#یک_قدم_مانده_زمین_شوق_تکامل_دارد
بچه که بودم، دروغ چرا...
از آمدنتان میترسیدم،
آنقدر که در یواشکیهایم دلم نمیخواست بیایید،
اصلا چه کاری بود آمدن شما،
داشتیم زندگی میکردیم و خوش بودیم و بازی و سرخوشی و سرگرمی،
چرا باید دلم میخواست که شما بیایید و خون راه بیاندازید و جنگ شود؟!
و کاش کودکیام با این توهم تلخ نمیگذشت
و کاش کودکیِ هیچ کودکی با این توهم تلخ نگذرد!
بزرگتر که شدم دانستم اصلا ماجرا این نیست، اشتباه به عرض ملت رسانده بودند،
ما قربانی غلطفهمیدنهای دیگران بودیم
قربانی نقلقولهای اشتباه همهی بزرگترهایی که احتمالا تصورشان از آمدن شما همین بود،
و نمیدانستیم که بیقراری هزاران ساله بشر فقط با همین آمدن است که قرار میگیرد،
و این غربتی که شب و روزش را ناآرام کرده است، فقط با این ظهور سامان مییابد،
قصه عجیبیست، چرا درست نمیگوییماش،
چرا خوب روایتش نمیکنیم
چرا حق مطلبِ آمدنتان را ادا نمیکنیم؟!
میشود آدمی بداند که پایان همه رنجهایش شما هستید و باز منتظرتان نماند؟!
میشود بداند که دنیایش با ظهورتان به منتهای کمال و رشد میرسد،
و باز برای آمدنتان بال و پر نزند؟!
میشود بداند که سکینتِ عالم به بودن شماست و بیاذن شما نه حیاتی محقق میشود و نه مماتی رخ میدهد و باز چشمانتظار شما نباشد؟!
میشود شمارا کمال همه آرزوها و خواستنها و دویدنهایش بداند
و باز برای آمدنتان خون به جگر نماند؟!
شما برای فهمیدنهایمان دعا کنید
برای اینکه عطش دیدارتان مارا بِدواند
برای اینکه طعم انتظارتان را بچشیم
-نه اینکه فقط بگوییم-
برای اینکه جانمان به محبتتان بند باشد
برای اینکه هر سنگی که سرراهتان هست، برداریم
شما دعا کنید و بخواهید
گرگها امانمان را بریدهاند آقا،
نپسندید این رمه بیچوپان بماند...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#نوجوانی
آدمها را ریز میبیند مدلش این است و صدالبته جایگاه خانوادگی و شرایط زندگیاش بیتاثیر نبوده است،
با کسی ارتباط نمیگیرد و هربار که وارد گروهش میکنم چندساعت نمیکشد که به نشانه اعتراض به چیزی گروه را ترک میکند،
اسمش را گذاشتهام "لفت"وک خانوم،
خودش هم انگار ازین صفت متفاوت بدش نمیآید!
اول ارتباطمان برایش از ارزشمندی آدمها گفتم اما زیربار نرفت آخرش گفت
"باشه فکر میکنم..." و فکر نکرد!
همیشه در ارتباط با بچه ها تحقیرآمیز برخورد میکند و نه فقط بچهها که
همهی آدم بزرگهای دوروبرش،
غیر از یک اینفلوئنسر مشهور کسی را در دنیا آدم حساب نمیکند و عجیب است خیلی... یعنی شبیهش را ندیدهام،
خودش میگوید که شما هم حساب هستید اما خدا میداند راست میگوید یا تعارف میکند و من ازینکه به قدر آن اینفلوئنسر به غایت نابهنجار آدم حساب میشوم باید خوشحال باشم یا نه...!
علی ای حال امروز هم تمام مسیری که پیاده میرفتم برای هم صوت فرستادیم،
برایش گفتم اینکه آدمها ارزشی نداشته باشند خودت را اذیت میکند و به حال آنها فرقی ندارد،
گفت اتفاقا راحتم و رفتارشان دیگر اذیتم نمیکند،
گفتم مثل تو نوجوان که بودم
یک آقای دکتری در فامیل نصیحتم کرد و گفت برای اینکه راحت زندگی کنی فکر کن دنیا یک طویله است و همه گاو و گوسفند هستند و با رسم شکل در دفترم اینهارا برایم توضیح داد،
اول به دلم نشست و دیدم چه فکر خوبی، اما کم کم که آدمهای بزرگ زندگی ام را دیدم فهمیدم آدمها هرکدامشان چشمهای از خیر و خوبی هستند،
اگر نمیبینیم اشکال از ماست نه آنها...
اینهارا که میگفتم جوابهایش فقط "چمیدونم" بود
گفتم اینطوری جواب نده فکر کن و نظرت را بگو
گقت اون روزهای اول هم در این مورد با هم حرف زده بودیم اما من نتوانستم فکرم را عوض کنم چون فکرم شکل گرفته!
برایش از شدت امکان تغییر در نوجوانی گفتم و حسرتی که بعدترها به دل آدمبزرگها برای تغییر میماند،
و این بار قول داده که برود و فکر کند،
و خدا کمکش کند که بتواند...
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#مهمانی_خدا
ماه مبارک در راه است
برای اغلب ما داشتن یک سفره افطار
و یک وعده سحری دشوار نیست
اما همه میدانیم که خیلیها حداقلها را
برای رفع گرسنگی خود و فرزندانشان ندارند،
(سال گذشته برای دیدن مادر پیری رفته بودیم که تنها زندگی میکرد،
فقط یک کیسه نان خشک در خانه داشت و افطار همان را با چای میخورد)
اگر هر کدام از ما بخشی از آذوقه ماه مبارک نیازمندی را تهیه کنیم،
سفرههای آنان نیز خالی نخواهد ماند،
هریک از اقلام زیر را به هر مقدار که میتوانید تهیه کنید لطفا اطلاع دهید:
لوبیا، نخود، عدس
روغن
رب
نبات، قند، شکر
سویا
پنیر
چای
برنج
بلغور گندم یا جو
کمکهای نقدی شما هم برای خرید همین اقلام پذیرفته میشود.
@ghalamzann
#رنج_ها
رنج ها را تحلیل کن
که از کجا برخاستهاند.
آیا خودت به وجود آوردهای؟
پس بگذار
آیا دیگران برایت ساختهاند؟
پس خراب کن
و اگر از این هر دو نیست پس
بکوش که بهره اش را بگیری و درسش را بخوانی!
"استاد علی صفایی حائری"
@ghalamzann
#آزادی_بیان
#گاندو
اپیزود اول:
🔹بگذاریم میدان بیان و قلم باز باشد(اسفند 92)
🔹ذره ای از حق آزادی بیان کوتاه نخواهم آمد(آبان 96)
اپیزود دوم:
فصل دو سریال #گاندو،
بعد از چندقسمت،
با تاخیرهای معنادار پخش میشود،
جملاتش سانسور میشوند،
و فشارها آنقدر واضح هستند که
همه مردم متوجه میشوند که گاندو پایش را از گلیمش درازتر کرده است.
اپیزود سوم:
دورهمی کلاب هاوس(00/1/12)
"#گاندو از اول تا آخر دروغ است...درباره شکایت از گاندوساز ها باید بگویم، ما به اندازه کافی گرفتاری داریم که وارد کاری که نتیجه ندارد، نشویم"
اپیزود چهارم:
پخش سریال #گاندو متوقف میشود(00/1/13)
@ghalamzann
قلمزن
#آزادی_بیان #گاندو اپیزود اول: 🔹بگذاریم میدان بیان و قلم باز باشد(اسفند 92) 🔹ذره ای از حق آزادی بیا
#گاندو
#مهم
#عذرخواهی
"خودم و شمارا به تقوای الهی دعوت میکنم..."
سه اپیزود مطلب قبلی عین واقعیت است اما اپیزود چهارم یعنی "توقف" گاندو
یا به "پایان رسیدن" واقعی این فصل آن،
در هالهای از ابهام است که بهتر است قضاوتی نداشته باشیم،
تهیهکننده میگوید این فصل تمام شده،
موسسه شهیدآوینی هم توییت کرده که
سریال برای 13 قسمت تولید شده بوده
و به پایان رسیده است،
اینکه اینها راست هستند یا نه،
به عهده خودشان،
ما مراقب باشیم ذره ذره های ایمانمان را که اصلا معلوم هم نیست مقبول باشد به آتش نکشیم،
در بازیهای آخرالزمان که در بستر رسانهها و شبکههای اجتماعی رخ میدهند،
پناه ببریم به خداوند،
تا بازی نخوریم و دامن نزنیم...
عاجزانه تقاضا دارم دوستانی که مطلب را ارسال کردند این توضیح را سنجاق بفرمايند،
عذرخواه و تشکر
@ghalamzann
#آقاسیدمرتضی
20 فروردین به ياد مردي كه سهامدار اين زندگي ست و سهامدار قدمهايي كه برداشته میشوند،
به ياد مردي كه
صبورياش، مقاومتش،
اصرارش و استمرارش:
در مسير رفتن
در وانفساي كار
در سخت ترين شرايط
در خفقان باورها
در تنهاترين تنهاييها
در تنگ ترين محبسها
در شلوغ ترين خلوتها
در غريب ترين جلوتها
در بيگانهترين محيط كاري
در حساسترين دورانها
چراغ راه است
برای هرکه بخواهد راه رفتهاش را برود..
هشدارنوشت:
اگر تماشای فوتبال و سریال و نشستن ما پای بازیهای کامپیوتری و همچنین مجازیگردی ما
و رمان کیلویی خواندن ما،
بیشتر از مطالعه کتب شهید آوینی است،
ما زیر خط فقر فرهنگی قرار داریم!!
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#آقاسیدمرتضی
" تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری
ناآشنا هستم ،
من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم ،
من هم سالهای سال در یکی از دانشکدههای هنری درس خوانده ام ،
به شبهای شعر و گالریهای موسیقی رفته ام،
موسیقی کلاسیک گوش دادهام،
ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره ی چیزهایی که نمیدانستهام گذراندهام،
من هم سالها با جلوهفروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیستهام
ریش پروفسوری و سبیل نیچهای گذاشتهام و کتاب"انسان تک ساحتی" هربرت مارکوز" را
- بی آنکه آن زمان خوانده باشمش - طوری دست گرفتهام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:
"عجب! فلانی چه کتابهایی میخواند،
معلوم است که خیلی میفهمد."...
اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچار شدهام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقا بپذیرم که "تظاهر به دانایی" هرگز جایگزین "دانایی" نمی شود ،و حتی از این بالاتر دانایی نیز با "تحصیل فلسفه"
حاصل نمی آید .باید "در جست و جوی حقیقت" بود و این متاعی است که هرکس به راستی طالبش باشد آن را خواهد یافت و در نزد خویش نیز خواهد یافت... "
پی نوشت:
دوستان اگر مجموعه مستند "آقامرتضی" را این شبها
از شبکه 3 ندیدهاید،
بر خود واجب بدانید که از تلوبیون
بگیرید و ببینید.
@ghalamzann
#فرمانده
در سال های جنگ، بنیاد شهید به تعدادی از خانواده های ایثارگران در یکی از شهرک های تازه تاسیس تهران زمین میداد. دوستانش که از نزدیک وضع مالی او را میدانستند، از رئیس بنیاد شهید خواستند به فرمانده نیروی زمینی که جانباز هم بود، قطعه زمینی اختصاص بدهند. رییس بنیاد هم که از زندگی او بی اطلاع نبود، موافقت کرد. دوستان برای این که او را در مقابل کار انجام شده قرار دهند، وام گرفتند و حتی خود نیز پولی فراهم کردند و دست به کار ساختمانسازی شدند.
تا این که در نیمه کار فهمید. چنان عصبانی شد که حتی صدایش می لرزید. شاهدان ماجرا اذعان میکنند که هرگز او ر ا چنین ندیده بودند.
او حتی برای نخستین بار بر سر دوست قدیمیاش داد زده بود که: «شما چطور توانستید بدون اجازه من دست به چنین کاری بزنید؟» عصبانیتش که فروکش کرد، از آنان عذرخواست. گفت می داند آنان قصد خدمت به او و خانواده اش را داشته اند، اما او چنین استحقاقی ندارد. بعد برای رییس بنیاد شهید نامه ای نوشت به این مضمون:«اکنون در وضعیتی قرار دارم که احساس می کنم به ازای رسیدن به مسکن، بهای گرانی را دارم می پردازم، آن هم ثمره همه مجاهدت هاییست که برای خدا کردهام (که اگر خداوند آن را تایید فرماید)و قلبم رضایت نمیدهد چنین شود. لذا با توجه به این که خدا میداند، نه تنها خود را لایق چنین عنایاتی از جمهوری اسلامی نمیدانم بلکه هم چنان مدیون هستم و باید تا روزی که نفس در بدن دارم، عاشقانه به اسلام عزیز خدمت نمایم. قاطعانه اقدام فرمایید که ساختمان نیمه کاره مسکن این جانب را از طرف بنیاد شهید تحویل گرفته و فقط مخارجی را که اضافه بر وام واگذاری (مبلغ چهارصد هزار تومان) هزینه شده است، به ما پرداخت نمایند تا به صاحبانش مسترد نمایم»
🔹چقدر تفاوت است بین آنها که در اوج خدمت شبانهروزی همواره خودشان را بدهکار میدانستند و هرگز چیزی برای خود نخواستند،
با کسانی که همیشه طلبکارند...
21 فروردین روز #تیمسارسرلشگرسپهبد_صیادشیرازی
@ghalamzann
#بازی_دوسرباخت
#زنان_شاغل
در گفتگوی صمیمانه و شوخی خودمانی برای دختر 24 ساله اش آرزوی دوتاشدن میکنم،
سریع موضع میگیرد که خیر
هنوز زود است
و اول باید یک شغل مناسب پیدا کند!!
شوخی را ادامه میدهم که مگر پسر است که شرط ازدواجش شغل باشد،
میگوید ازدواج دیر نمیشود
دختر باید دستش در جیب خودش باشد...
جملهای که این سالها ورد زبان آدمها شده،
زن و مرد هم ندارد،
دخترها دلشان میخواهد استقلال مالی داشته باشند و پسرها وقیحانه دلشان نمیخواهد به تنهایی بار مالی زندگی را به دوش بکشند،
و دخترها حواسشان نیست که چه کلاهی قرار است سرشان برود،
عهدهداری اقتصاد خانواده توسط زنان
ظلم بزرگیست که خودشان هم در شکلگرفتنش
بیتقصیر نیستند،
از وقتی برای زنان سخت شد وابستگی مالی داشته باشند و البته زیادهخواهی هم به این سختی اضافه شد و از وقتی شاغل بودن زن شد کلاس و شد مزیت و شد حسرت برای زنان خانهدار،
تلاشهای فردی و اجتماعی برای کسب جایگاههای شغلی توسط دختران شکل گرفت،
و شاغل بودن زن به ذائقه مرد خوش آمد و دیگر نتوانست خودش سلطان تامین معیشت خانواده باشد،
بضاعت زن که باید صرف تکالیف خودش میشد صرف کسب درآمد شد
رخدادی که هیچ تناسبی با قدوقواره توانایی زن نداشت!
به میزانی که زنان بار را برداشتند مردان شانههایشان را خالیتر کردند،
غافل از آنکه اصلا شانههای زن برای چنین باری آفریده نشده است،
امروز در کمال حیرت وقتی مادری به دنبال عروس و پسری به دنبال همسر میگردد، روی شاغل بودنش تاکید میکند و برخی پارا فراتر گذاشته به معلم بودن و دندانپزشک بودن و مشاغلی که تضمینی هستند تاکید میکنند!
و این مردان نمیدانند که "مرد" بودنشان
به برداشتن همین بار است
که اگر واگذارش کنند،
در نگاه زن کوچک و کوچکتر میشوند،
درست همان اتفاقی که مرد از آن بیزار است و بخشی از حیاتِ ابهت و اقتدارش در حفظ همین مسئولیت و تکلیف است،
آقای محترم بگذارید زن به شما وابسته بماند
اما این وابستگی را برایش شیرین کنید و دلیل
و سبب تمایل او به شاغل شدن نباشید،
خانم محترم والله این مشاغل سنگین و دائمی برای توان شما ساخته نشده است
نه متناسب با روح و روان شماست
نه متناسب با کشش جسمانی شما،
تأمین معیشت را به مرد بسپارید
و طعم شیرین زندگی را بچشید،
این نه شعار است و نه نگاه دگم و متعصبانه،
هیچ ربطی هم به مذهب ندارد،
صرفا صحبت از مصلحت و سعادت شماست.
توجه کنیم در این بازی دوسرباخت،
کسی که بیش از همه متضرر میشود
کانون مقدسی به نام "خانواده" است.
ف. حاجی وثوق
@ghalamzann
#الوداع_ماه_پیامبر_خدا
ماهِ خوبِ این فراز عجیب و دلنشین
که بنده را آب میکند از شرم حضور،
و کرامتی که از جانب او
بر وجود بنده سایه میافکند
تا همینقدر راحت و بی تکلف و بیملاحظه
در محضر مهربان او رجز بخواند:
وَ إِنْ كانَ قَدْ دَنا أَجَلِى
وَلَمْ يُدْنِنِى مِنْكَ عَمَلِى
فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرارَ بِالذَّنْبِ إِلَيْكَ وَسِيلَتِى!!
#مناجات_شعبانیه
و اگر مرگم نزدیک شده باشد
و عملم مرا به تو نزدیک نکرده باشد
پس اعترافم را به گناه،
وسیله خویش به بارگاهت قرار دادم!!
یعنی بنده من اگر توفیق عمل نداشتی
همین که بدانی گناهکاری
تو را به خودم نزدیک میکنم!!
مگر میشود با این مناجات وداع کرد!
مناجات که روز و ماه و مناسبت نمیخواهد،
تا بنده بنده است،
میتواند بخواند و بنالد
و از خدایش نوازش بگیرد،
او از من و ما شکستگی میخواهد،
و فقط همین...
@ghalamzann
#شطحیات
ای مردم!
"جان"های شما
در گرو
اعمال شماست
پس
با طلب آمرزش
از خداوند
آنها را
از گرو
خارج کنید...
#پیامبر_رحمت
#ماه_مهمانی_خدا
@ghalamzann