eitaa logo
اندیشه و قلم | احمد قدیری
25.2هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
460 ویدیو
97 فایل
پدر سه معصوم | نویسنده، پژوهشگر و‌ مدرس | دانش‌آموخته حقوق بین‌الملل | سایت AhmadGhadiri.ir | توییتر، تلگرام، روبیکا و ویراستی @GhadiriNetwork | تماس @AhmadGhadiri
مشاهده در ایتا
دانلود
اندیشه و قلم | احمد قدیری
🇱🇧 روایت فتح (۳) به دلیل خستگی مفرط و بیداری تا نیمه شب، دیر از خواب بیدار و پس از صرف صبحانه در من
🇱🇧 روایت فتح (۴) بی‌آنکه فرصتی برای استراحت داشته باشیم بعد از نماز صبح از سامرا راهی کاظمین شدیم. اولین چیزی که در بدو ورود به شهر، جلب توجه می‌کرد تعداد قابل توجه تاکسی‌های پراید بود، درحالیکه در این سفر جز یکی دو سمند شخصی ندیده بودم و تقریبا فقط ماشین‌های کره‌ای، ژاپنی و آمریکایی مشاهده می‌شد. حوالی ساعت ۹ به حریم حرم رسیده، تا وارد صحن شدیم، معین درحالیکه به صفحه موبایلش خیره بود، ناگهان اشک ریخت و همانجا نشست و گریست. متوجه شدیم رفیقش کرار الزیدی، نیروی فرهنگی حشدالشعبی، جوانی که کمتر از یک ماه از مراسم عروسی‌اش می‌گذشت و قرار بود در بغداد میزبان ما باشد، پریشب در شب شهادت امام هادی(ع) در تصادف در مسیر سامرا به رحمت خدا رفته و این درحالی است که محمد یگانه، فعال اقتصادی ساکن لبنان و مسئول قرارگاه مردمی نصرالله نیز به دلیل فوت مادرش، شب قبل راهی تهران شده بود. پس از اندکی مکث، ائمه هدی(ع) را زیارت کردیم و چون به مدت ۲۴ ساعت یکسره بیدار بودم، حدود ساعت ۱۱ در گوشه‌ای مفرش در سرمای بیرون حرم چند دقیقه‌ای چشم بر هم گذاشتم، برخاستم و دوباره داخل حرم شدیم برای نماز ظهر، زیارت و وداع در آخرین میعادگاه، درحالیکه در تمام مدت، مهم‌ترین درخواستم از اهل بیت(ع) سلامتی و طول عمر رهبر عزیز انقلاب، این علمدار خیمه اسلام بود. به هر ترتیب ساعت ۱۶ حرکت کرده، نماز مغرب را در فرودگاه بغداد خوانده و پس از ساعتی با هواپیمایی ملی لبنان (Middle East Airlines) وارد فرودگاه بیروت شدیم درحالیکه متولی مهر کردن گذرنامه‌ها حساس شد و کار را به فرد دیگری ارجاع داد که از قصد سفر و محل اقامت‌مان پرسید. بیرون فرودگاه، روح‌الله رامندی، جانشین قرارگاه مردمی نصرالله، با تویوتای لندکروز سفید آمد دنبال‌مان و تا رسیدن به مُجَمَّع امام خمینی در ضاحیه، اقدامات قرارگاه و مأموریت آن در خدمت‌رسانی و تسهیل‌گری نسبت به جهادگران ایرانی را تشریح کرد. مجمع‌ها در بیروت، مساجد چند کاربردی‌ای است که امکاناتی نظیر سالن ترحیم، حسینیه، آشپزخانه و بعضا مدرسه دارد. حوالی ساعت ۲۳ وارد حسینیه طبقه زیرین که محل استقرار و استراحت نیروهای جهادی است شده و مستقیم بر سر سفره شام در کنار جوانان عموما طلبه‌ای نشستیم که هر کدام در یک زمان و با یک گروه چند نفره به صورت آتش به اختیار آمده بودند. استقبال دوستانه‌ای از ما کردند و ساعتی به گپ‌وگفت‌های مرسوم گذشت تا اینکه بالاخره بعد از قریب ۴۰ ساعت بی‌خوابی و خستگی مفرط، در هوای سرد حسینیه بی‌هوش شدم. ان‌شاءالله ادامه دارد... احمد قدیری ۱۴۰۳/۱۰/۱۶ @GhadiriNetwork
فیلم‌های بکری ثبت و ضبط کرده‌ام از خاطرات و روایات نیروهای جهادی ایرانی و خانواده‌های شهدای مقاومت لبنان که به داوطلبان تولید مستند، به طور رایگان تقدیم می‌گردد. ارسال مشخصات و رزومه به آیدی @AhmadGhadiri
امروز اسرائیل حوالی ساعت ۱۷:۳۰ حداقل ۵ شلیک به جنوب لبنان داشت؛ حدود ساعت ۲۲ صدای پهپاد در آسمان بیروت شنیده می‌شد و از ساعت ۲۲ تا ۲۴ چند مرتبه صدای رگبار تیر به گوش رسید. احمد قدیری ۱۴۰۳/۱۰/۲۰ @GhadiriNetwork
✉️ پیام مخاطب @GhadiriNetwork
✉️ پیام مخاطب @GhadiriNetwork
اندیشه و قلم | احمد قدیری
🇱🇧 روایت فتح (۴) بی‌آنکه فرصتی برای استراحت داشته باشیم بعد از نماز صبح از سامرا راهی کاظمین شدیم.
🇱🇧 روایت فتح (۵) حوالی ساعت ۱۰ صبح با صدای روضه جماعت حاضر از خواب بیدار و بعد از اتمام در کنار سایرین، دور سفره ۴ متری مشغول صبحانه شدیم و در ادامه نکاتی را درخصوص بایسته‌های روایت این سفر با شیخ مهدی سلطان‌احمدی رد و بدل کردیم. بعد از نماز جماعت ظهر در مسجد مجمع، فرصت را برای چرخیدن در محوطه آن مغتنم شمردم که دیدم دو پسر بچه ایرانی-لبنانی حدودا ۹ ساله، ۵۰ دلار روی زمین پیدا کرده و‌ تحویل من دادند و وقتی بعد از دقیقه‌ای بازگشتند و گفتند متعلق به مدیر مدرسه است، تازه متوجه شدم مدرسه‌ای نیز داخل مجمع قرار دارد که داخل شدم و حین تحویل پول به مدیر و دیدن کلاس‌ها از اوضاع مدرسه پرسیدم. پیش از جنگ حدود ۱۰۰ دانش‌آموز ایرانی داشته که اکنون با بازگشت خیلی از خانواده‌ها به ایران، تنها ۴۰ دانش‌آموز حضور دارند. بعد از صرف ناهار در حسینیه، راهی روضتین (دو گلزار شهدای حزب‌الله در نزدیکی یکدیگر) شدیم. روضة الحوراء با محوطه حدودا ۲۰۰ متری و مملو از شهدای تازه تدفین شده بود که به دلیل تعداد بالای شهدای جنگ اخیر، قبرهای آن سه طبقه شده بود، از جمله دو قبر در مرکز آن و کنار یکدیگر که ۶ تن از فرماندهان ارشد حزب‌الله را در خود جای داده بود: شیخ نبیل قاووق، ابراهیم عقیل و سمیر دیب در قبر سمت راست و علی کرکی، فؤاد شکر و ابراهیم جزینی در قبر سمت چپ. محوطه نسبتا شلوغ بود و برخی اعضای خانواده‌های شهدا، کنار قبر شهید خود که‌ با جانماز پوشانده شده بود، روی صندلی یا زمین نشسته بودند. ترجیح دادم از میان قبور، فاتحه را کنار مزار شهدایی قرائت نمایم که خانواده‌های‌شان در جوارشان بودند و این هم‌دردی را مشاهده می‌کردند. روضة الزهراء، دیگر گلزار شهدای حزب‌الله، در چند قدمی آنجا که مزار عماد مغنیه در آن قرار دارد، مقصد بعدی بود. نزدیک غروب، در مجمع سیده زینب نماز را خواندیم و همراهان با اذن محمد یگانه راهی منزل او شدند تا چند وسیله بیاورند اما من ترجیح دادم در مسیر پیاده شوم و چرخی در خیابان و فروشگاه‌ها بزنم. از سه کودک دست‌فروشی که جلوی فروشگاهی پرسه می‌زدند پرسیدم اهل کجایند؟ که متوجه شدم نازحین (آوارگان) سوری و اهل ادلب، حلب و دیرالزور هستند! طرف دیگر خیابان هم مردی مشغول زباله‌گردی بود که گرچه گفت لبنانی است اما به چهره‌اش نمی‌خورد سوری نباشد. دوستان پس از ساعتی با وسایل از منزل بازگشتند و گفتند باید برویم به یک کافه برای صحبت با چند نیروی حزب‌الله که کارشان تأمین خریدهای غیرنظامی حزب بود و قصدشان از دیدار، ارائه پیشنهادهایی برای صرف بهینه مبالغ جمع‌آوری شده. با پایان جلسه، آخر شب به حسینیه مجمع بازگشتیم و بالاخره نزدیک سحر فرصت استراحت دست داد. ان‌شاءالله ادامه دارد... احمد قدیری ۱۴۰۳/۱۰/۱۷ @GhadiriNetwork
🇱🇧 هم‌اکنون ۳:۴۰ بامداد، آشپزهای مُجمَّع امام خمینی(ره) مشغول تهیه ۱۲۰۰۰ قرص فلافل برای ارسال به مرقد سیده خوله در بعلبلک برای اطعام آوارگان شیعه سوری @GhadiriNetwork