#خاطرات_امیر_المومنین_علیه_السلام
✍🏻 بازنویسی تاریخ زندگی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به صورت داستانی از زبان ایشان
📃 قسمت صد و سیام
❇️ رعایت اخلاق در جنگ
🔸اهل دشنام دادن نباشید
[ حُجربنعدی و عمروبنحَمِق بر ضد لشکر شام شعار میدادند و سخنان تند و ناشایستی درباره آنان به زبان میآوردند. به آنها پیام دادم که از این کار دست بردارند. آن دو نزد من آمدند و درباره این پیام توضیح خواستند. به آنان گفتم: ]
🔻شایسته شما نمیدانم که اهل دشنامدادن و نفرینکردن باشید و سخنان زشت بر زبان آورید و اظهار نفرت کنید. چه بهتر بود که رفتارهای زشت آنان را توصیف میکردید و میگفتید: عملکرد و کردارشان اینچنین و آنچنان بوده است، که در این صورت سخنی استوار و منطقی رساتر مطرح کرده بودید. بسیار زیبا بود که به جای نفرین و اظهار تنفر از آنها، دست به دعا برمیداشتید و اینچنین میگفتید: بارخدایا، از ریخته شدن خون ما و ایشان ممانعت فرما و میان ما و آنان را اصلاح کن و آنان را از گمراهی نجات بده و به راه راست هدایت کن، تا آنان که حق را نمیشناسند با آن آشنا شوند و آنان که بر ستم و گردنکشی پافشاری میکنند، از آن دست بردارند. اگر اینچنین میگفتید برای من خوشتر و برای شما نیکوتر بود.
🔻[ آندو پاسخ دادند: ای امیرالمومنین، موعظه تو را میپذیریم و با ادب تو خود را مؤدب میسازیم.
عمروبنحمق اضافه کرد: ای امیرالمومنین، به خدا سوگند، اگر من دعوت تو را اجابت و با تو بیعت کردم، برای نسبت خویشاوندی بین من و تو نبود و به طمع رسیدن به مال و ثروت یا شهرت و جاه و مقام هم نبود؛ بلکه تو را به دلیل پنج ویژگی دوست دارم: تو پسر عموی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هستی، نخستین کسی هستی که به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ایمان آوردهای، افتخار همسری سرور بانوان امت، یعنی فاطمه دختر محمّد صلیاللهعلیهوآله را داری، پدر خاندان پاکی هستی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در میان ما بر جای نهاده است و بزرگترین مرد از مهاجران هستی که بیشترین سهم جهاد به تو تعلق دارد.
🔻اگر من مأمور جابهجا کردن کوههای بلند و استوار و کشیدن آب اقیانوسهای بیکران میشدم، تا اینکه کارم به اینجا برسد که در چنین روزی در صف یاران تو به تقویت دوستانت بپردازم و دشمنانت را زبون سازم، باز هم فکر نمیکنم اندکی از حق بزرگی را که به گردن من داری ادا کرده باشم!
من او را دعا کردم: ]
بارالها، قلب او را به نور تقوا روشن ساز و وی را به راه راست هدایت کن.
ای کاش در میان سپاه من صد نفر همچون تو بودند.
🔸با آرامش و وقار بر آنان حمله کنید
[ گروهی از لشکر شام که ولیدبنعقبه نیز در جمع آنان بود، بر ضد من سخن میگفتند و فحاشی و بدزبانی میکردند. وقتی خبر آن را شنیدم، به یارانم سفارش کردم: ]
🔻به آنان حمله کنید؛ اما آرامش خود را محفوظ بدارید. سیمای شما سیمای صالحان است. با وقار اسلامی برخورد کنید. به خدا سوگند، نزدیکترین قوم به دین نشناسی، قومی است که رهبر و مربی آنان معاویه، عمروبنعاص، ابو اَعور سلمی و فرزند ابومعیط شرابخوار و حدخورده در اسلام باشند. اینها که امروز در برابر من ایستادهاند و فحاشی و اهانت میکنند، همان کسانیاند که در گذشته آنان را به اسلام دعوت میکردم و آنان در مقابل، مرا به بتپرستی فرا میخواندند.
🔻پس سپاس به خدایی اختصاص دارد که جز او خداوندی نیست. فاسقان از گذشتههای دور با من دشمنی میکردند.
🔻آری، حادثهای بس عظیم و مصیبتی سخت است. تبهکارانی که مورد رضای ما نبودند و ما از ناحیه آنان نگران اسلام و مسلمانان بودیم، امروز توانستهاند گروهی از این امت را فریب دهند و فتنهانگیزی را خوشایند دلهای آنان کرده و با دروغ و تهمت و بهتان، نظر آنان را جلب کنند و به خود متمایل سازند تا اکنون آنان را آماده جنگ با ما کرده و برای خاموش ساختن نور الهی تلاش کنند. البته:
« وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ؛
خداوند نور خود را کامل میکند، هرچند کافران خوش نداشته باشند».
🔻پروردگارا، آنان از حق روی گرداندند، پس چشمشان را متفرق ساز، اختلاف کلمه در میان آنان پدیدآور، با خطاهایشان هلاکشان فرما، که تو دوستدارانت را خوار نمیکنی و دشمنانت را عزیز نمیداری.
📚منابع:
۱. وقعة صفین، ص۱۰۳
۲. الأخبار الطوال، ص۱۶۵
۳. الفتوح، ج۱، ص۲۰۰
۴. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۶
۵. تذکرة الخواص، ص۱۵۴
۶. سوره صف، آیه ۸
📗 علی علیه السلام از زبان علی علیه السلام
↩️ ادامه دارد...
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
✅شرح حکمت هفتاد ودوم نهج ابلاغه
از عوامل ذلت و خواری
آیه:
و قَالَ (علیه السلام): أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ، وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَه.
💧💧💧💧
ترجمه:
و فرمود (ع): آنكه طمع را شعار خود سازد، خود را خوار ساخته و هر كه پريشانحالى خويش با ديگران در ميان نهد، تن به ذلت داده است و كسى كه زبانش بر او فرمان راند، بى ارج شود.
شرح:
از اين کارها بپرهيز:
امام(عليه السلام) در اين کلام نورانى اش به پيامدها و آثار سوء سه رذيله اخلاقى در عباراتى کوتاه و فشرده اشاره فرموده است.(1) نخست مى فرمايد: «هر کس طمع را پيشه کند خود را حقير ساخته است». (أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ). واژه «طمع» به معناى بيش از حق خود طالب بودن و گرفتن مواهب زندگى از دست ديگران است و تعبير به «استشعر» که به معناى پوشيدن لباس زيرين است اشاره به اين است که طمع را به خود چسبانده و از آن جدا نمى شود; بديهى است که افراد طماع براى رسيدن به مقصود خود بايد تن به هر ذلتى بدهند و دست سؤال به سوى هرکس دراز کنند و شخصيت خود را براى نيل به اهداف طمعکارانه خود بشکنند.
در سخنان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمَعٌ يَقُودُهُ إِلَى طَبَع». در حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) درباره خطر اين صفت مذموم مخصوصاً براى علما وارد شده است که فرمود: «إن الصّفاة الزّلال الذي لا تَثْبُتُ عَلَيْهِ أقْدامُ».
و عجيب اين که هنگامى که طمع فزونى يابد کارهايى از انسان سر مى زند که کاملاً احمقانه است; شبيه آنچه درباره طماع معروف عرب به نام «اشعب» نقل شده که بسيارى از اوقات هنگامى که راه مى رفت دامن خود را به دست مى گرفت و آن را در برابر آسمان باز نگه مى داشت و مى گفت: شنيده ام بعضى از پرندگان در حال پرواز تخم مى گذارند شايد تخم آن پرنده در دامن من بيفتد. و يا نقل مى کنند هنگامى که گروهى از کودکان او را در کوچه و بازار آزار مى دادند براى پراکنده ساختن آنها گفت: شنيده ام در فلان خانه حلوا پخش مى کنند بچه ها به سوى آن خانه دويدند ناگهان ديدند خود اشعب نيز به سوى آن خانه مى دود گفتند: تو چرا؟ گفت: شايد حرف من درست باشد. اين داستان ها خواه واقعيت داشته باشد يا نه اشاره به کارهاى ننگ آورى است که انسان به جهت طمع انجام مى دهد. نقطه مقابل طمع قناعت است که سبب عزت آدمى مى شود همان گونه که اميرمؤمنان فرمود: «عَزَّ مَنْ قَنَعَ; آن کس که قناعت پيشه کند عزيز خواهد بود».(2) و به گفته شاعر:
آز بگذار و پادشاهى کن * گردن بى طمع بلند بود!
در دومين نکته مى فرمايد: «کسى که سفره دل خويش را (نزد اين و آن بدون هيچ فايده) باز کند (و مشکلات خود را فاش سازد) رضايت به ذلت خود داده است»; (وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ). روشن است هرگاه انسان نزد طبيب درد خود را بگويد و از وى راه درمان بطلبد يا پيش قاضى ظلمى را که بر او رفته بيان سازد و از او احقاق حق بخواهد يا نزد دوستش از گرفتارى خود براى گرفتن وام سخن بگويد کار خلافى نکرده و به دنبال مشکل گشايى بوده; اما طرح مشکلات نزد کسانى که هيچ گونه توانايى بر حل آن ندارند اثرى جز ذلت و سرافکندگى انسان نخواهد داشت. در اين گونه موارد بايد خويشتن دار بود و لب به شکايت نگشود.
آن گاه امام(عليه السلام) در جمله سوم مى فرمايد: «کسى که زبانش را بر خود امير سازد شخصيت او تحقير مى شود»; (وَهَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ). منظور از امير شدن زبان آن است که از تحت کنترل عقل و فکر خارج شود و هرچه بر زبانش آمد بگويد. بديهى است سخنانى که از فکر و عقل و تقوا سرچشمه نمى گيرد در بسيارى از موارد خطرهايى ايجاد مى کند که انسان قادر بر جبران آن نيست و گاه اسباب رنجش افراد آبرومند و سبب ايجاد اختلاف در ميان مردم و کينه و دشمنى نسبت به گوينده و ديگران مى شود و چه زيبا مى گويد شاعر عرب:
اِحْفَظْ لِسانَکَ اَيُّهَا الاْنْسانُ * لا يَلْدَغَنَّکَ إنَّهُ ثُعْبانٌ
کَمْ فِى الْمَقابِرِ مِنْ قَتيلِ لِسانِهِ *** کانَتْ تُهابُ لِقاءُهُ الاْقْرانُ
اى انسان زبان خود را حفظ کن ـ مراقب باش تو را نگزد که اژدهايى است.
چه بسيارند کسانى که در گورستان ها خفته اند و کشته زبان خويشند ـ همان کسانى که همطرازان آنها از ملاقات با آنها وحشت داشتند.
در حديث ديگرى در سلسله همين کلمات قصار مى خوانيم: «مَنْ کَثُرَ کَلاَمُهُ کَثُرَ خَطَؤُهُ; کسى که زياد سخن گويد اشتباهات زيادى خواهد کرد».(3) و اين خطاى بسيار باعت تحقير و بى ارزش شدن او در نظرها مى شود. کوتاه سخن اين که انسان عاقل بايد زبانش را در اختيار عقلش قرار دهد نه اين که عقلش را در اختيار زبان که اولى مايه سعادت است و دومى اسباب حقارت.
شايان توجه است صفات سه گانه نکوهيده
اى را که امام در اين بيان کوتاه ذکر کرده (طمع، فاش کردن ناراحتى ها نزد هرکس و امير ساختن زبان بر خود) هرسه در اين جهت مشترکند که سبب ذلت و خوارى مى شوند و اين هماهنگى در اثر سبب شده است که امام(عليه السلام) هر سه را کنار هم قرار دهد.
✅ڪاناݪازغدیرٺاظهور
https://eitaa.com/ghadirtazohoor