو کردم به قبله و بارگاه امیرالمؤمنین(ع) و عرض کردم:
یا علی(ع)! من برای ادامه تحصیل به محضر شما شرفیاب شدهام ولی نمیدانم چه روشی را پیش گیرم و چه برنامهای را انتخاب کنم، از شما میخواهم که در آنچه صلاح است مرا راهنمایی کنید.
☢️ منزلی اجاره کردم و در آن ساکن شدم. در همان روزهای اول، قبل از اینکه در جلسه درسی شرکت کرده باشم در خانه نشسته بودم و به مشکلات و آینده خود فکر میکردم؛ ناگاه درب خانه را زدند، درب را باز کردم ـ دیدم یکی از علمای بزرگ است....
🌷 سلام کرد و داخل منزل شد. در اطاق نشست و خیرمقدم گفت.
🌺 چهره ای داشت بسیار جذاب و نورانی. با کمال صفا و صمیمیت به گفتگو نشست و با من انس گرفت و سخنانی بدین مضمون گفت:
✅ کسی که به قصد تحصیل به نجف میآید خوب است علاوه بر تحصیل "به فکر تهذیب و تکمیل نفس خویش" باشد و از نفس خود غافل نشود....
🔶 این را فرمود و حرکت کرد. من در آن مجلس شیفته اخلاق او شدم. سخنان کوتاه و بانفوذ آن عالم ربّانی چنان در دلم اثر کرد که برنامه آیندهام را شناختم و تا مدتی که در نجف بودم محضر آن عالم باتقوا را رها نکردم و از محضرش استفاده نمودم.
💥 آن دانشمند بزرگ آیت اللّه العظمی حاج سیدعلی قاضی طباطبایی بود....
بخش سوم:
🔹 زندگی علامه در شهر نجف خیلی سخت بود. بالاخره ایشون تمام عمرشون رو توی تبریز با اون آب و هوای سردش زندگی میکرده و تحمل هوای بسیار گرم نجف واقعا براشون سخت بوده.
⭕️ بعد از چند وقت پسرشون محمد بیمار میشه و چون پزشک مناسبی توی نجف نبوده اون بچه که چشم و چراغ خونه علامه بوده فوت میکنه...
این مصیبت خیلی برای همسر علامه سخت میگذره اما ایشون تحمل میکنه و همیشه یار و یاوری همسرش بوده...
❇️ 🔸منزل علامه یه خونه بدون اتاق و فقط یک حال بوده که همون رو هم یه پرده وسطش زده بودند و علامه شاگردانش رو توی همون اتاق درس میداده و زن و بچش اون طرف پرده زندگی میکردن....
بخش چهارم:
🔺 بعد از فوت پسر اولشون خدا دوباره به این زوج جوان یه فرزند دیگه ای میده که اون هم بعد از یک سال از دنیا میره..
💢 بعد دوباره بچه دار میشن و بچه سوم هم بعد از مدتی از دنیا میره و هر روز مصیبت های این زن بیشتر میشه.
🔸 فرزند چهارم رو که این بانوی بزرگوار باردار میشن یه روز که علامه قاضی منزل علامه طباطبایی دعوت بوده رو میکنه به خانم علامه و میفرماید:
🔹 دخترعمو! این فرزندت باقی خواهد ماند و پسر است و آسیبی به او نخواهد رسید. نامش را عبدالباقی بگذارید تا ان شاءاللّه برایتان بماند...
اتفاقا فرزند چهارم علامه باقی میمونه و بعدا منشأ خدمات زیادی میشه.
☢️ هزینه زندگی علامه از مقدار کمی اموال موروثی بوده که از تبریز برای ایشون میرسیده که بعد از روی کار اومدن رضاخان اون مبلغ هم تموم میشه و علامه برای گذران زندگی مجبور به فروختن اثاثیه منزلش میشه تا جایی که دیگه چیزی براشون نمیمونه...
May 11
بخش پنجم:
❇️ بعد از مدتی علامه دوباره به تبریز برمیگرده و برای بهتر شدن اوضاع معیشتش به مدت 10 سال مشغول کشاورزی میشه. با اینکه ایشون کوله باری از علم بوده ولی آستین بالا میزنه و کشاورزی و دام پروری راه میندازه...
در واقع ایشون میتونه الگویی باشه برای همه عزیزان طلاب که یه بخشی از وقتشون رو برای بهتر کردن معیشتون قرار بدن.
🔹 بعد از چند سال علامه برای ادامه تحصیل و نوشتن کتاب های جدید به قم هجرت میکنه و مجبور میشه در خونه های محقر و زیر زمینی و آب انبار های منازل مردم زندگی کنه.
🔶 در همه این سختی ها کسی که همیشه مراقب حال علامه بود همسر فداکارشون بوده که در مورد ایشون میفرماید:
خانم به حدی به من کمک میکند که گاه اطلاع از چگونگی تهیه قبای خود ندارم...