Mohsen Chavoshi - Man Bayad Miraftam (320).mp3
9.14M
من باید میرفتم...
امشب ساعت هشت و نیم قرص را زیر زبانم گذاشتم تا زودتر اثر کند. نه ونیم منگ بودم. گفتم امشب را باید بخوابم. امشب نمی توانم بیدار بمانم.اما یازده و نیم از خواب پریدم. نفسم تنگ بود. شب انگار روی سینه ام افتاده بود. ویرایش یکی از روایت های دختران ایران 2 را تمام کردم و دارم دست می کشم به صفحه مانیتور و هی خنده حاجی را نگاه می کنم و هی گریه می کنم. عزیز دلم عزیز دلم قهرمان ما جهان پهلوان ما من با تو معنی لابردا ابدا را فهمیدم... بعد از تو خیلی چیزها عوض شد... بعد از تو زندگی از هم گسست. تو شبیه اوتاد زمین بودی که با رفتنت جهان از هم پاشید. خاورمیانه یک پارچه آتش شده. دشمن به نزدیک مرزهامان رسید..خون تو اسم رمز بود. در حماسه ها می گویند وقتی خون پهلوانان بر زمین ریخته می شود شر از زیر زمین خودش را بالا می کشد و نمودار می شود. شر منشر میشود. شر جسارت پدیدار شدن می یابد و اینگونه مقدمه از بین رفتنش را فراهم می کند. ای خدای ماه رجب خون پهلوان ما بر زمین ریخته شده است و شر آشکار گشته سینه های سوخته ما را به نابودی شر التیام ببخش. عید فطر را عید التیام دل های ما قرار بده. آه آه مرد کجا پر کشیدی؟ اف لک یا دهر اف لک
به نام خدا
#ازقیطریه_تا_اورنج_کانتی
#حمیدرضا_صدر
فکر نمیکردم کتاب بنشاندم پایش. زبان روان و تصویرها و ارجاعات عالیاش مجذوبم کرد. کتاب در عینی که تلخ و دردآورست؛ اما خودنوشت بودنش مخاطب را تا آخر با خود همراه میکند.
حمیدرضا صدر را از صدا و سیما میشناختم. وقتی فوتبال را تحلیل میکرد. با آن زبان تند و دستهای در هوا معلقاش. نمیدانستم نویسنده هم بودند. نمیدانستم کسی که عشق به وطن در قلبش همیشه زنده بوده، گوشهای از همین وطن با سرطانی بدخیم درگیر بوده. تلخ است کسی عاشق وطنش باشد، اما در نقطهای دور از آغوش پرمهر و گرم وطن که شبیه مادرست، بمیرد. سخت و دردناک است، زیاد!
این اولین کتابی بود که با زبان دوم شخص خواندم.( گوش دادم) جذاب بود و دوستداشتنی.
#پیشنهاد: اگر خواستید کتاب را بخوانید، حتما گوش دهید. صدای رضا کیانیان جذابیت کتاب را دوبرابر کرده.
چیزی توی این کتاب بغضی اندازهی یک آغوش وطن در گلویم درست کرد. همهی کتاب یکطرف، سه قسمت آخر که از زبان دختر آقای صدر است طرف دیگر. دانستن لحظات و زمانهای آخر یک آدم از زبان دیگری خیلی دردناکتر است. دردش شبیه خراش دادن پوستمان با ناخن بلندمان است.
سر کلاس سرکار خانم عالمی نشستم.
دارند در مورد لزوم تجربه نگاری و روایت نویسی صحبت میکنند:
«به خاطر زیست مومنانه و مستورانهی زن ایرانی یک اشتباه ذهنی ایجاد شد. ما فکر کردیم روایت نکردن بخشی از کمکاریهای اجتماعی در خدمترسانی به زن، خودش نوعی مستورگی است..»
#جشنواره_پلک
#روایت_نویسی
#تجربه_نگاری
امشب سورپرایز داریم.
برید بله ماجرا رو ببینید و بازخورد بدید.
پ ن: ماجرا همون استوری بلهاست.
ble.ir/join/AqLN3bHv6y
قبلش دوست دارم برم بالای منبر..
این متن رو برای تو مینویسم رفیق..
برای تو که توی این سه سال با بالا پایین شدنهای من کنار اومدی و کنارم موندی..
هر بار که میومدم تو گروه و میدیدم برام پیام گذاشتی قلبم پر از نور میشد.
هربار که بهم میگفتی حال خودت بهتره داستان مهم نیست چشمهام پر از اشک میشد.
من تو این سه سال بیشتر اتکام به تو و بازخوردهای تو بود.
اگه تو نبودی معلوم نبود این داستان بازنویسی بشه یا نه..
من خیلی بهت مدیونم رفیق..
اگه تو نبودی من هیچوقت ف.مقیمی نمیشدم..
ممنونم ازت..
ممنونم خوانندهی مهربونی که سالهاست کنارمی..
✍ف.مقیمی
قسمت آخر بود..
نظرهات رو میخوام آرشیو کنم برای همیشه..
https://eitaa.com/joinchat/773914688Cebfbca7170
لینک تالار
https://daigo.ir/secret/12539884
لینک پیام ناشناس👆