♦️با این اعتراض همدل نیستم.
منطقی نیست رئیس جمهور در هر مراسمی که دانشگاه میآید یک تریبون هم به دانشجوها بدهند.
به جز روز دانشجو!
ولی دانشجوی معترض نطق معقول و مودبانهای داشت.
آقای پزشکیان هم برخورد خوبی کرد و تریبوناش را به دانشجو داد.
کاسه داغتر از آش نشوید!
#وحید_اشتری
🔴 @ghabl_enghelab
♦️دردناکتر از آبنبات منتوس آن چند تا اسکناس شِکِل در جیب #یحیی_سنوار است.
مرد فلسطینی در مملکتی به دنیا آمده که حتی پول ملی ندارد و داد و ستد را باید با پول اشغالگران انجام بدهد.
آنوقت پفیوزهای فارسی زبان آبنباتاش را مسخره میکنند.
یحتمل دنبال آبنبات تولید ملی ته جیباش میگردند!
#وحید_اشتری
🔴 @ghabl_enghelab
♦️بخش از واگذاری #کافه_کوچ ایامی که زندان بودم توسط خانواده انجام شد.
امروز رسما با آنچه باقی مانده بود خداحافظی کردیم و خلاص.
یاد کافهمان به خیر!
#وحید_اشتری
🔴 @ghabl_enghelab
♦️یک قدم دیگر برای رسیدن به خط پایان برداشتیم
و برای خودمان کلی جیغ و کف و سوت زدیم و هورا کشیدیم
بی خیال از انبوه بتهایی که نشکسته باقی است
تبر، داخل کافه رستوران جا ماند
ابراهیم جان حلال کن!
#وحید_اشتری
🔴 @ghabl_enghelab
♦️دوست ندارم باور کنم هیچ ایرانیای با هر عقیده و فکر و گرایش سیاسی برای حمله اجنبی به خاک وطن کف و سوت میزند.
توییت ابراز خوشحالی ببینم روی تک تک پروفایلها میزنم دقیق عکس و اسم فیک را چک میکنم تا خیالم راحت شود از سایبریهای دشمن متجاوز است و در حال عادی سازی است.
#وحید_اشتری
🔴 @ghabl_enghelab
♦️آن خط رسانهای که حمله به کنسولگری ایران در لبنان را حمله به خاک کشور تعبیر میکرد و انتظار برخورد ناموسی داشت خط درست است.
پنجه کشیدن مستقیم دیشب روی صورت پایتخت را بیاهمیت جلوه ندهید.
این خط رسانهای بعدها روی زمین تبعات سهمگینی برای ایران خواهد داشت.
#وحید_اشتری
🔴 @ghabl_enghelab
🔺هر وقت خبر حمله تروریستی جدید شنیدید یادتان باشد بین کسانیکه با عشق و علاقه شغلشان را انتخاب کردهاند و داوطلبانه به افتخار شهادت نائل آمدهاند با کسانیکه بخاطر یک قانون منسوخ ناچارا تن به #سربازی_اجباری دادهاند یک دنیا تفاوت است.(تصویر۱)
هرچند هر دو را شهید بنامند.
🔺من نمیدانم چه کسانی را بهشت میبرند؟
ولی میدانم همانقدر که باید قدردان مردانی باشیم که خودشان را بخاطر کشور در موقعیت خطر قرار میدهند باید بپرسیم چطور میشود افرادی را بالاجبار در موقعیت خطر جنگی قرار داد و بعد رویش اسم شهید گذاشت؟(بخوانید)
از کجای اسلام بالاجبار بردن کسی به جنگ درآمد؟(تصویر۲)
🔺الآن اصلا بحثم میزان آموزش بی کیفیت سربازها و گوشت دم پر توپ شدنشان نیست.
حتی با بهترین کیفیت آموزش خوبست علما و فقها و مراجع توضیح دهند چطور و با کدام پشتوانه شرعی میشود یک فرزند را به زور از مادر یا همسرش جدا کرد و برخلاف میل باطنیاش در خطرناکترین موقعیت جنگی قرارداد؟(تصویر۳)
🔺کسانیکه بیش از همه نگران اسلامی شدن صدر تا ذیل حکومت و حتی شرعی کردن ظواهر خیابان و سر و ریخت عابران پیاده هم هستند منطقا باید این سوال را بیش از بقیه بپرسند و بیشتر نگران نسبت سربازی با شرع باشند تا حداقل جامعه دغدغههای دیگرشان را هم بهتر باور کند!
(تصویر۴)
#از_سربازی_بگو
#وحید_اشتری
🔴 @ghabl_enghelab
♦️بغض سلطنت طلب ها از ارتش جمهوری اسلامی نیست، این ها از همان ارتش زمان پهلوی کینه دارند.
این سیب زمینی هم که میگویند ربطی به دوران بعد از انقلاب ندارد.
منظورشان اعلام بی طرفی ارتش شاهنشاه بعد از فرار اعلی حضرت است.
خلاصه این کینهها را علنی نمیگویند شما هم به رویشان نیاورید…
#وحید_اشتری
🔴 @ghabl_enghelab
📝«مقاومـت در خشکـشویی»
🔺بخش اول:
🔻زندان ک بودم آقای پزشکیان رئیس جمهور شد، جنگ شد، کلی از فرماندهان لبنانی و فلسطینی را شهید کردند، سید حسن را زدند، هنیه را زدند، کلی اتفاق مهم رخ داد.
هر اتفاقی در منطقه رخ میداد میرفتم خشکشویی زندان!
حالا چرا آنجا؟
🔻نتایج انتخابات را ک اعلام کردند، از بند امن ب بند عمومی منتقل شدم.
لباسها را بردم بشورم یک نفر را در خشکشویی دیدم خیلی آشنا بود.
هرچقدر فکر کردم کجا دیدمش یادم نیامد.
تقریبا یقین داشتم ک این آدم را بارها دیدهام و ساعتها گپ زدهایم.
چند روز درگیرش بودم.
🔻در تهران بزرگ حدود ۲۰ هزار تا زندانی وجود داشت. از سارق مسلح و زورگیر و بدهکار کلان بانکی تا چک برگشتیدار و گوشی قاپ و کلاهبردار خرد و هزارجور آدم گرفتار با گناه و بیگناه …
بین ۲۰ هزار نفر، تنها بنده و یکی دیگر از دوستان روزنامهنگار سیاسی بودیم.
چرا ما آنجا بودیم؟
بماند!
🔻بعد از چندروز درگیری ذهنی یکهو یادم افتاد مسئول خشکشویی چقدر شبیه جوانی است ک هفش ده سال پیش یکی دو ساعت با وی گفت و گو گرفته بودم.
برای پایان نامه ارشد ک تاریخ شفاهی اتفاقات منطقه را جمع میکردم با معرفی دوستان بعنوان یکی از فرماندهان جوان نخبه ایرانی با وی گپ زده بودم.
🔻از طراحان شکست محاصره طوق حلب، آزاد سازی نبل و الزهرا، از بنیانگذاران لشگر فاطمیون و کلی افتخارات دیگر…
همیشه فکر میکردم چقدر خون داده شده چقدر هزینه شده تا این آدمهای ارزشمند ساخته شدهاند.
چقدر حیف است ک با یک ترکش، اینهمه تجربیات ارزنده این جوانها با خودشان خاک شود.
🔻همیشه غصه میخوردم کاش یک اراده کلان حکومتی برای ثبت و ضبط خاطرات و تجربیات فرماندهان جوان ایرانی در اتفاقات منطقه جهت انتقال ب نسلهای بعدی وجود داشت.
بگذریم!
مسئول خشکشویی اسماش یوسف بود و خیلی شبیه آن جوان بود.
از زندان با خانه تماس گرفتم تا اسم آن جوان را دربیاورم.
🔻همسرم از سررسیدهای قدیمی با زحمت فیش برداری مصاحبه آن فرمانده نخبه را پیدا کرد.
اسم مصاحبه شونده یونس بود.
یقین کردم مسئول خشکشویی (آقا یوسف) برادر بزرگتر یونس است.
فقط صورتش شکستهتر است و ریشهایش هم کامل سپید است.
بیشتر کنجکاو شدم از حال و اوضاع برادر کوچکاش بپرسم.
🔻بنظرم رسید یونس احتمال خیلی زیاد شهید شده است.
اگر زنده باشد قطعا از مسئولان رده بالای قدس است و احتمالا یوسف کلا ارتباطاش را نفی کند.
برای اینکه اعتمادش جلب شود کلی از خاطرات جزیی ک برادرش تعریف کرده بود را تلفنی مرور کردم ک اگر انکار کرد تعریف کنم تا صمیمیتر شویم.
🔻صبح بعد آمار ک عمده زندانیها مجدد میخوابند یکی دو کیلومتر در هواخوری میدویدم.
تصمیم گرفتم بعد دویدن، لباسها را ببرم خشکشویی ک خلوت باشد و بشود راحتتر گپ زد.
لباسها را ک دادم بی مقدمه گفتم راستی از یونس چه خبر؟
جا خورد.
با تردید گفت خوبست الحمدلله و دیگر ادامه نداد.
🔻«هر روز ک میدوی لباسهات را نشور. آب بزن بنداز روی بند.
دو سه روز یکبار بشور اینجوری از بین میروند. معلوم نیست تا کی اینجا باشی»
مشخص بود پیش زندانیها بیشتر دوست دارد در مورد لباسها حرف بزند تا یونس!
خیلی یخ کرده بود.
برای اینکه یخ فضا را بشکنم با خنده گفتم هنوز زنده است؟
🔻گفت همچین زنده زنده هم نه!
جملهها را کوتاه میکرد ک ادامه ندهد و من میخواستم بیشتر اطلاعات بگیرم.
گفتم یعنی چی؟
مجروح شده یا ویلچری است؟
گفت ن بابا سالم است.
اینها را اتو هم بزنم؟
گفتم انشاا… کت و شلوار دامادی پسرم را اتو بزنی، شلوارک و تیشرت ورزش را اتوی چی بزنی اخوی؟
🔻 لباسها را ک دادم از سالن زدم بیرون.
فکری وارد هواخوری ک شدم، برگشتم دیدم یوسف دارد پشتم میآید.
پرسید یونس را از کجا میشناسی؟
برایش مفصل توضیح دادم.
چند تا سوال ریز از آن مصاحبه ک داشتیم پرسید ک خیلی عجیب بود بعد یکهو گفت یونس خودمم.
باورم نشد. گفتم ایستگاه ما را نگیر!
🔻مصاحبه را خیلی یادش نبود میخواست از من مطمئن شود.
بعد ک مطمئن شد گفت باور کن خودمم!
ایندفعه من جا خوردم. شوکه شدم.
یخ کردم!
قریب ۵ سال بود در زندان بود.
به قول بچههای زندان ی کله بدون یک روز مرخصی!
اول فکر کردم احتمالا در حوزه کاریاش تخلفی کرده یا پرونده خاصی دارد.
🔻گفتم تو را دیگر چرا اینجا آوردند پاسدارها ک زندان خودشان را دارند.
شما را ک زندان عمومی نمیآورند!
توضیح داد ک بابت چک برگشتی اینجاست.
نمیدانستم بخندم یا گریه کنم!
فرماندهای ک بارها در خطرناکترین لحظات جان سالم ب در برده حالا در تهران بزرگ دارد لباس اتو میزند.
🔻ظاهرا برادرش معامله ماشین و لب تاب و گوشی موبایل میکرده است.
نمیدانم پشت چکهای برادر را امضا کرده بود یا چک ضمانت داده بود و بعد از کم و کسر آوردن برادرش اینجا گرفتار شده بود.
یک پرونده شخصی و یک موضوع مالی و کاملا بی ربط!
ادامه دارد...
[بخش دوم را اینجا بخوانید]
#وحید_اشتری
🔴 @ghabl_enghelab