eitaa logo
قاف عشق
867 دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
34 فایل
@maramname ارتباط با ادمین ترویج فرهنگ دفاع مقدس، جهاد و شهادت و معرفی شهدای استان اصفهان *قاف عشق در پیام رسان سروش ghafeeshg@ و بله ghafeshg@ نیز فعال است
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از قاف عشق
🏅قهرمانان دفاع مقدس مادری که وصیتنامه فرزند شهیدش را روی قالیچه بافت 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈
هدایت شده از قاف عشق
🍃✍لطفا تا آخر بخوانید👇👇👇 ♦️📞 آخرین تماس♦️ 🤲هنوز سلام نماز صبح را نداده بودم که متوجه شدم بی سیم مرا به نام صدا می زند: 📞- ذبیح ، ذبیح . . . محمود . . . ذبیح . . . از محمود 🔸صدا، صدای گرفته محمود بود که می گفت با فرمانده تیپ کار دارم بلافاصله گوشی بی سیم را به دست فرمانده دادم . 📞- محمودجان چه خبر، بچه ها در چه وضعیتی هستند . . . . 📞- الحمدلله وضعیت بچه ها خوب است به سلامتی به موضعشان برگشتند . . . اما ما که سه چهار نفر مجروحیم این جا نزدیک خاکریز عراقیها . . . بر زمین افتاده ایم و ادامه داد: شما نمی توانید به یاری ما بیایید؟ 💧 . . . دلم از جا کنده شد 🔹در یک آن، چهره فرمانده درهم شکست و اندوه از زوایای چهره مصممش نمودار شد; انگار هرگز این گونه درمانده نبوده است صدای محمود دوباره طنین افکند: 📞- ما شدیدا زخمی شده ایم عراقیها هر لحظه به ما نزدیک می شوند . . . شما نمی توانید ما را نجات دهید؟ . . . . 🔸اضطراب درد آلودی که این سؤال با خود داشت فضای سنگر و دل ما را سنگین کرده بود; نفسها در سینه حبس شده بود و نگاهها به چهره تکیده فرمانده دوخته شده بود برای دقایقی تنها صدای خش خش بی سیمها شنیده می شد اما باز این صدای محمود بود که شنیده شد: 📞- هیچ کمکی از دست شما ساخته نیست؟ - عراقیها دارند به ما نزدیک می شوند . 🔹عرق سردی بر پیشانی و چهره فرمانده که عاجز و شکسته می نمود نشسته بود، آخر چگونه می توانست وقتی دشمن صدای او را می شنود برای محمود توضیح دهد که کاری از دست او ساخته نیست . در این موقع فرمانده در حالی که بغض خود را فرو می برد شاسی بی سیم را که در دستش عرق کرده بود فشار داد: 📞- محمود جان . . . با خودت اسلحه نداری؟ . . . 📞- دستم تیر خورده است و قدرت تیراندازی ندارم و الا تا لحظه آخر با دشمن می جنگیدم . . . . 💧در این موقع صدای گریه بچه هایی که صدایش را می شنیدند فضای سنگر را پر کرده بود دقیقه ها چون قرنهای طولانی می گذشت فرمانده تیپ با صدایی که آشکارا در اثر بغضی گلوگیر تغییر کرده بود گفت: 📞- دوست داری برایت از شهادت حرف بزنم؟ . . . محمود با مکثی کوتاه پاسخ داد: 📞بله فرمانده . . . 💧قطره های درشت اشک، چهره مردانه فرمانده را که برافروخته به نظر می رسید کاملا خیس کرده بود . بقیه بچه ها بلند بلند گریه می کردند و با تمام وجودشان دعا می خواندند . فرمانده دهنی بی سیم را به خود نزدیکتر کرده و شمرده شمرده شروع به سخن گفتن کرد: 📞- شهدا در نزد خداوند مقام بزرگی دارند و با ریخته شدن اولین قطره خونشان همه گناهانشان بخشیده خواهد شد و با شهدای کربلا محشور می شوند . . . . 🔹فرمانده همچنان اشک می ریخت و درباره شهادت سخن می گفت که محمود حرفش را قطع کرد: 📞- نمی خواستم حرفهایت را قطع کنم ولی عراقیها به ما رسیده اند و الآن به علی جعفری تیر خلاصی زدند و دارند به من اشاره می کنند . . . 🚩 لحظه ها همچنان سنگین و بی شتاب می گذشتند و حزنی عمیق بر سینه ها پنجه می کشید . . . عاقبت صدای محمود به سکوتی که تنها چشمان ابرآلود در آن می بارید پایان داد . 📞- باز هم بگو . . . چه حرفهای زیبایی می زدی . . . باز هم برایم از شهادت بگو . . . . فرمانده ادامه داد: 📞- شهدا به دیدار آقا و مولایشان سیدالشهدا می روند . . . حضرت مهدی علیه السلام در آخرین لحظه سر آنها را بر زانوی محبت می گیرد و به آنها مژده بهشت می دهد . . . . در این لحظه باز هم صدای محمود شنیده شد: 📞- حرفهای زیبایی می زنی ولی افسوس فرصتی باقی نیست، تا چند دقیقه دیگر به دوستان شهیدم ملحق خواهم شد اگر پیامی برای آنها دارید بگویید . . . . 💢با شنیدن این کلام همه بچه ها بی اختیار ناله می کردند و ضجه می زدند، خود فرمانده تیپ سرش را میان دو دست گرفته بود و با صدای بلند می گریست و رعشه های تند التهاب شانه هایش را تکان می داد 👈ناگهان فرمانده به محمود گفت: 📞- چیزی غیر از اسلحه نداری؟ 📞- چرا تنها یک نارنجک دارم . . . 📞- می توانی ضامنش را با یک دست بکشی؟ 📞- می توانم . . . 📞- پس ضامنش را بکش و آماده نگهدار، وقتی عراقیها به نزدیکی تو رسیدند از آن استفاده کن . 📞- چشم، حتما این کار را می کنم . . . الآن عراقیها به چند قدمی من رسیده اند . 📞- سلام ما را به شهدا برسان، و با بی تابی افزود: نارنجک . . . نارنجک یادت نرود . . . - . . . - . . . 💧دیگر صدایی جز همان خش خش ممتد بی سیم شنیده نمی شد که آن هم در صدای گریه بی امان بچه های حاضر در سنگر گم شده بود . . . ✍خاطره از: ذبیح الله جعفری https://telegram.me/joinchat/CXK6lz4YbPFkdkQLgmOaGw 🍃🌷 @ghafeshgh 👈👈
هدایت شده از قاف عشق
─═༅𖣔❁﷽❁𖣔༅═─ (ص) 🍃♦️شهید محمد حسین یوسف اللهی در بخشی از وصیتنامه اش از همه می خواهد که خون ما را چون رود جاری سازید تا هرچه بر راه دارد بردارد تا به دریای حکومت حضرت محمد علیه و آله و سلم برگردد 🔸معاونت فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 🍃🌷 @ghafeshgh👇👇
هدایت شده از قاف عشق
202030_870497826.mp3
1.94M
📣سبک زندگی پیامبر (ص) 🍃🌷 @ghafeeshgh  👈👈
👌طارمی تو جشن قهرمانی پورتو پرچم ملی کشور رو انداخت رو دوشش دمش گرم، ماشالله به جرأتش به غیرتش و هجمه مخالفین جمهوری اسلامی علیه‌ش شروع شد با رکیک‌ترین مطالب که قابل پخش نیست زرنگ باشیم این حرکت طارمی رو باید پررنگ کنیم دمش گرم 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🔹رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند :اَلصَّبرُ ثَلاثَةٌ: صَبرٌ عِندَ المُصيبَةِ، وَ صَبرٌ عَلَى الطّاعَةِ و َصَبرٌ عَنِ المَعصيَةِ؛ ♦️صبر سه نوع است: صبر در هنگام مصيبت، صبر بر طاعت و صبر بر ترك گناه. 📚كافى، ج۲، ص۹۱، ح۱۵ 🍃🌸 @ghafeshgh 👈👈
🍃🔹امام خمینی (ره): امروز دنیای استکبار خصوصاً غرب، خطر رشد اسلام ناب محمدی(ص) را علیه منافع نامشروع خود درک کرده است. امروز غرب و شرق به خوبی میدانند که تنها نیرویی که میتواند آنان را از صحنه خارج کند، اسلام است. 📚صحیفه نور، جلد ۲۱، صفحه ۳۲۶ 🍃🌸 @ghafeshgh 👈👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔹دشمنان؛ ولایت مطلقه فقیه را همان استبداد گرفتند. (یعنی میل فقیه عادل به صورت دلبخواه) 🎙بشنوید از بیانات امام خامنه ای 🍃🌸 @ghafeshgh 👈👈
من می‎خواهم در آینده شهید بشوم … معلم پرید وسط حرف علی و گفت: ببین علی جان موضوع انشا این بود که در آینده می‎خواهین چکاره بشین، باید در مورد یه شغل یا کار توضیح می‎دادی !!! مثلاً پدر خودت چه کاره است؟ آقا اجازه … شهید … 🍃🌷 @ghafeshgh  👈👈
🏅قهرمانان دفاع مقدس مردان عاشق مشق عشق می‌‌نویسند بی‌عشق نمی‌توان به هیچ جنگی رفت 🍃🌸 @ghafeshgh  👈👈