eitaa logo
قلمزن
522 دنبال‌کننده
731 عکس
138 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
شده است دستاویز همه یک دستاویز خوب که همه امید دارند به وسیله او متصل شوند در بدو ورود سراغش می‌روند آدمها نجوا می‌کنند مدد می‌گیرند واسطه‌اش قرار می‌دهند و کارشان را آغاز می‌کنند این رفیق و همسایه گمنام عجیب از همه دل برده است... 🌱 @ghalamzann
از آن بچه‌هایی‌ست که وقتی در جمع قرار می‌گیرد همه چیز را به هم می‌ریزد و به هیچ چیزی معتقد نیست. با این حال حتی وقت تماشای مسابقه فوتبال تیم ملی گفتم که بیاید و در جمع بچه‌ها باشد. با اینکه سعی می‌کرد به آنچه بچه‌ها دوست دارند و افتخار می‌کنند، اهانت کند، اما جمع غالب بود و تلاشش بین باورهای محکم بچه‌ها شکست می‌خورد. این دوسه ساله با مدارا حرکت کرده‌ایم و هرگز مانع حضورش در جمع مسجد و بچه‌ها نبوده‌ایم. حالا برای اعتکاف نوجوانان، خودش و پدرش و مادرش پیگیر شدند که شرکت کند. به دلیل اینکه قانون‌ناپذیر است، از ثبت نام پرهیز کردیم و اعلام شد که دیر اقدام کرده است. حتی چنددقیقه‌ای برای مادرش وقت گذاشتم و برایش شرح دادم که باید زودتر اقدام می‌کردند و مواردی ازین دست تا ذره‌ای احساس نکند که پذیرفته نشده است و عزت و حرمتش حفظ شود. اما مثل پتک روی سرم فرود آمد وقتی خبر رسید که به خودش و مادرش گفته‌اند که چون مساله داری جایت در مسجد و اعتکاف نیست! آیا نباید سر این جماعت فریاد کشید؟! نباید مواخذه شوند دوستان از دشمن خطرناک‌تری که می‌توانند عامل از دست رفتن یک نوجوان باشند؟! هنوز "قبض" ناشی از این خرابی مانده است و "بسط"ی اتفاق نخواهد افتاد تا لحظه‌ای که بشود جبرانش کرد... آنقدر که شاید ناچار شوم برایش وقت‌های اختصاصی بگذارم و بشود یکی از برنامه‌های ثابت معاشرتم... کاش آدمها خودشان را دانای کل نمی‌دانستند! ف. حاجی وثوق @ghalamzann
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنان هایل کجا دانند حال ما سبکبالان ساحل‌ها... 🌱 @ghalamzann
وقتی قرار شد برای نوجوانان هم اعلام شود تصور این استقبال و جمعیت نبود. گمان میکردیم چند نوجوان از محله می‌آیند و کنار بزرگترها معتکف می‌شوند. اما اینطور نگذشت. آنقدر آمدند و آنقدر متقاضی شدند که بزرگترها به حاشیه رفتند و شبستان شد ویژه نوجوانان، ظرفیت تکمیل شد و هنوز متقاضی می‌آمد و زنگ میزد و اصرار می‌کرد که اسمش را بنویسند. و مساجد دیگر شهر هم همین حال و هوا را دارند. اینها قرار است سه روز معتکف شوند، سه روز بدون تلفن همراه و دنیای مجازی دور از خانواده زندگی کنند، سه روز روزه بگیرند و از همه برنامه ها و مهمانی ها و تفریحات بگذرند، اما انتخاب کردند که معتکف باشند. این جمعیت و ، همان چراغ امیدی هستند که در دل این سرزمین روشن مانده‌اند و روشن می‌مانند و هر روز بالنده‌تر و استوارتر می‌شوند تا خودشان را به سلامت به محضر و رکاب برسانند. خوش به حال ما که مجاور این بچه‌هاییم...🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
باران می‌بارد به حرمت کدامشان... نمی‌دانم... 🌱 @ghalamzann
از همان ساعت‌های اول گله و شکایت کردن‌شان شروع شد. تا یکی از بزرگترها صدایم می‌کرد حدس میزدم که باز شکایتی در کار است. چند خانم کنار هشتاد و اندی دختر نوجوان معتکف شده بودند. بقول خودشان آمده بودند ، نه اردوی دانش آموزی، آمده بودند خلوت کنند، نه اینکه سروصدای شبانه روزی این همه نوجوان را تحمل کنند. آمده بودند دعا و نماز بخوانند نه اینکه شاهد حلقه و گعده و گفتگوهای نوجوانانه باشند. با هرکدامشان باید می‌نشستی و تک به تک حرف میزدی تا کمی آرام‌تر شوند. اما دلشان گرم نمی‌شد و مدام احساس خسران داشتند که گویی چیزی را از دست داده‌اند. شب نیمه رجب که بچه‌ها در روضه غوغا کردند و وقتی پرچم کربلا رسید، از خود بیخود شدند و تا پاسی از شب گذشته اشک می‌ریختند و منقلب بودند، چندتایشان آمدند و عذرخواهی که زود قضاوت کردیم و بچه‌های خوبی هستند. اما وقت وداع، حال این آدم‌بزرگ‌ها عجیب دگرگون بود. میان آن شلوغی و ازدحام که باید تک به تک خداحافظی میکردی و طلب حلالیت که اگر سخت گذشته ببخشند و حال و هوای ویژه وداع، چندتایشان آمدند و به شدت گریه می‌کردند، می‌گفتند اشتباه کردند، می‌گفتند اولش به خدا شاکی بودند که چرا برایشان اعتکاف را اینطور رقم زده اما بعد متوجه شدند که چه رزق خوبی نصیب‌شان شده و مجاورت با این تعداد نوجوان، چه توفیق بزرگی برایشان بوده است. یکی میگفت نمی‌دانم چه کردم که خدا این لطف را در حق من کرد و بخاطر این بچه‌ها، برکات عجیبی نصیبم شد. می‌گفت و از شدت گریه بدنش میلرزید و من مبهوت این همه لطف خدا بودم به جمعی که سه روز باید بزرگترها را راضی نگه می‌داشت تا بتوانند با نوجوانان کنار بیایند. توفیق معنوی همیشه داشتن و در سکوت عبادت کردن نیست. گاهی تو این است که وسط ها، وسط مداراکردن‌ها، وسط دل به دل نوجوانان دادن، پل بزنی و متصل شوی. قدر رزق‌های اطرافمان را بدانیم... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
همه مشغول کار هستند و فراغت کمتر به دست می‌آید. یک زیست شبانه‌روزی با چند گروه سنی که هر کدام بایسته‌های خودش را دارد. این میان فرصتی برای عبادت دست نمی‌دهد و گاهی حتی نشستن، این شرایط را خادمین انتخاب کرده‌اند و پایش ایستاده‌اند. دخترها مشغول نماز شب شده‌اند. برخی کنار هم برخی دور از سایرین، راه میروم و حظ میکنم از تماشایشان، چه کسی آرزو ندارد که به این فرشته‌ها خدمت کند؟... یکی از دخترها می‌آید و آرام می‌گوید چون دیدم که فرصت عبادت ندارید، نیت کردم که هرچه خواندم از طرف شما... بغضم می‌گیرد، چطور به ذهنش رسیده است و چقدر بزرگانه است این رفتار... دلم برایش می‌رود... آن‌سوتر دوتایشان با هم روز آخر تبانی کرده‌اند که نگذارند چیزی را بردارم. آنقدر رصد کردن‌شان دقیق است که هیچ چیزی از چشمشان دور نمی‌ماند. حتی در آشپزخانه خلوت هنوز دستم به فلان ظرف نرسیده چهار دست وارد می‌شوند و از دستم می‌گیرند! برای این مهربانی‌ها دل که نه... جان باید داد🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
می‌آییم و این آمدن ربطی به فساد اقتصادی عده‌ای ندارد ربطی به ناکارآمدی عده‌ای دیگر هم ندارد هیچ ربطی به سیاست‌بازی و جناح‌بندی هم ندارد، می‌آییم چون باور داریم که حیات این خاک و این عقیده همواره به همین بودن‌ها وابسته بوده است، می‌آییم چون وامدار مکتبی هستیم که سالهاست احیایمان کرده است، می‌آییم چون ساختن، بودن لازم دارد و تغییر و تحول نیازمند حضور است، می‌آییم برای چهل و چهارمین بار چون انقلاب ادامه دارد و نهضت متوقف نخواهد شد... ف. حاجی وثوق @ghalamzann
می‌فرمود خلوت‌ها را دریابید اگر در خلوت حالتان خوب است یعنی یاد خدا در قلب و وجودتان نشسته است اما اگر در جمع خوب هستید و در خلوت ناخوب، به داد دلتان برسید... 🌱 @ghalamzann
... برویم بابت "من"هایمان خاکی به سر کنیم... ...
وقتی جملات آن عالِم بزرگ را درباره چرا درس خواندنش دیدم، تبدیلش کردم به چالش و گذاشتم برای دخترها که بگویند چرا درس می‌خوانند... جواب‌هایشان آنقدر امیدوارکننده بود که تبدیل شد به یک انرژی مثبت تا حالت را برای همیشه خوب نگه دارد. یکی که طراحی لباس می‌خوانَد نوشته است می‌خواهد لباس‌هایی طراحی کند که در شأن دختران محجبه باشد، یکی نوشته برای سربلندی و رشد کشورش، یکی نوشته می‌خواهد نیرویی آگاه برای امامش باشد، یکی از شهید مطهری گفته است و از وصیت‌نامه شهدا و انگیزه‌های درس خواندن آنها و هدف‌ها و آرزوهایی که پر از امید بودند و هستند. دهه هشتادی‌ها، این نسل دوست‌داشتنی و مستعد، چراغ‌های روشن این سرزمینند...🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann
بعد از مدتی وقفه که توفیق دیدارشان را نداشتم امروز خدمت‌شان رسیدم جهت رفع دلتنگی، خدمت پدربزرگ و مادربزرگ مهربان و تنهایی که فرزندان‌شان خارج از کشور زندگی می‌کنند و این دو مرغ عشق تنهای تنها روزگار می‌گذرانند. دلتنگ‌شان شدم، در را که باز کردند با شوق دعوت کردند که داخل بروم، داخل خانه‌ای دوست‌داشتنی که صاحبخانه توان چندانی برای رسیدگی به آن ندارد. اما ظواهرش نشان می‌دهد که اهل دل هستند و هر جا توانسته‌اند نوشته‌ای چسبانده‌اند و قاب عکسی، عکس‌ها خانواده‌های مختلف را نشان می‌دهند که احتمالا عزیزان این پدرومادر باشند و نوشته‌ها، جملات ادبی و شعر هستند. مادربزرگ با ذوقی کودکانه کارت تبریکی را نشان می‌دهد که با دخترها برایش برده بودیم، آن را روی دیوار چسبانده و بعد گریه می‌کند. او هر بار گریه می‌کند. پدربزرگ در حالیکه همیشه می‌لرزد، با همان سبک همیشگی‌اش که مرا یاد تیمسارهای ارتشی داخل فیلم‌ها می‌اندازد، می‌گوید دخترم از تو ممنونم که فرشته‌هایت را آن روز خانه ما آوردی(دخترها را می‌گوید)... می‌گویم پدرجان روزتان مبارک، ببخشید که دیر آمدم... پیرمرد به گریه می‌افتد و پیرزن بغلم میکند و می‌گوید نیامدی نگرانت شده بودیم... و من خجالت می‌کشم ازینکه اینها فقط به همین دیدار دلخوشند و بقول خودشان از دنیا بی‌نیازند و فقط چشم به در دارند که این دختر بی‌معرفت بیاید و سری بزند! پیرزن می‌گوید بشین برایت چای و شیرینی بیاورم، می‌گویم عجله دارم مادر و باز برای چندمین بار بغلم می‌کند و می‌گوید خدا در خانه‌ات را بزند که در خانه‌ام را میزنی... (و من عاشق همین دعاهایش هستم)، خودم را سخت گرفته‌ام تا لااقل من به گریه نیفتم و فقط شوخی کنم و شاد شوند و چقدر تشنه محبتند پدرها و مادرها که چشمه محبت اصلا از آنها آفریده و جوشیده است... خدا به دادمان برسد که کم نگذاریم و چشم به راهمان نمانند... 🌱 ف. حاجی وثوق @ghalamzann