eitaa logo
قلم آهسته های من
327 دنبال‌کننده
490 عکس
271 ویدیو
6 فایل
کانال قلم آهسته های من بستر اشتراکی سیاه قلم های این حقیر است در حوزه داستان،شعر،سیاست ،آموزش ودفاع مقدس. قابل دونستید سری بزنید! سیدعلیرضا مهرداد 09155027923
مشاهده در ایتا
دانلود
💐بسم رب الحماسه رب العشق💐 بلا تشبیه (شاید هم کوچه مرد خیز ۳) نوشته ای دنباله داربرای ابوالفضل خیاط 🌸قسمت سوم🌸 ابوالفضل بعنوان شاخه ای از آن شجره و ریشه اصالتی بود که حفظ شده و نو شده بود. این یعنی نسل نو کوچه مرد خیز از پیشقراولان خود فاصله زمانی گرفته اند اما فاصله عقیدتی وایدئولوژی نگرفتند. ابوالفضل خیاط شباهتی اخلاقی به سیدحسین مهرداد داشت که به معلمی علاقه مند شده بود. شباهتی به شهیدسید محمدعلی وشادروان محمد خیاط عمویش داشت که تیغ وتبر می زد تا وارد سپاه پاسدران شود. شباهت به سردار مصطفی بنی اسد داشت که دنبال ورود به سیستم امنیتی نظام اسلامی بود. ابوالفضل نمود جدیدی از تفکرات و تعهدات انقلابی مردان کوچه بود. نابغه ای که نبوغ علمی و هوشی اش را سازمانهای سنجش هوش تایید کرده بودند. در عین حالی که جوانی پرشور و هیجان و امروزی بود متین و سربه زیر بود. البته در پرورش چنین نخبه ی متدینی نقش پدرش عباس خیاط بی بدیل است. اصلا بخشی از این متانت ،سکوت و عرفان میراث ژنتیک چنین پدری باید باشد. اما این گل( یعنی هر گلی) دو باغبان داشته. مادر. مادر.مادر. هرکس هرچه دارد از مادر دارد. عشق، وفا، معرفت، حب، حب علی، محبت حسین، نماز، دعا، روزه، و آخر امر رستگاری را ما از مادرانمان داریم مادر،مادر،مادر مادر ابوالفضل در مواجهه با مصیبت گرانبار فرزندنش صبر ومتانتی بروز داد که حاصل تربیت خانوادگی ومعرفتی دینی اش از زینب کبری و فاطمه زهرا سلام الله علیهما بود. من خداحافظی مادران زیادی... ادامه دارد...
💐بسم رب الحماسه رب العشق💐 بلا تشبیه (شاید هم !!!!!!؟؟) نوشته‌ای دنباله دار برای ابوالفضل خیاط قسمت پایانی من خداحافظی مادران زیادی را با پیکر فرزندانشان دیده‌ام.ضجه.ناله، مو پریشانی. حتی رقص از سر جنون. اما خداحافظی مادر ابوالفضل باشکوه بود. شکوه زینبی، وقار فاطمی با ابوالفضل حرف زد.خلوت کرد( مثل مادر شهید مهرداد) او را بوسید. تربت سیدالشهداء (ع) همراهش کرد. مانند مادر بزرگوار شهید محمد خیاط. مادر ابوالفضل صبور بود مثل مادران شهدا. حالا که به اینجا رسیدیم برخی به من ایراد می‌گیرند که چقدر از کوچه‌ی مردخیز می نویسی؟ در آیسک هزاران کوچه هست که قهرمان زن و مرد دارد. پاسدار دارد، رزمنده دارد، آزاده دارد ( تازه کوچه مردخیز که آزاده هم ندارد) این کاملا درست است. هرکوچه‌ی این شهر یکی بیشه شیر است از دامن زن، پرورش مرد دلیر است پس اصلا صحبت کوچه و خانواده‌ی خیاط نیست صحبت زنانی است که کام فرزندانشان را با تربت پاک سیدالشهداء برمی دارند. به آنها با وضو شیر می‌دهند ( مانند مادر دانش آموز علی اکبر اسماعیلی) با حدیث کساء و زیارت جامعه‌ی کبیره و عاشورا آنها را بزرگ میکنند و ذره ذره عشق حسین ابن علی علیه السلام را با گوشت و پوست و خون آنها می آمیزند.«عجنو بماء محبتنا» (مانند مادر ابوالفضل خیاط).حالا اگر روزی هم گفتند:گل پرورده‌ات را می خواهیم میگوید: امانت بود، دادند و گرفتند امانت از خیانت در امان شد پس بدانید که این کوچه نماد است، نشانه است، و الا سالها است که مردان از آن کوچه رفته‌اند حالا ابوالفضل هم رفته. اصلا مادر صبور و مؤمنه و ولایتمدار ابوالفضل اهل این کوچه نبوده. والسلام پایان
بسم الله الملک حی القدیر فی البداهه درموضوع تودیع ومعارفه معاون کشیک دوم خدام حضرت حجه الاسلام آقای دکتر اسماعیلی اورا به عشق وعلم وصفا میشناختیم در کار زهد و ضد ریا می شناختیم از شدت تواضع وازخاکساریش خادم به خادمان رضا می شناختم دکتر که بود حجة الاسلام هم که بود اما فقط به مرد خدا می شناختیم اهل کتاب ،صاحب چندین کتاب خوب با این صفات در همه جا می شناختیم حالا به خان هفتم خدمت. رسیده است او را که خادم الشهدا میشناختیم در خطبه ها وصفه و فوق ضریح نیز او را محب آل عبا می شناختیم ای خادمان نوبت هفتم هلا بهوش این آنچه از ریس شما می شناختم دیگر شما و جان همه دومین کشیک فرصت شمار! آنچه که ما می شناختیم سید علیرضا مهرداد
🌸بسم رب الشهدا والصدیقین🌸 سیدمجید ایافت کی شهید شد؟ چه کسی می تواند به این سوال جواب دهد؟ _این که شد سوال در جواب سوال. اصلا مگر مجید ایافت شهید شد ؟ یادر بیمارستان فوت کرد؟ _این که همه اش شد سوال پس کو جواب؟ _به نظر شما این سوالات فنی را از کی باید پرسید؟ چه کسی میداند عباس تیموری کی شهید شد؟ سیدهادی هاشم زاده هاشمی کی شهید شد؟ فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون اهل ذکر کیانند؟ البته اهل ذکر در اینجا قطعا ومسلما ائمه هداة مهدیین هستند اما هل ذکر دفاع مقدس کیانند؟ احبار وعلمای دفاع مقدس همین عباس تیموری ها وسیدهادی ها وسید مجیدهایند خب آنها هم که الان نیسنتد چه معمای پیچیده ای اما خلاصه جوینده یابنده است. کاملا بصورت تصادفی در مراسم شبی با شهدا روبرو شدم با دکتر حسین سهرابی همرزم قدیمی ومشترک حاج مجید ایافت و حاج محمود کاوه. من او را از احبار دفاع مقدس میدانم.ژئو پولتیک نظامی هم خوانده. پرسیدم سردار می فرمایید : حاج مجید ایافت کجا به شهادت رسید؟ دکترحسین سهرابی که خودش هم نویسنده وبقولی اهل بخیه است شیطنت نهفته در سوالم را دریافت وبعد از یک نگاه چپکی گفت: حاجی ایافت روده اش مشکل پیدا کرد بستری شد تا عمل کنه بعد از عمل اکسیژن خونش پایین آمد و به کما رفت. حسین سهرابی بعد از یک مکثی طولانی گفت: اما چرا اکسیژن خونش پایین بود. شلمچه بود، مجید ایافت بود قدرت الله منصوری. منم بودم. خط شلوغ بود. گلول توپ می آمد. آرپی جی می آمد.عراقی ها شیمیایی زدند.همه ماسک زدند. منم زدم. منصوری وایافت هم ماسک زدند. ولی خب ماسک دست پاگیر بود. برای کسانی مثل سیدمجید ایافت که می خواست با بیسیم حرف بزنه، بچه ها رو توجیه کنه، روحیه بده ،امر ونهی کنه، باید ببیننش، بشناسنش، خلاصه که با ماسک کار پیش نمیرفت!! حرف سردار سهرابی را قطع کردم وگفتم ببخشید حاجی چرا به کما رفت؟ سهرابی گفت: اکسیژن خون،عامل شیمیایی جوابم را گرفته بودم آرام گفتم شملچه کربلای ۵ سهرابی گفت:قربون آدم چیزفهم معما حل شد جمعه بیست ویکم اردیبهشت ۱۴۰۳ سیدعلیرضا مهرداد
36.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا غریب الغربا زیارت به نیابت از شهدا واموات خصوصا مرحوم کربلایی محمدعلی رجایی و مرحوم کربلایی مهدی عرب نژاد
15.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا غریب الغربا زیارت به نیابت از شهدا واموات خصوصا مرحوم کربلایی محمدعلی رجایی و مرحوم کربلایی مهدی عرب نژاد
🌸بسم الله الرئوف 🌸 🍀از تبار عشق🍀 🌺برای مؤذن بسیجی🌺 شادروان استاد عباس میهندوست قسمت اول آخرین مؤذنی که من به خاطر دارم کربلایی عبدالکریم حایری بود که بی میکروفون و بلندگو بالای گلدسته مسجد اذان می گفت. و أفوض امری الی الله... آن موقع ها بلندگو و میکروفن و این چیزها نبود و بالای گلدسته و روی پشت بام اذان می گفتند. بهار و تابستان که گروه زیادی از مردم دردباغستان ساکن بودند، صدای کربلایی عبدالکریم تا باغستان هم می رسید، مخصوصا صبح‌ها. ساعت اللیل و باد صبا هم نبود و مؤذن ها بر اساس وقت شناسی و گردش ماه و خورشید و طلوع و غروب ستاره‌ها و شفق و فجر اذان می‌گفتند. کربلایی عبدالکریم البته مؤذن رسمی مسجد بود والا کسانی بودند که بر بام گلی خانه هایشان اذان می گفتند و در ماه رمضان مناجات می‌کردند. حتی کسانی مثل مرحوم عمو قاسم (عربی) و مرحوم ملا حسن بشرویگی سحرهای ماه مبارک با زدن طبل و یا حتی زدن روی تین حلبی مردم را بیدار می‌کردند. از جمله مؤذن‌های معاصر مرحوم کربلایی عبدالکریم حایری که روی پشت بام اذان می‌گفتند چندنفری را رصد کردم مانند: مرحوم ملا محمدحاتمی مرحوم ملااسماعیل صفرعلی ( پدر کربلای حسین سجادی) و برادرش مرحوم عبدالرحیم صفرعلی مرحوم آقای محمد عربی( معروف به عندلیب) مرحوم کربلایی غلامرضا استاد حسین (پدر آقایان حشمتی ) مرحوم ملاعلی اکبر علیمراد( پدر محمد حکمتی) و در سالهای اخیر مرحوم ملا رجب بنی آیسک جناب آقای محمدحسین عاملی آقاشیخ علی‌رضا دهقان و جناب حاج حسین دهقان آقای محمد حکمتی آقای ملا قنبر عربی آقای محمدرضا براقی ... ادامه دارد
🌸بسم الله الرئوف 🌸 🍀از تبار عشق🍀 🌺برای مؤذن بسیجی🌺 شادروان استاد عباس میهندوست قسمت دوم ...✔️مرحوم ملا علیرضا محمدی اما هیچکدام از بزرگواران مؤذن رسمی نبودند. وقتی مرحوم کربلایی عبدالکریم به رحمت خدا رفت، استاد قرآن بنده و صاحب مکتبخانه قرآن مرحوم کربلایی محمد اسماعیل والهی که خواهر زاده کربلایی عبدالکریم هم بود جای دایی را گرفت وعلاوه بر خادمی مسجد مؤذنی مسجد را رسماً برعهده گرفت. البته پیش‌نماز مسجد هم برادر ایشان مرحوم حاج شیخ حسین والهی بودند. چندنفر از ماها نمازهای اول وقتمان و خواب نماندنمان را مدیون این مؤذن ها هستیم؟ نمیدانم! مرحوم کربلایی محمد اسماعیل سالهای پایانی عمر را بازنشسته شد و قصه‌ی مؤذن ما از این جا شروع شد. کربلایی استاد عباس میهن دوست. آخرین مؤذن رسمی و خادم مخلص مسجد جامع. پدرش مرحوم استاد عبدالله میهندوست همسایه‌ی مسجد بود. مردی بسیار خوش اخلاق و خیّر و دلبسته به اهل بیت. همان کنار مسجد اول ساباط مغازه داشت. مغازه که نه. دکان سلمانی به قول امروزی ها آرایشگاه. البته کارهای دیگری هم آن روزها سلمانی‌ها می کردند مثل دلاکی که الان برای خودش یک رشته‌ی تخصصی است به نام ماساژ و ماساژور ها و پزشکان دلک و غمز الان کار و بار شان خوب است و البته بچه‌ها را هم دصلاة می کردند الان می گویند ختنه. خیلی از پسرهای آیسک را مرحوم استاد عبدالله میهن دوست دصلاة کرده است. و مدیون زحمات آن خدابیامرز هستند. خلاصه که آن مرد باخدا و متدین پدر استاد عباس بود و او را همین کنار مسجد و در ... ادامه دارد
🌸بسم الله الرئوف 🌸 🍀از تبار عشق🍀 🌺برای مؤذن بسیجی🌺 شادروان استاد عباس میهندوست قسمت سوم دست و داو تکیه ها و هیئت‌ها و نمازگزاران بزرگ کرد. استاد عباس هم مثل پدر، هنرمند و مردمی و کاربلد بود. بعد فوت پدر مدتی درهمان همسایگی مسجد تنها سلمانی با کلاس شهر بود. آرایشگاهش محل مراجعه‌ی همه مدل افراد بود. استاد عباس با حرف‌های حکیمانه و مذهبی خود، آنجا را به کلاس درس تبدیل کرده بود. حضور برخی مردان جاافتاده و قدیمی این گعده‌ی حکیمانه را تکمیل می کرد. استاد عباس، مثل پدرش در کارهای عام‌المنفعه فعال بود و کار قشنگ و مهمی که بعد از پدر به عهده او افتاد، خبر کردن بود. نه پیام رسان‌ها بودند نه پیامک نه تلفن همراه و نه حتی چاپ و کپی که کسی دعوت نامه‌ای بنویسد و کسی را به مجلسی دعوت کند. صاحب مجلس، لیستی از میهمانهایش که گاهی دویست ،سیصد نفر می شدند به دست استاد عباس می‌داد .او پیاده راه می‌افتاد. درِ خانه‌ی تک تک آنها می ایستاد سر به ایوان خانه می برد و صدا می‌زد. مثلاً: فردا ظهر از طرف حاجی آقای هاشمی به صرف نهار دعوته در هیئت حسینی. البته در مجلس دعوتی هم مسؤلیت پذیرایی و توزیع غذا برعهده‌ی استاد عباس بود. استاد عباس بزرگ شده‌ی هیئت و مسجد و مراسم بود. همسایه‌ی مسجد هم بود و از مشتریان نماز جماعت و در بین نمازها، تعقیبات می‌خواند و پس از نماز صبح، زیارت عاشورا قرائت می کرد و مشتری همه‌ی جلسات قرآن بود. نمی‌دانم از کی شروع کرد به اذان گفتن. اما می‌دانم بعد از بازنشسته شدن مرحوم کربلایی محمد اسماعیل والهی استاد عباس شد مؤذن رسمی مسجد جامع و بعد ... ادامه دارد