سالهای ۷۳_۷۴ که مشترک ماهنامه #پیام_زن بودم، روزنوشتهایی از یک #مادر_شهید در مجله بصورت پاورقی منتشر میشد با عنوان #کنار_رود_خین
یادداشتهای روزانه خانم #اشرف_السادات_مساوات از سالهای جنگ و مفقودالاثر شدن پسرش تا پیدا شدن پیکر فرزندش و آرام گرفتنش در #بهشت_زهرا
چند ویژگی مهم این کتاب عبارتند از:
روایتهای مستند سالهای شصت و یک تا شصت و نه
اشاره به برخی رویدادهای تاریخی مهم
نمایش بی پرده و دقیق از رفتارهای مسئولین در خلال جنگ
،
البته به زعم من یکی از مهمترین ویژگیهایی که این کتاب را خواندنی کرده، این است که خانم مساوات با ارتباط مستمر با مادران شهدا از یک سو و معراج شهدا از سوی دیگر، شبکهای نظاممند از خانوادههای شهدا و مفقودین تشکیل داده بود که ثمره آن، بازدیدهای برنامهریزی شده از مناطق جنگی، جلسات مستمر هفتگی، شناسایی پیکرهای ناشناس و سرکشی به منازل شهدا بود.
،
بازخوانی این کتاب پس از ۲۶ سال لذتبخش بود، بخشی از متن را بخوانیم:
«از من خواسته شده بعد از صبحانه برای خواهران از مهرداد صحبت کنم، در خلال صحبتها میگویم تمام اتفاقات مهم زندگی مهرداد در سهشنبه بوده... شب سهشنبه هفده اسفند چهل و چهار بدنیا آمد. روز سهشنبه بیست و یک اردیبهشت شصت و یک از تهران عازم اهواز شد. سهشنبه بیست و هشت اردیبهشت به منطقه رفت و در روز سهشنبه چهار خرداد شهید شد. سهشنبه بیست و هفت مهر شهادتش اعلام شد و در روز سهشنبه چهار آبان برایش ختم گرفتیم..»
،
پ.ن: جالب اینکه من هم دقیقا روز #سهشنبه کتاب را تمام کردم
#کناررودخین
#فوتوبایمی
https://ble.ir/ghabasat_s
https://eitaa.com/ghabasat
سیمرغِ سیمرغ، رمان نیست اما برایتان قصه میگوید.
اگر فکر میکنید دربارهی امام و انقلاب، منابع کمی را مطالعه کرده اید، خواندن این کتاب میتواند به شما نگاه جامع و روشنی از امام بدهد.
اگر هم فکر میکنید درباره ی امام خمینی به قدر کافی کتاب و مقاله خواندهاید و مستند و فیلم دیده اید، باز هم خواندن سیمرغ سیمرغ، شما را از دریچهای نو به بازخوانی حیات امام خمینی میبرد.
اکثر ما، عمده ی آنچه دربارهی #امام_خمینی خوانده و میدانیم، به مشی سیاسی، مبارزات، سخنرانیها و در یک کلام، به دورهی زندگی ایشان از چهل و دو تا پنجاه و هفت و پس از آن از #انقلاب تا شصت و هشت، محدود است.
اما دائرهی شخصیت امام، [آنچه که از سید روح الله، امام خمینی ساخت،] به کمی پیش و بیش از اینها باز میگردد.
محسنات اثر اخیر آقای #محمدقائم_خانی این است که روایت را با ترسیم تصویری روشن از جایگاه دینی، اجتماعی و سیاسی والد امام در خمین آغاز میکند، به زوایای کمتر پرداخته شدهی زندگی همسر امام و حتی استقلال رأی و نظر ایشان اشاره میکند، جزییاتی از سلوک اجتماعی و عرفانی امام را بیان میکند، از اختلاف نظر علما با مواضع امام میگوید، بینش و #بصیرت او در تحلیل صحیح رخدادها را مینمایاند، خداباوری عمیق و جلوهگری #توحید_افعالی در جزءجزء زندگیش را به مخاطب نشان میدهد، ریشههای اقتدار شخصیتی امام را [که او را در عین داشتن جایگاه مرجعیت دینی، به راهبری مبارزهی مردمی علیه نظام ستمشاهی تبدیل
نمود]، میشناساند و سپس ما را در جادهی مبارزات و مجاهدات، از #تبعید تا پیروزی انقلاب همراه و همسفر امام میکند.
@ghabasat
قبسات
سیمرغِ سیمرغ، رمان نیست اما برایتان قصه میگوید. اگر فکر میکنید دربارهی امام و انقلاب، منابع کمی
#سیمرغ_سیمرغ، در پنج فصل، به بازخوانی سیر تطور شخصیت امام از ولادت تا تجلی باور توحیدی و تبدیل شدن به امام امت پرداخته است
.
#کتاب #امام #انقلاب_اسلامی #خمینی #پاریس #نوفل_لوشاتو #نشر_بین_الملل
#Ghabasat
#قبسات
#سعیده_شبرنگ
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع
#فوتوبایمی
https://t.me/ghabasat
https://behkhaan.ir/profile/Ghabasat?inviteCode=5B85E7268A6
قبسات
https://tn.ai/2776112 اینجا بخوانید👆🏻 مواجهه دو دشمن سابق در مسیر اربعین
.
در سالهای پس از سقوط صدام و بازگشایی راه سفر به عتبات، و مخصوصاً پس از همهگیرشدن رسم پیادهروی ایام اربعین، یکی از سؤالاتی که همیشه ذهنم را به خود مشغول کرده این بود که دو ملت، بعد از هشت سال نبرد و ایستادن در مقابل یکدیگر و تحمل تبعات پس از جنگ، اکنون چگونه میتوانند تا این اندازه دوست و برادر و همراه و هم قدم باشند؟ دیدن تصاویری از دعوت اهالی عراق که زائران ایرانی را به مواکب و منازل خود فرامیخوانند و صوت هلا بزوار سر میدهند، برایم همیشه سؤالبرانگیز بود. اینکه آن دشمنی و خصومت، چگونه به این رفق و اخوت رسید؟ کدامِ ما روزهای نهچندان دورِ نبرد را فراموش کردهایم؟ زخمهای بهجامانده از دوران جنگ تحمیلی، برای بسیاری از ما، نزدیک و آشناست. مسلم است که در میان خیل ارادتمندان و مشتاقانی که هرساله به سفر عتبات و زیارت اباعبدالله علیهالسلام و پیادهروی اربعین میروند، جانبازان و ایثارگران و خانوادههای شهدای دفاع مقدس بسیارند. کسانی که یادگاری از روزهای جنگ همیشه با آنهاست و یا زخمی از آن روزگار، بر دلشان جراحتی عمیق بر جا گذاشته است.
رومی روم، رمانی است که نویسندهاش به سراغ همین موضوع خاص رفته است. مواجهة یک جانباز ایرانی با یک افسر عراقی در پیادهروی اربعین.
قصه از کنار یک عمود در مسیر پیادهروی و با صوت هلابیکم آغاز میشود و ما را با خودش به گودالی در مرز ایران و عراق سال 67 میبرد. به اتفاق یک جانباز ایرانی و خانوادهاش راهی سفر پیادهروی اربعین شده و شب میهمان خانة مردی عراقی میشویم که در پایان جنگ تحمیلی، به اسارت ایران درآمده بود و حالا سالهاست در خدمت به زائران مشایه نذرش را ادا میکند.
حسین زحمتکش زنجانی -نویسندة رومی روم- در ده فصل، ما را به شنیدن قصة دو راوی میهمان میکند. دو مرد پا به سن گذاشته که رازهایی در سینه دارند و هنوز وقت آشکار کردنش فرا نرسیده. ما را از فروشگاهی زنجیرهای در تهران دهة 60 به پایگاه منافقین در عملیات مرصاد (فروغ جاویدان) میبرد، و از آنجا به قهوهخانهای در تصرف داعش که دختران و زنان ایزدی به اسارت گرفته را به مزایده گذاشتهاند. از کتابفروشی کوچک انتهای یک کوچة بنبست در شارع متنبی تا موکبی در عمود 338 جادة نجف کربلا. از قدمزدنهای عاشقانه در بغداد تا حیرت و سردرگمی در بینالحرمین.
با پیش رفتن داستان، هرچند به روابط میان شخصیتها و وقایع و ماجراها پی میبریم اما درست در لحظهای که فکر میکنیم پازل در حال تکمیل است، گرهی جدید در قصه میافتد که روی پیشبینی مخاطب خط بطلان میکشد. این هنر نویسنده را تا فصل پایانی میتوان دنبال کرد و غافلگیر شد. او خوب بلد است تکههای پازلش را چگونه به مخاطب بدهد که تا آخرین صفحات هم برگی برای رو کردن در دستش مانده باشد.
هرچند به نظر میرسد قصة بعضی از شخصیتها مثل فرانک و ابو حنیف و مریم، ناتمام مانده، اما پروندة برخی از آنها مثل نورما نیز در لحظة به اوج رسیدن داستان، بسته شده است. منطق قصه نیز در بعضی از فصلها بهمقتضای فضای معنوی داستان، کمرنگ میشود و استنتاجهای قلبیِ شخصیتها جای آن را میگیرد.
زحمتکش در خلال روایت قصه، از تکنیک هم غافل نبوده و در فضاسازی و شخصیتپردازی، به جزئیات دقت کرده است. توصیف بغداد، رستورانها، غذاهای عربی، شوارع و کتابفروشیها، باورپذیر هستند. استفاده از ترانههای کاظم الساهر و نوحههای ملا باسم کربلایی را هم باید به حساب هوشمندی نویسنده گذاشت. با اینکه راوی در هر فصل عوض میشود و حتی نحوة روایت و نوع استخدام عبارات و واژگان هم به اقتضای این چرخش راوی تغییر میکند، اما انسجام کار از دست او خارج نشده و خبری از شلوغکاری و شلختگی در اثر نیست.
نویسنده بهشدت از شعارزدگی اجتناب کرده و سعی کرده غیرمستقیم و استعاری و نمادین، انتقال معنا کند. در بحبوحة جنگ شخصیت داستان را به نماز می ایستاند تا به یاد بیاورد که جز با یاد خدا دلها آرام نمیگیرد. در آخرین روز ماه مبارک رمضان، آیات ابتدایی سورة ملک را مقابل شخصیتش میگشاید تا پیش درآمدی باشد برای غافلگیری مخاطب در چند صفحة بعد. حی علی خیر العمل را زمزمه وار بر لب برزان جاری میکند و سیگار را رفیق سفرهای او.
دوگانگیهای موجود در شخصیتها، صرفاً در سطح نیست. تقابلهای ظاهری آنها ما را به درگیریهایی در عمق میرساند و همین چالشهاست که تعلیقِ داستان را به لایههای زیرین میبرد.
رومی روم، فقط ماجرای تقابل برزان و رومی نیست. قصة همة ماست. قصة فراموش نکردن جراحتها. قصة تغییر و تحول از جنسی دیگر. قصة قوی شدن و بخشیدن. چشیدن لذت عفو در سایة رسیدن به سکون و آرامش؛ زیر پرچمی مقدس که همة ما را با گذشتههای عجیب و اختلافات و خصومتهایمان، یکرنگ و همدل و برادر میکند.
@ghabasat
#قبسات
#سعیده_شبرنگ
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع
#فوتوبایمی
https://t.me/ghabasat
قبسات
اجاره نشین خیابان الامین علی اصغر عزتی پاک/ نشر معارف
برای کسی مثل من که ذائقهی کتابخوانش، مشکلپسند است، انتخاب رمان و سفرنامه و شرححال و اتوبیوگرافی، دشوار است.
گاهی پس از تورق صفحات ابتدای یک کتاب، سلیقهی سختپسندم مرا مجاب میکند که از مطالعهی ادامهاش انصراف بدهم و بیخیال خواندنش بشوم. اما در مواردی به خلاف انتظار، خط روایت یا کشش قصه بقدری گیراست که مرا تا انتهای کتاب با خود میکشاند. #اجاره_نشین_خیابان_الامین از همین موارد است. کتابی که دیروز از وقتی خریدمش، تا انتهای شب که به پایان رساندمش، مرا با روایت خواندنی زندگی #جمال_فیض_اللهی همراه کرد.
#علی_اصغر_عزتی_پاک هشت سال از زندگی متفاوت و ملتهب جمال در مرکز یک التهاب را به قلمی روان و ساده روایت کرده است. ماجرا آنقدر جذابیت دارد که بی هیچ قصهپردازی و جلوههای ویژهای، مخاطب را با خود همراه میکند. خواننده همقدم با داستان زندگی آقاجمال، پا به معرکهی جنگ در سوریه میگذارد و قصه با رسیدن داعش به قلب شهر، به اوج میرسد.
هرچند روایت داستانگونهی کتاب، این ظرفیت را داشت که با فصل بندی و تقطیع، استراحتی به ذهن مخاطب بدهد، اما همین روایت یکنفس هم نه تنها خواننده را خسته نمیکند بلکه از جذابیت اثر نیز نمیکاهد.
یکی از محاسن مطالعهی این ماجرا، وقوف و اشراف دقیقتر بر تحولاتی است که در سالهای اخیر در منطقهی شام رخ داده. نگاه مخاطب نکتهسنج با مطالعهی این اثر، به واقعیتهایی از تفکرات مردم سوریه و مواضع مختلفشان در جنگ اخیر میرسد و این یکی از امتیازات این کتاب است.
#اجارهنشینخیابانالامین را که به همت #نشرمعارف منتشر شده، بخوانید و ببینید که جمال فیضاللهی چگونه از زندگی مرفه در استانبول، به اجارهنشینی در #شارع_الامین دمشق میرسد.
@ghabasat
#قبسات
#سعیده_شبرنگ
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع
#فوتوبایمی
https://t.me/ghabasat
در بهخوان هستم👇🏻
https://behkhaan.ir/profile/Ghabasat?inviteCode=5B85E7268A6
در توییتر هستم👇🏻
https://twitter.com/ghabasat?t=vMH4ulXX2viCMsRNHA4e7g&s=09
در اینستاگرام هستم👇🏻
https://instagram.com/ghabasat?igshid=YmMyMTA2M2Y=
در سالهای اخیر، داستانهای بلند و رمانهای قابل توجهی برای ذائقهی مخاطب نوجوان تولید شده، اما عقبهی نرمافزاری جبههی ادبیات داستانی، هنوز تا تولید انبوه داستانهای بی نقص برای نوجوانان و جوانان، فاصلهی زیادی دارد و راهی طولانی باید بپیماید.
#دارم_میرسم_جانجان یکی از معدود کارهای موفق در قفسهی رمان نوجوان است که در سالهای اخیر تولید شده. این کتاب، علیرغم داشتن استخوانبندی قویم داستانی، روایتی نجیب و به دور از ابتذال دارد.
یکی از دشواری های داستان نویسی برای نوجوانان، ایجاد خرده ماجرا و ارتباط برقرار کردن میان آنها و ماجرای اصلی قصه آن هم به زبانی ساده و قابل فهم برای مخاطب است.
#مهدی_کرد_فیروزجایی توانسته در بستر روایت یک قصهی ساده، با کنار هم قرار دادن خرده ماجراهایی که زنجیروار به یکدیگر متصلاند، داستان تلاش دو پسربچه برای فراهم کردن لباس عروسی آبجی جانجان را به تصویر بکشد.
اگرچه طرح جلد ساده ی کتاب، همه ی فاکتورهای اصلی داستان را در خود جای داده است، اما نام رمان، کشش بیشتری نسبت به طرح جلد، در مخاطب ایجاد می کند. مخصوصا که نامواره با مقلوب کردن نام جان جان به شکل قلب، علاوه بر عنصر فانتزی، باعث افزایش توجه خواننده می شود. افتتاحیه ی داستان، خبر از یک قصه ی ماجراجویانه می دهد. قلاب مخاطب با اولین پاراگراف ها در داستان گیر می کند و تا پایان ماجرا، او را با شخصیت های اصلی همراه می سازد.
هرچند داستان در فضاسازی موفق است و توصیف جغرافیا، قابل پذیرش از آب درآمده اما زمان دقیق ماجرا، مبهم است و به قرینهی توصیفات جزیی نیز، نمیتوان تاریخ دقیقی از اتفاقات داستان، به دست آورد.
خارج شدن نویسنده از فضای زندگی شهری و رفتن به اقلیم روستا را می توان یکی از برجسته ترین محاسن این داستان دانست. ویژگی سهل و ممتنع و در عین حال موفقی که نویسنده در دیگر آثارش نیز تکرار کرده است. در واقع، فیروزجایی تجربه ی زیسته ی خود را در دوران نوجوانی و جوانی، به داستان هایش تزریق می کند. به تبع سادگی زندگی روستایی، خرده ماجراهایی بسیط را نیز در داستان شاهد هستیم، اما این بساطت، موجب جلف یا غیرواقعی جلوه دادن قصه نمی شود.
روابط صمیمی مردم روستا، باورها، ارزشها و خرافات، مشکلات و دغدغههای روستاییان، اتحاد و همدلی مردم و... از دیگر محاسن داستان است که نویسنده توانسته با زبانی ساده و غیرشعاری، بدانها اشاره کند.
نکته سنجی نویسنده در ارزشگذاریها نیز تحسین برانگیز است. فیروزجایی کوشیده با هویت بخشی به دو نوجوان روستایی، و دستمایه قرار دادن روایت هایی ساده، به جنبه ی تربیتی اثر توجه نماید. برجسته کردن روحیهی ایلاف و همیاری، هوشمندی در بازشناسی خیر و شر، تشخیص اولویتها و افزایش روحیه ی اعتماد به نفس، از جمله کارکردهای تربیتی این داستان است.
از این روست که می توان خواندن رمان دارم میرسم جانجان را نه تنها به نوجوانان، بلکه به بزرگسالان نیز توصیه کرد. این کتاب در سال 1398 به همت انتشارات #شهرستان_ادب و در 122 صفحه منتشر شده است.
@ghabasat
#قبسات
#سعیده_شبرنگ
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع
#فوتوبایمی
https://t.me/ghabasat
در بهخوان هستم👇🏻
https://behkhaan.ir/profile/Ghabasat?inviteCode=5B85E7268A6
سلوک عارفانه در قربانی طهران
بخشی از یک یادداشت بلند:
...با استناد به عرفان ابن عربی، وقتی عشق رخ میدهد، عاشق، قالب تهی میکند؛ بنابراین شیخ اکبر عشق را مرگی کوچک مینامد: «الحب موت صغیر» دلیل نامگذاری این فصل به موت صغیر نیز بدین علت است که عشق هاشم به مائده به اوج خویش رسیده و مرگ کوچک را برایش رقم میزند. اما صِرف مرگ کوچک کافی نیست. عشق همیشه با خون همراه است و خون ما به ازای عشق است؛ لذا با رفتن تیغ در دست هاشم و جاری شدن خون، این لازم عشق تحقق مییابد. اصطلاح قرآنی «سکّین» در قصه یوسف و زلیخا نیز مؤید این ویژگی عشق است.
گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی
روا بود که ملامت کنی زلیخا را ...
متن کامل یادداشت را اینجا بخوانید👇🏻
https://tn.ai/2480425
@ghabasat
به نظرم کسی نیست که سفر #اربعین را تجربه کرده باشد و طعم شیرین #چای_عراقی را نچشیده باشد.
مجموعه داستان #چایعراقی که به اهتمام #نشر_معارف منتشر شده، لحظاتی ما را سوار بر بال کلمات، زائر اباعبدالله میکند و ذهنمان با دنیای مردمانی آشنا میشود که نسیمی از کوی سیدالشهداء، بر آنها وزیده است.
این داستانها به انتخاب آقای #محمدرضا_شرفی_خبوشان کنار هم قرار گرفتهاند.
@ghabasat
#قبسات
#سعیده_شبرنگ
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع
#فوتوبایمی
https://t.me/ghabasat
https://behkhaan.ir/profile/Ghabasat?inviteCode=5B85E7268A6
#تشریف #علی_اصغر_عزتی_پاک از چند جهت رمانی تحسین برانگیز است
داستانی با پیرنگ #انتظار و ظلمستیزی که شخصیت اصلی قصه را با سفری آفاقی، به رهیافتی در باطن میرساند.
اشاره به زمینههای شکلگیری نطفهی #انقلاب در حوادث و وقایع سال سیودو، نگاه فرادینی به مسالهی #منجیگرایی و انتظار #ظهور، و ضرورت وجود رهبری دینی در طاغوتستیزی، از رئوس مطالبی هستند که نویسنده در رمان تشریف به شکلی دراماتیک به آن پرداخته است.
همهی این موارد باعث شده تا التزام و ارتباط وثیق و عمیق میان مبانی عقیدتی انقلاب با اصول، مبادی و غایات #اسلام_ناب، به خوبی در این رمان در کنار هم چفت و بست یابند.
.
.
شاید بتوان در نگاهی جداگانه، درمورد نامگذاریها، کارکرد آیات و اشعار در رمان، نقد مبارزه مسلحانه، پیرنگ معماگونه، ضرورت گفتمان بین نسلی و.... هم مفصلا صحبت کرد.
.
پ.ن: شخصا از شخصیت #موسیعیسی که یه جورایی، مدخلی برای فهم #مصطفی بود خوشم اومد
#شهرستان_ادب
@ghabasat
#قبسات
#سعیده_شبرنگ
#کپی_فقط_با_ذکر_منبع
#فوتوبایمی
https://t.me/ghabasat
https://behkhaan.ir/profile/Ghabasat?inviteCode=5B85E7268A6