eitaa logo
قلب فرهنگی شهر
3.2هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
5هزار ویدیو
101 فایل
قلب فرهنگی شهر " رسانه رسمی سپاهانشهر اصفهان" اخبار و اطلاعیه های اجتماعی، فرهنگی و مذهبی پیگیری معضلات اجتماعی و فرهنگی ارتباط و دریافت گزارشات: @Admin_GhalbeFarhangiShahr
مشاهده در ایتا
دانلود
از شام بلا آوردند... •• بازگشت پیکرهای شهدای خان طومان به کشور ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
بازگشت پیکرهای شهدای خان طومان به کشور را گرامی می داریم... 🔸استوری همسر شهیدمحمدبلباسی به مناسبت بازگشت پیکر شهید محمدبلباسی ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
🔸طواف شهدای خان طومان در حرم رضوی 🌷 پیکر مطهر ۷ تن از شهدای مدافع حرم منطقه خان‌طومان سوریه امروز در حرم مطهر رضوی طواف داده شد و سپس برای تشییع و تدفین به زادگاهشان منتقل خواهد شد. ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
سـہ فایده‌ نمازگزار ✍ از امام جعفر صادق (علیـہ السلام) نقل ڪرده‌اند ڪـہ فرمود نمازگزار سـہ فایدہ بـہ دست می‌آورد: 🌀هر گاه بـہ نماز می‌ایستد، خوبی‌ها و نیڪویی‌‌ها از پهنـہ آسمان بر سرش فرو مى‌ریزد. 🌀 فرشتگان او را از زیر پاهایش تا فراز آسمان احاطـہ و او را در برمى‌گیرند. 🌀 فرشتـہ اى او را ندا مى‌دهد: اى نمازگزار، اگر میدانستے با چـہ ڪى مناجات مى ڪنى، هرگز روے نمی‌گرداندے و بـہ دیگرى توجـہ نمی‌ڪردی. 📚منبع: ثواب‌الاعمال و عقاب‌الاعمال،ص 77 ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
همراهان گرامی کانال با توجه به توصیه حضرت آقا درباره خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه در این شرایط که در آن واقع شده‌ایم. بزرگواران می توانید متن و صوت دعا را با استفاده از لینک های زیر مشاهده نمایید. متن دعای هفتم صحیفه سجادیه صوت دعای هفتم صحیفه سجادیه التماس دعا ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
AUD-20201004-WA0060.mp3
3.6M
🎧 حجاب مگه ضرورت دین نیست! 🎤 حجت الاسلام انصاریان ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
🏴 برنامه عزاداری ویژه ۵ شب آخر ماه صفر 🎙•°سخنران: حجت الاسلام و المسلمین بلک مدیرکل سازمان اوقاف و امور خیریه استان اصفهان ⏱ شروع مراسم: از امشب دوشنبه ۰۷/۲۱ به مدت ۵ شب همراه با نماز مغرب و عشاء 🚩🕌 مکان: مسجد صاحب الزمان (عج) سپاهان‌شهر 🔸 رعایت دستورالعمل‌های بهداشتی در این مراسم الزامی است. ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
4_5999022220960073618.mp3
4.89M
🔊 🎼 بســیار زیـبا ✅ نــمک‌گــــیر 🎤حجت الاسلام عالــی ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
+فرق اسٺ بین ڪسی ڪھ... درانٺظار شهادٺ اسٺ؛ و آنڪھ شهادٺ بھ انٺظار اوسٺ♡..(:🌱♥️ ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
رخ مهـ🌙ـتاب قسمت_هفدهم - سید تا او را دید بلند شد و با ناراحتی گفت: سلام برای چی اومدی اینجا؟؟! اصلا توقع این حرف را نداشت و با نگرانی گفت: علی واسه چی به من نگفتی بدهکاری اونم این همه؟! - سید با استیصال روی صندلی نشست و گفت: اونقدر این ماجرا مفصله که الان اصلا وقت مناسبی نیست فقط برو خونه... - حرف سید را پدرش قطع کرد و گفت: علی جان وقت اداری تموم شده میگن فردا باید وثیقه رو بیاریم. یکی از فامیل‌های دور طوبی خانم هم اومده قراره خونه رو وکالتی بفروشه و بدهی رو بده. ان‌شاءالله همه چیز درست میشه فقط امشب رو باید صبر کنی... - آه از نهاد مریم بلند شد بغض گلویش را گرفت... - سید نگاهی به او انداخت و آرام نزدیک گوشش گفت: مریم من که اهل گلایه و شکایت جلو جمع نبود...!!! مریم بغضش را فرو خورد... و مثل همیشه مقابل علی تسلیم بود. - سید رو به پدرش گفت: این خواست خود طوبی خانم بوده؟؟ مرتضی جواب داد: آره پسرم بنده ی خدا راضی نیست تو به خاطرش تو دردسر بیفتی... - سید سری به نشانه ی ناراحتی تکان داد و نگاهش به مریم خیره ماند. چقدر توی دلش شرمنده ی نگاه غمگین و پرسشگر مریم بود..‌ - مریم چند قدم عقب رفت و در سکوت علی را دید که می‌رفت و گاهی برمی‌گشت و با لبخندی که شیرینیش قلب مریم را آتش می‌زد از او دور شد... - مرتضی عروسش را رساند خانه ی پدرش و موقع خداحافظی به مریم گفت: نگران نباش دخترم توکل به خدا... علی فردا ان‌شاءالله میاد خونه سلام برسون... - مریم پیاده شد با پدر شوهرش خداحافظی کرد و رفت تو... مادرش که موقع رفتن نتوانست ماجرا را بفهمد، حالا مریم را سوال پیچ می‌کرد و او تمام آنچه را که می‌دانست گفت‌. اما سوال‌های مادرش تمامی نداشت‌. آنقدر دلش می‌خواست بگویید جواب خیلی از سؤال ها را خودش هم دوست دارد بداند... - زینب سرش با مادر بزرگش گرم بود و مریم وقتی پیدا کرد با خودش خلوت کند. توی اتاق سجاده را که انداخت ناخودآگاه یاد صبح افتاد اشک امانش را گرفت و دلتنگ سید شد... - دعا کرد هر چه زود تر گره ماجرای بدهی باز شود و مشکلات سید حل شود... - سجاده را جمع کرد چادر نماز را تا می‌زد که گوشی سید که پدرش به مریم داده بود زنگ خورد... - شماره ناشناس بود... مریم جواب داد... - الو سید علی؟ - الو ؟؟؟! - سید علی چرا حرف نمی‌زنی؟؟! مریم گوشی را قطع کرد... انگار آب یخ روی سرش ریختند... خشکش زد... - صدای دختری جوان که شوهرش را به اسم صدا می‌زد برای مریم شوکه کننده بود... - اما یاد گرفته بود زود قضاوت نکند گوشی را گذاشت روی میز از دست خودش عصبانی شد که چرا حرف نزده بود. کاش می‌پرسید کی بود...! - توی همین فکر بود که دوباره گوشی زنگ خورد دستهای مریم می‌لرزید... - تلفن را برداشت و جواب داد: - الو سید علی؟؟! - الو بفرمایید...من.‌..همسرشون... - تماس قطع شد مریم روی صندلی نشست با دستهایی که همچنان می‌لرزید شماره را گرفت: - دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می‌باشد.... ... 🖊 کبری کرمی ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
همراهان گرامی کانال لطفاً نظرات خود را در مورد مطالب کانال، خصوصاً داستان با خادمین کانال در میان بگذارید. پیشاپیش از بذل توجه شما بزرگواران تشکر می کنیم. ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ به نام آنكه الله است نامش بود از هر سخن برتر كلامش به نام آنكه رحمان و رحیم است به نام آنكه خلّاق كریم است🕊🌺 ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
🗓‌ سہ‌شنبہ ۲۲ مهر ۱۳۹۹ ۲۵ صفر ۱۴۴۲ ۱۳ اکتبر ۲۰۲۰ 📿 ذکر روز: یا ارحم الراحمیـن (صدمرتبه) ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
💠 دعاے هـر روز مـاه صفـر ● اگر کسے مےخواهد که از بلاهاے نازله محفوظ بماند... ●در این ماه در هر روز ده مرتبه این دعا را بخواند. ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
❤️ چه خوشبختم که روزم با سلام بر شما آغاز می شود و ابتدا عطر یاد شما در قلبم می پیچد چه روز دل انگیزی است روزی که نام شما بر سردرش باشد و شمیم شما در هوایش .‌‌.. من در پناه شما آرامم ، دلخوشم ، زنده ام ... شکر خدا که شما را دارم ... 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤 ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
✅وظیفه منتظران ✍دعوت کردنِ مردم به امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) و شناساندنِ حضرت ؛ هرکس به میزان علم و دانش خود، باید مردم را به سوی امام دعوت نماید و مردم را به ایشان نزدیک نماید و نشر معارف مهدویت از جمله این کارهاست. شخص دعوت کننده باید علاوه بر حکمت علمی، دارای حکمت عملی بوده و بصورت عملی مردم را با حضرت آشنا نماید زیرا تأثیر بیشتری دارد. 🌹امام معصوم می‌فرماید: همانا عالِمی که به مردم معارف دینشان را یاد می‌دهد و ایشان را به امامشان دعوت می‌کند، از هفتاد هزار عابد، برتر است. 📚منبع: مکیال المکارم، ج۲، ص ۲۴۷ ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
🍃هرکه رکوع نمازش را کامل انجام دهد هیچ ترس و وحشتی در قبر به سراغش نمی‌آید. 📚‍ منبع: کافی(ط- الاسلامیه)،ج۳، ص۳۲۱ ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
همراهان گرامی کانال با توجه به توصیه حضرت آقا(حفظه‌الله‌تعالی) درباره خواندن دعای هفتم صحیفه سجادیه در این شرایط که در آن واقع شده‌ایم. بزرگواران می توانید متن و صوت دعا را با استفاده از لینک های زیر مشاهده نمایید. متن دعای هفتم صحیفه سجادیه صوت دعای هفتم صحیفه سجادیه التماس دعا ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 💢 کلید ظهور امام زمان(عجل‌الله‌فرجه) دست شیعیان است. ⬅️ آیا امام زمان بود، این حرف را می زد؟ ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
×🌸+ آیت‌الله‌خامنه‌ای بصیرت یعنۍ اینڪہ : بدانیم ‹شمرے› ڪہ در ڪربلا سر از بدن ‹امام‌حسین|علیہ‌السلام|› برید همان جانباز جنگ صفین است ڪہ تا مرز شهادت پیش رفت!!.. ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
7765da977b2e48daaaf156ef37e30222.MP3
15.15M
🏴 موضوع: آزمایش متقین در دنیا 🎙•°سخنران: حجت الاسلام و المسلمین بلک (زید عزه) مدیر کل سازمان اوقاف و امور خیریه استان اصفهان 🚩🕌•°مکان: مسجد صاحب الزمان (عج) سپاهان‌شهر ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
defa4a0087d94386b1327199b75f1149.MP3
16.89M
🏴 موضوع: جایگاه امامت در نگاه شیعه 🎙•°سخنران: حجت الاسلام و المسلمین بلک (زید عزه) مدیر کل سازمان اوقاف و امور خیریه استان اصفهان 🚩🕌•°مکان: مسجد صاحب الزمان (عج) سپاهان‌شهر ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
●•• دانستنیہاے مہدویت ••● ⁉️ چه مکان هایی به امام زمان منسوب است؟ 🖌 جواب: اماکن زیادی به امام زمان منسوب است که به برخی از آنها می‌پردازیم: ❄️ مرحوم محدث نوری می‌فرمایند: از جمله اماکنی که منسوب به امام زمان است، وادی السلام در شهر نجف اشرف، و مسجد سهله در شهر کوفه و مقام امام زمان در شهر حلّه و مسجد جمکران در قم و مسجد کوفه در شهر کوفه و سرداب مقدس در شهر سامرا هستند. 🔺 به احتمال قوی، یکی از علل این که این اماکن به حضرت منسوب است، این است که ایشان در این اماکن رفت و آمد دارند و مکانی است که عاشقان و دلباختگان حضرت به آنجا مراجعه می‌کنند. ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr
رخ مهـ🌙ـتاب قسمت_هجدهم - ستاره گوشی را قطع و بلافاصله خاموش کرد. می‌دانست دوباره زنگ می‌زند... - با خودش گفت: کاش شهامت حرف زدن با زن سید را داشتم...! با تلفن خانه به امیر زنگ زد... امیر با کلافگی جواب داد: - بله؟؟! - علیک - حرفتو بزن کار دارم... - دلم تو این خونه پوسید طوبی خانم هم که معلوم نیست کی برمی‌گرده چرا منو نمی‌بری خونه ی بالا شهرت؟؟!! - فردا جمع کن میام دنبالت - چی شده مگه واسه طوبی اتفاقی افتاده؟؟! - چیه نگرانشی؟؟! سید علی زندانه... این را امیر گفت تا حرص ستاره را دربیاورد... - ستاره گفت: پس آخرش کار خودتو کردی!!! - امیر با کلافگی گفت: چه فایده طوبی می‌خواد خونه رو بفروشه و سید رو در بیاره - ستاره نفس راحتی کشید و توی دلش گفت خدا رو شکر پس سید راحت شد‌...!!! سید مرتضی وثیقه را گذاشت و علی را موقتاً آزاد کرد تا کارهای فروش خانه و پرداخت بدهی انجام بشود... - بیرون کلانتری سید گفت شما برید به کارتون برسید من می‌رم دنبال مریم... - پدرش هر چه اصرار کرد تا دم خانه ی پدر زنش او را برساند حریف سید نشد... - مریم در را باز کرد دیدن سید حالش را عوض کرد. با خودش گفت حتما توضیح قانع کننده‌ای وجود دارد ‌... - پله ها را سید بالا آمد و مریم دم در منتظرش بود زینب زودتر جلو دوید و خود را در آغوشش انداخت زینب را بغل کرد و سرش نزدیک گوش مریم برد و آرام گفت: دلم برات خیلی تنگ شده... - لبخند سید آرامشش را دوباره برگردانند هر چند ذره ای ته دلش می‌خواست همین حالا ماجرا را بداند...اما خوب می‌دانست حالا موقعش نیست!! - سید نهار را به اصرار مادر زن پیش آنها ماند و بحث بدهی خواه ناخواه پیش آمد و علی توضیحات مختصری داد و این هیچکس را قانع نکرد مخصوصا مریم را ... - مریم تا شب صبر کرد تا وقتی که برگشتند خانه. تا وقتی که نماز شب سید تمام شد و مریم با استکانی چای کنارش نشست... - سید به او خیره شده بود و مریم با خجالت گفت: چرا اینجوری نگاه میکنی؟! سید لبخندی روی لبهایش نشست و استکان را گرفت و به آن نگاهی انداخت و گفت: عجب چای خوشرنگی... چقدر تو شکسته شدی ...چقدر دخترمون بزرگ شده...! - زد زیر خنده و ادامه داد: الکی مثلا ۲۰ سال حبس بودم...! - مریم لبخندی زد اما زود یاد آن تماس افتاد رفت گوشی سید را آورد و داد دستش و سعی کرد بی تفاوت باشد... - گفت: دیشب یه نفر بهت زنگ زد ببین کی بوده...شاید کارت داشته...!! - سید شماره را شناخت‌...او هم سعی کرد بی تفاوت بگوید: شخص خاصی نیست بعدا زنگ می‌زنم...تو جواب دادی؟؟ مریم گفت: بله... - سید سرش را زیر انداخت و رفت توی فکر و گفت: این خانم با طوبی خانم مادر رضا زندگی می‌کنه یه بار هم شبی که حال طوبی خانم بد بود زنگ زد...! -مریم تمام توانش را جمع کرد و گفت: ولی صدات زد سید...علی!! - سید جا نخورد چون ستاره همیشه او را اینطور صدا می‌زد ... - به چشم های مریم خیره شد و گفت: اشتباه کرده به همسر شما گفته سید علی نباید می‌گفت...میگم تکرار نشه!!! - مریم پرسید: تو چرا بدهی این طوبی خانم رو گردن گرفتی؟؟ چرا درست توضیح نمی‌دی ببینم چی شده؟؟ چیزی هست که باید از من پنهون بمونه؟؟ سید چایش را خورد و با آرامش به حرفهای مریم گوش داد و بالاخره گفت: طوبی خانم مادر دوست قدیمی منه که البته دوستم توی یه تصادف فوت شد مادرش بدهکار شد و من دیدم بنده ی خدا توی این سن اصلا روا نیست بیفته زندان و برای همین پا پیش گذاشتم... الانم که ظاهرا همه چیز داره تموم میشه ... فقط تو فکر اینم که خونه رو بفروشه حالش خوب بشه کجا باید بره؟؟!! مریم توی فکر فرو رفت احساس کرد ارتباط هایی هست بین گدشته طوبی خانم آن زن و یا هزار چیز دیگر اما دیگر کلامی نگفت... ... 🖊 کبری کرمی ┈┈•✾🌸✾•┈┈ @ghalbefarhangishahr