eitaa logo
قلمزن
523 دنبال‌کننده
731 عکس
138 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
فکر کن آخر یک کوچه بن‌بست زندگی کنی با دیوارهای کاهگلی که سه تا درب چوبی کنار هم ایستادند و همسایه‌ها از حال هم خوب باخبرند... @ghalamzann
وقتی با همسایه کار داری سرتو بکشی روی دیوارش و صداش کنی و اون پنجره چوبی آبی رو باز کنه و جواب بده... @ghalamzann
جلوی درب چوبی خونه آب جاری باشه و صدای جریان آبو همیشه بشنوی... @ghalamzann
در خونه‌ها اونقدر کوتاه باشه که واسه رد شدن روزی چندبار سرخم کنی... @ghalamzann
از خونه خودت تا خونه همسایه پل بزنی که قدّ یه کوچه باریک هم بینتون فاصله نباشه... @ghalamzann
همه‌ی حلاوت زندگی اینجا جریان دارد... @ghalamzann
از ابتدا تا انتهای مجلس چادرش را روی سرش کشیده بود دخترک خندان کلاس ششمی، یکی دوبار رفتم سراغش که بیاید و کنار بچه‌ها بنشیند اما همچنان منتهاالیه جمعیت، جایی کنار بوستان نشسته بود و سرش میان چادرش بود و می‌فهمیدم که بقول‌ دارد آلوچه آلوچه اشک می‌ریزد، بار آخر رفتم و دستش را گرفتم و آوردمش، آمد و نشست و باز چادرش روی صورتش بود، تا نخواهد حرف نمی‌زند این را می‌دانستم، بلند شد که برود گفتم منتظرم همین امشب بیایی و بگویی که چرا غم داری... چیزی نگفت و باز رفت، وسط روضه آخر بود که یکی از دخترها آمد و گفت فلانی با شما کار دارد، رفتم و دور از جمعیت کنارش نشستم چادرش را کنار زدم دوباره کشید روی صورتش... "بذارین باشه خجالت میکشم حرف بزنم" "باشه هرطور راحتی، فقط حرف بزن" شروع کرد به گفتن و زارزدن! بچه‌ای که خنده لحظه‌ای از لبانش دور نمی‌شود! "مامانم نمیذاشت بیام روضه،خودم اومدم" "بدون اجازه؟! بیا زنگ بزنم صحبت کن تا دل مامان و دل خودت آروم بشه" " نه خانوم نه... حرف نمیزنم" " بدون اجازه که نمیشه آدم بره روضه بیا صحبت کن با مامان تا ببرمت خونه" "خانوم بذارین حرف بزنم" "باشه بگو..." "بابام چندروزه نیومده خونه،با مامانم دعوا کردند رفته از خونه نیومده..." " دعوا بین مامان‌ها و باباها پیش میاد زنگ بزن با بابا حرف بزن خب... " " خانوم شماره‌هامونو مسدود کرده بابا..." " شماره خودت... " "اونم مسدود کرده... " می‌گوید و هق هق می‌کند، " درست میشه دخترم، گاهی پیش میاد... " " از وقتی کوچولو بودم همین بوده وقتی دعوا می‌کردند من جیغ می‌کشیدم، هیچوقت با هم مهربون نبودند، یادتونه بهم میگفتین دختر خندان، گفتم تو خونه نمیخندم هیچوقت... " دخترک خندان می‌گوید و گریه می‌کند درحالیکه کاری از کسی ساخته نیست جز پدرومادری که باید یکبار برای همیشه آگاه شوند که بچه‌ها توان و ظرفیت بزرگترهارا برای اینهمه کش و قوس ندارند، بچه هربار فکر می‌کند همه چیز تمام شده، هربار می‌میرد و زنده می‌شود حتی اگر پدرومادر به این سبک از زندگی عادت کرده باشند و کک‌شان هم با هر دعوا و قهری نگزد! اگر باور داشتیم که شیوه زندگی کردن ما شیوه زندگی کردن انسان‌هایی را می‌سازد که نظاره‌گر ما هستند، حتما طور دیگری زندگی می‌کردیم. ف. حاجي وثوق @ghalamzann
؟! دعوت کرده‌اند برای جلسه شورای نقطه‌چینِ استان! و در متن دعوتنامه قید کرده‌اند که جلسه و شام در فلان هتل "پنج‌ستاره" خواهد بود! می‌پرسم شورا زیر نظر کجاست اسم فلان نهاد کشوری را می‌آورند! پاسخ را می‌نویسم و ارسال میکنم: "ضمن عذرخواهی، با جلسه و مراسم در هتل پنج ستاره موافق نیستم موید باشید" و این علامت سوال می‌ماند، چرا جلسه فلان شورای استان باید در هتل پنج ستاره برگزار شود؟! ف. حاجي وثوق @ghalamzann
اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر شد... @ghalamzann
گفتند جایی انتهای شهر زندگی می‌کند برای دیدنش رفتیم دیدن خودش و خانه‌اش، خانه که نه... سقفی که بتواند زیرش بخوابد، پیرزن در را که باز کرد وارد فضایی شبیه پارکینگ شدیم که گویی قرار است بعد وارد یک خانه شویم اما خانه‌ای در کار نبود روی سیمان کف همانجا یک زیلو یا روفرشی پهن شده بود، یک لامپ کوچک و کم‌نور سوسو می‌کرد و یک شیر آب همان کنار بود، دود فضارا پر کرده بود آنقدر که دیدن را سخت کرده بود و البته نفس‌کشیدن را! پرسیدیم دود برای چیست خاکستر کف زمین را نشان داد و خیلی عادی گفت آتش روشن کردم تا هم اینجا گرم شود هم غذایم را گرم کنم! گاز نداری؟ ندارم... لوله‌های گاز را دزدیده‌اند و هرچه داشتم، نه یخچالی دارد و نه هیچ وسیله‌ای، وسط یک خانه مخروبه زندگی می‌کند خانه که نه... سقفی که دیواری دارد و دری، دری که شیشه‌اش شکسته است و معلوم نیست سرمای زمستان را پیرزن چگونه می‌گذراند، آنقدر شرایط حیرت‌آور بود که نمی‌شد باور کنیم، مگر می‌شود مگر ممکن است نه امکان ندارد جایی از کار ایراد دارد اصلا نمی‌شود که این باشد، از مرد همسایه پرس‌وجو می‌کنیم می‌گوید همین است که دید‌ه‌اید! جایی در همین شهر، پیرزنی بدون حمایت و بدون هرنوع امکانات اولیه دارد زندگی می‌کند، نه اعتراضی دارد نه توقعی، و من باور دارم آدم نیستم وقتی این تصاویر را می‌بینم و باز سر آسوده به بالین می‌گذارم و همچنان زنده می‌مانم و هر مسئولی که می‌داند حال امثال این پیرزن را و کاری نمیکند و هر مسئولی که نمی‌داند و بی‌خبر است هردو مستوجب مجازات هستند در کشوری که اجرای عدالت شعار اصلی آن است. ف. حاجي وثوق @ghalamzann