eitaa logo
قلمزن
522 دنبال‌کننده
730 عکس
138 ویدیو
2 فایل
هوالمحیی قلم زدن امر پیچیده ای نیست فاعلی میخواهد و ابزاری، و اتفاقی که باید در تو رقم بخورد... و خدایی که دستگیری کند و خشنود باشد همین! http://payamenashenas.ir/Ghalamzann پیام ناشناس ادمین @fs_hajivosugh بله و تلگرام : @ghalamzann
مشاهده در ایتا
دانلود
سیب‌ها را که چیدم درختان سبک شدند نور باریدند یادت زنده شد... @ghalamzann
آتش بگیر تا که بدانی چه می‌کشم احساس سوختن به تماشا نمی‌شود... @ghalamzann
داریم کتاب "بگو دوستت دارم" را با بچه‌ها می‌خوانیم و درباره‌اش حرف می‌زنیم بچه‌ها تابحال به اطرافیانتان گفته‌اید که دوستشان دارید؟ چندتایی می‌گویند به مادر یا دوستمان گفته‌ایم به پدرتان چطور؟ خجالت میکشیم خانوم بعضی هایشان از مادر هم برای گفتن این جمله خجالت می‌کشند! اینها بچه‌های خجالتی نیستند و هنگام مجادله و اعلام خواسته‌هایشان پدرومادر را مغلوب می‌کنند اما مثل خیلی‌ها هنگام گفتن دوستت دارم خجالت می‌کشند، حالا اسمش خجالت است و اصلش چیست نیاز به بررسی و تحلیل دارد، و حتما بخشی از آن یادگرفتنی‌ست و چه یادگرفتنی نامطلوبی، خیلی از ما در بیان گفتاری محبت نسبت به نزدیکانمان ناتوانیم و معتقدیم در عمل محبت میکنیم، حتی بچه‌ها در گفتگو بیان می‌کردند که با کارهایشان نشان می‌دهند دوست‌داشتن را... اما حقیقت این است که دوست داشتن باید بیان شود باید به زبان هم بیاید و مهارت گفتنش را به کودک بدهیم، قرار شد بچه‌ها بروند و تمرین کنند و اگر در قدم اول سخت بود بنویسند و به عزیزشان بدهند، مثلا پیشنهاد خودشان برای مادر چسباندن روی کابینت بود و برای پدر پشت تلفن همراه و قرار شد تلاش کنند که با زبان هم بگویند. آدم‌هایی که اهل ابراز محبت نیستند کمتر شکستگی را تجربه می‌کنند کمتر قلب‌شان مهیای دریافت می‌شود بروز محبت سخت است چون شکستن دارد از خود بیرون زدن دارد پیله وجود را شکافتن می‌خواهد و اگر تجربه‌اش نکنیم از یک هاله لطیف یک دیوار سنگی ساخته خواهد شد. @ghalamzann
تا خرمنت نسوزد تشویش ما ندانی... @ghalamzann
Mohammad Motammedi - Hala Ke Miravi (128).mp3
3.72M
حالا که میروی همراه جاده‌ها برگرد و پس بده تنهایی مرا... @ghalamzann
کاش با "ساقی" حسابم پاک می‌شد سالهاست او به من "جام"ی بدهکار است من "جان"ی به او... @ghalamzann
خواسته بودیم پاییز را هر صبح جارو نکند، مرد زحمتکش جارو به دست، و چند روزی‌ست که پاییز روی زمین مانده است هم زحمت او کمتر شده هم لذت ما افزون‌تر... پاییز هر روز همین جا پای پنجره‌ی اتاق کاری که ثلث عمرت در آن میگذرد دلبری میکند و دلت می‌خواهد هربار که از کنارش میگذری حجت اشرف زاده بخواند پاییز می‌رسد که مرا مبتلا کند... @ghalamzann
_ و ما اخبار قلبک؟ _ یذکرک کثیرا... @ghalamzann
پر میکشی و وای به حال پرنده‌ای کز پشت میله قفس حسرت کشیده است... @ghalamzann
ما به تو یکباره مقیّد شدیم... @ghalamzann
*آن مرد در باران آمد* آقاسید کارگر جوانی که در حین کار از ارتفاع سقوط کرد و قطع نخاع شد، ماند روی دست خانواده، روی دست زنی که تحمل شرایط تازه را نداشت و حتی برای مراقبت از او بی‌اتگیزه بود و خانواده‌ای که به جهت فرهنگی و معیشتی به شدت ضعیف هستند. عده‌ای پای کار آمدند، هزینه درمان، هزینه سنگین جلسات فیزیوتراپی، هزینه پوشک و معیشت و همه‌ی چیزهای دیگر... و اجاره‌خانه‌ای که مزیدبرعلت بود. حالا دستهای آقاسید کمی حرکت می‌کنند و امیدهایی هست که در یک دوره طولانی، مغز واکنش‌های تازه‌ای نشان دهد. اما این میان یک اتفاق عجیب بوی بهشت را به خانه آنها آورده است، آقاسید نیازمند پرستار بود تا هرروز ورزش‌ها و ماساژها و تعویض پوشک و همه چیز را انجام دهد، کارهایی که همسرش تمایل به انجامش نداشت و هزینه پرستار هم سنگین بود، که ناگهان مردی در باران آمد گمنام و ناشناس و خودش را وقف کرد! او نه هزینه‌ای می‌خواهد نه منتی دارد و فقط یک پرستار نیست، دارد تلاش می‌کند همه چیز درست شود و حتی برادرخانم آقاسید اعتیادش را ترک کند و خانواده سامان بگیرند. او کیست و چرا این کار را می‌کند، فقط خدا می‌داند اما هرکه و هرچه که هست، عجیب حال همه را خوب کرده و برای همه بغض آورده و فاصله ما آدمهای معمولی را با حد مطلوب و بالاتر از آن به نمایش کشیده است، توانش افزون. @ghalamzann