May 11
🚩انجمن شعر نارنج
🌻سهشنبهها
📖 #شاهنامه_خوانی و #نقد_شعر
💡کارشناسی و اجرا: مهدی جهاندار شهاب مرادی
⏰ از 6 عصر تا اذان
🏠 #سها
جنب پایانه بابلدشت،کوچه شهید مقارزاده،پ 18
@ghalamhaye_bidar
May 11
جلسهی #عاشوراپژوهان انجمن نارنج
شنبه ها ساعت هفت عصر
خیابان مقداد کوچه شهید بصیرنژاد
@ghalamhaye_bidar
فراخوان خانه ادبیات حوزه هنری اصفهان👇👇
🌷قابل توجه شعرای استان اصفهان🌷
علاقه مندان به شرکت در جلسه "شعرخوانی در محضر رهبر معظم انقلاب" در ماه رمضان، لطفا در اسرع وقت، اشعار خود را (حداکثر 5 قطعه) به آی دی زیر در تلگرام ارسال نمایند:
@hazratemah_esf
🚩انجمن شعر نارنج
🌻سهشنبهها
📖 #شاهنامه_خوانی و #نقد_شعر
💡کارشناسی و اجرا: مهدی جهاندار سجاد طحان پور
⏰ از 6 عصر تا اذان مغرب
🏠 #سها
جنب پایانه بابلدشت،کوچه شهید مقارزاده،پ 18
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@ghalamhaye_bidar
منتخبی از آرشیو کانال #قلم_های_بیدار در تلگرام
با قریب به 50 موضوع متنوع شعری
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
بنا نبود که تا آب از آسیاب بیفتد
یکایک از همهی چهره ها نقاب بیفتد
بنا نبود که تا بوی نان تازه ای آمد
دهان سیرترینها دوباره آب بیفتد
رسید هرکسی از راه ، باخت پاکی خود را
شبیه قطرهی آبی که در شراب بیفتد
قرار بود که حتی عقیل نزد برادر
به یاد سوختن از آهن مذاب بیفتد
چه گوش ها که بدهکار حرف هیچکسی نیست
چه بحثها که نباید از آب و تاب بیفتد
نمیبرند نصیب از کلام روشنت ای مرد
چنانکه کور نگاهش به آفتاب بیفتد
به یاد دُور زدن های بیشمار میاید
گذار هرکه به میدان انقلاب بیفتد
#میلاد_حبیبی
ghalamhaye_bidar
...کار صعب است در این راه، بگویم یا نه؟
توأمانند مه و ماه، بگویم یا نه؟
شرق از مرمره تا سند به پا میخیزد
خلق از افریقیه تا هند به پا میخیزد
خون تاجیک دگر جوش جنون خواهد زد
ازبک از آمویه پاپوش به خون خواهد زد
باشه در صخرهی کشمیر فزون خواهد شد
ببری از بیشهی بنگال برون خواهد شد
ترکمن بر زبر باد سفر خواهد کرد
باز افغان به جهان عربده سر خواهد کرد
روم عثمانی از آیینه برون خواهد تاخت
ترک شروانی از ارمن به لیون خواهد تاخت
اور و اربیل مپندار که بیآیین است
کرد سالار امین است، صلاحالدین است
دوش نقشی به زمین آمد و نقشی برخاست
آذرخشی بدرخشید و درفشی برخاست
صبح امکان محال است در عالم امروز
حشر رایات جلال است در عالم امروز
گیتی از اشتلم شیعه دژم خواهد شد
جیش سنّی و اباضیّه به هم خواهد شد
زیدی و مالکی افسانه دگر خواهد کرد
شافعی و حنفی ترک سمر خواهد کرد
هله رعد است، هلا برق به پا خواهد خاست
امّت واحده از شرق به پا خواهد خاست
کار صعب است در این راه، بگویم یا نه؟
توأمانند مه و ماه، بگویم یا نه؟...
#علی_معلم_دامغانی
@ghalamhaye_bidar
گل می کند آتش، گر می کشد باروت
بر دوش مادرها گهواره ها تابوت!
موسی ببین اکنون از قله ی صهیون
سیلابه ی افسون، سحرابه ی هاروت
بفکن عصایت را، چوب خدایت را
زین سامری بشکن گوساله ی فرتوت
از یاد رفت آسان الواح ده فرمان
بنشسته بر یک خوان فرعون با طاغوت
از خنجر قابیل، درگِل نهان هابیل
کو شاخه ی زیتون؟ زیبنده ی ناسوت
کار جهان قال است، کور و کر و لال است
سوداگران ساکت! مرگ آوران مبهوت!
قرآن نمی میرد، نقصان نمی گیرد
این چلچراغ عرش، این کوکب لاهوت
در شهر بی تکریم، مردن به از تسلیم
امروز اگر غزه... فردا اگر بیروت...
#خسرو_احتشامی
#شعر_ضد_صهیونیستی
@ghalamhaye_bidar
وقت است تا برگ سفر، بر باره بندیم
دل بر عبور از سد خار و خاره بندیم
از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم
بانگ از جرس برخاست وای ِمن خموشم
دریادلان راه سفر در پیش دارند
پا در رکاب ِ راهوار خویش دارند
گاه سفر را چاووشان فریاد کردند
منزل به منزل حال ره را یاد کردند
گاه سفر آمد، نه هنگام درنگ است
چاووش می گوید که ما را وقت تنگ است
گاه سفر آمد، برادر! گام بردار!
چشم از هوس از خورد، از آرام بردار !
گاه سفر آمد برادر! ره دراز است
پروا مکن بشتاب! همّت چاره ساز است
گاه ِسفر شد، باره بر دامن برانیم
تا بوسه گاهِ وادیِ ایمن برانیم
وادی نه ایمن، هان مگو، باید سفر کرد
از هفت وادی در طلب باید گذر کرد
وادی نه ایمن، رهزنان در رهگذارند
بیم حرامی نیست، یاران هوشیارند
وادی نه ایمن، جاده هموار است ما را
امید بر عزم جلودار است ما را
وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان است
تکریتیان صد دام در هر گام دارند
راه آشنایان، ره به مقصد می سپارند
رهْتوشه باید کو؟ بیاور کوله بارم
امید را ره توشه بهر راه دارم
رهْتوشه باید، پای من همواره پو باش
هفتاد وادی پیش رو گر هست گو باش
رهْتوشه باید، عزم را در کار بندم
دل بر خدا آن گه به رفتن باره بندم
رهتوشه باید، مرغوا مشنو ز هر کس!
رهتوشه ما را شوق دیدار حرم بس!
تنگ است ما را خانه، تنگ است ای برادر!
بر جای ما بیگانه، ننگ است ای برادر!
ننگ است ما را خانه بر دشمن نهادن
تاراج و باج و فتنه را گردن نهادن
تاراج و باج و فتنه را گردن نهادیم
خفتیم، غافل، خانه بر دشمن نهادیم
خفتیم غافل از معادای حرامی
کردیم سر تسلیم یاسای حرامی
خفتیم غافل رزم را از یاد بردیم
پس داوری بر محضر بیداد بردیم
خفتیم و دشمن، داد، نی، بیدادمان داد
خواب و خور و افیون و مستی یادمان داد
دشمن، سرا بگرفته و راه نفس هم
دست عمل بشکسته و پای فرس هم
تاراج شد، تاراج هر کالایمان بود
خاموش شد هر نغمه، کاندر نایمان بود
ما خامُش و او هر طرف شور و شغب کرد
تاوان خورد و خفت مستی را طلب کرد
سینا و طور و عزّه را بلعید با هم
ما خفته و او در تهاجم قدس را، هم
جولان، به جولانی دگر بگرفت از ما
ماندیم، ما سرگشته، او را قدس و سینا
فرمان رسید: این خانه از دشمن بگیرید!
تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید!
یعنی کلیم، آهنگِ جان سامری کرد
ای یاوران! باید ولی را یاوری کرد
وقت است تا زاد سفر بر دوش بندیم
دل بر پیام دلکش چاووش بندیم
چابک سواران، رهروان، اِحرام بستند
دل بر طنین این صلای عام بستند
آهنگ رفتن کن که ما را چاره فرد است
واماندن از این کاروان، درد است، درد است
باید خطر کردن، سفرکردن، رسیدن
ننگ است از میدان، رمیدن، آرمیدن
وادی به وادی سینه باید سود بر راه
منزل به منزل رفت باید تا سحرگاه
گر خاره و خارا و گر دور است منزل
حکم جلودار است بربندیم محمل
ما را گریزی جز که آهنگ سفر نیست
عزم سفر کن فرصت بوک و مگر نیست
باور مکن، افسانه ی افسونگران را
همراه باید شد در این ره کاروان را
باور مکن، امید دیدار حرم نیست
گامی فرا نه، تا حرم جز یک قدم نیست
از دشت و دریا در طلب باید گذشتن
بی گاه و گاه و روز و شب باید گذشتن
گر صد حرامی، صد خطر در پیش داریم
حکم جلودار است سر در پیش داریم
حکم جلودار است بر هامون بتازید!
هامون اگر دریا شود از خون بتازید!
فرض است فرمان بردن از حکم جلودار
گر تیغ بارد، گو ببارد نیست دشوار
جانان من برخیز و آهنگ سفر کن
گر تیغ بارد گو ببارد جان سپر کن
جانان من برخیز! بر جولان برانیم
زآنجا به جولان تا خط لبنان برانیم
آنجا که جولانگاه اولاد یهوداست
آنجا که قربانگاهِ زعتر، صور، صیداست
آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد
آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد
جانان من! اندوه لبنان کشت ما را
بشکست داغ دیر یاسین پشت ما را
جانان من! برخیز باید بر«جبل» راند
حکم است باید باره بر دشت امل راند
جانان من برخیز و زین بر بارگی نه
زی قدس، زی سینا، قدم یکبارگی نه
باید ز آل سامری کیفر گرفتن
مرحب فکندن، خیبری دیگر گرفتن
باید به مژگان رُفت گَرد از طور سینین
باید به سینه رَفت زینجا تا فلسطین
باید به سر، زی مسجد الاقصی سفر کرد
باید به راه دوست، تَرک جان و سر کرد
جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش
آنک امام ما علم بگرفته بر دوش
تکبیر زن، لبیک گو، بنشین به رهوار
مقصد، دیار قدس همپای جلودار ...
#حمید_سبزواری
#شعر_ضد_صهیونیستی
@ghalamhaye_bidar