Hossein Haghighi - Reyhane (128).mp3
3.08M
ریحانه🌸♥️
با صدای 🎶سید محمدحسین حقیقی🎶
ولادت حضرت معصومه(س)مبارک و روز دختر♥️🎊🎉
➣ツ°•| @gharar_shohada_313
﴿بِسْمِ اَللّٰهِ الرحْمٰنِ رَحَیمْ﴾
قســـــمٺ هجدهم و نوزدهم↓↓
#ݕــــــــــۋقـــــݓرمــــــــــآݩ♥️⏳📖
↯♡↯♡↯♡↯♡↯♡↯
بسمـ رب الشهدا♥️
#تنها_میان_داعش
#قسمت_هجدهم🦋
💟 در این قحط #آب، چشمانم بیدریغ میبارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لبهایم میخندید و با همین حال بههم ریخته جواب دادم :«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.»
توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم :«تقصیر من نبود!» و او دلش در هوای دیگری میپرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد :«دلم برا صدات تنگ شده، دلم میخواد فقط برام حرف بزنی!» و با ضرب سرانگشت #احساس طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت.
💟 با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش میرسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند.
نمیدانستم چقدر فرصت #شکایت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم شبنم اشک روی نفسهایش نم زده است.
💟 قصه غمهایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و #عاشقانه نازم را کشید :«نرجس جان! میتونی چند روز دیگه تحمل کنی؟»
از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این #صبر تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت :«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...»
💟 و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس #اسارت ما آتشش میزند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید :«دیشب دست به دامن #امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به #فاطمه (سلاماللهعلیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما #امانت میسپرم!»
از #توسل و توکل عاشقانهاش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان #عشق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) پرواز میکرد :«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!»
💟 همین عهد #حیدری آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم.
از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریههای یوسف اجازه نمیداد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد.
💟 لبهای روزهدار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما میترسیدم این #تشنگی یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بیقراری پرسیدم :«پس هلیکوپترها کی میان؟»
دور اتاق میچرخید و دیگر نمیدانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم :«آب هم میارن؟» از نگاهش نگرانی میبارید، مرتب زیر گلوی یوسف میدمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :«نمیدونم.» و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه #آشوبی شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم.
💟 حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشههای فاجعه دیشب را از کف فرش جمع میکردند.
من و زنعمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زنعمو با ناامیدی پرسید :«کجا میری؟»
💟 دمپاییهایش را با بیتعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده میشد :«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.»
از روز نخست #محاصره، خانه ما پناه محله بود و عمو هم میدانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانههای دیگر هم #کربلاست اما طاقت گریههای یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد.
💟 میدانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجههای #تشنهاش کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زنعمو با بیقراری ناله زد :«بچهام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جملهاش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت.
به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا بهقدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجرهها میلرزید.
💟 از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با #وحشت از پنجرهها فاصله گرفتند و من دعا میکردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید.
یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که بهسرعت به سمت در میرفت، صدا بلند کرد :«هلیکوپترها اومدن!»
💟 چشمان بیحال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم.
از روی ایوان دو هلیکوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک میشدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلیکوپترها را تعقیب میکرد و زیر لب میگفت :«خدا کنه #داعش نزنه!»...
ادامــــــه دارد....
✍🏻نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
➣ツ°•| @gharar_shohada_313
بسمـ رب الشهدا♥️
#تنها_میان_داعش
#قسمت_نوزدهم🦋
💟 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر #آب را به یوسف برساند.
به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بستهای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت.
💟 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زنعمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند.
من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجرهاش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!»
💟 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه #افطار امشب هم نمیشه!»
عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«انشاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر #داعش را به چشم دیده بود که جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزادهها انقدر تجهیزات از پادگانهای #موصل و #تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلیکوپترها سالم نشستن!»
💟 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، #ایرانیها چطور جرأت کردن با هلیکوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمیشد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش میگفتن #حاج_قاسم و همه دورش بودن، یکی از فرماندههای #سپاه ایرانه. من که نمیشناختمش ولی بچهها میگفتن #سردار_سلیمانیِ!»
لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :«#رهبر ایران فرماندههاشو برای کمک به ما فرستاده #آمرلی!» تا آن لحظه نام #قاسم_سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد ایرانیها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رساندهاند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟»
💟 حال عباس هنوز از #خمپارهای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمیدونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو #محاصره داعش حتماً یه نقشهای دارن!»
حیدر هم امروز وعده آغاز #عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم میخواهد با #مدافعان آمرلی صحبت کند.
💟 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم کلام این فرمانده ایرانی #معجزه میکند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لولهها را سر هم کردند.
غریبهها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لولهها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشیها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با #خمپاره میکوبیمشون!»
💟 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با #رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط #دعا کن!»
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از #وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
💟 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرّش گلولههای تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز #رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه #مقاومت بر بام همه خانهها پرچمهای سبز و سرخ #یاحسین نصب کرده بودیم.
حتی بر فراز گنبد سفید مقام #امام_حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ #یا_قمر_بنی_هاشم افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
💟 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل #دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس #احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم.
💟 چشمان #محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را #حسن بگذاریم.
ساعتی به #افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید...
ادامــــــه دارد....
✍🏻نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
➣ツ°•| @gharar_shohada_313
.
.
.
این پارت رمان
♡ ۳♡ صلوات
هدیه به ♥️شهید حسین علیخانی♥️
#شــادی.روح.شهـــدا.صلـــوات
.
.
#قرار_همیشگی_اعضای_کانال👇🏻❤️💙💚💛💜👇🏻
دعای_فرج📜
ٻِسمِ_اللہِ_الرَّحمَڽِ_الڔَّحِیم...
🌺اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ
🌸وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ
♥️وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ
🌺واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ
🌸الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى
♥️الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى
🌺مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ
🌸الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ
♥️وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ
🌺عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً
🌸كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا
♥️مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ
🌺اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى
🌸 فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ
♥️الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى
🌺اَدْرِكْنى اَدرِکنی
🌸الساعه الساعه الساعه
♥️العجل العجل العجل یاارحمن راحمین بحق محمد وآله طاهرین
(خواندن دعای فرج
به نیت سلامتی و
~♡ ~ تعجیـل در فرج مولامـون)
.
.
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌸🌱
🌷°•| @gharar_shohada_313
✨🌸
#قرار_جدید_اعضای_کانال 😉💕
🔰ذکر روز چهارشنبه🤲🏻📿
🧡یا حی یا قیوم🧡
0⃣0⃣1⃣مرتبه👌🏻
#قبول_باشه 🌹
آنـان ڪ عاشقنـد
بہ دنبال دلبـرند
هر جـا ڪ مےروند، تعلـق نـمےبرند
عشـاق روزگار
سبـڪبـال مےپـرند...
#صبحتون_شهدایی🌸🤚🏻
#شهید_محمود_رضا_بیضایی♥️
➣ツ°•| @gharar_shohada_313
🔅سلام بر تو
ای مولایی که
صاحب تمام عوالم، هستی
و امرت امر خدا
و دولتت دولت خداست
السَّلامُ عَلَيْكَ يا صاحِبَ الْأَمْرِ...🔅
#اللهــمعجــللولیـکالفــرج🌱
➣ツ°•| @gharar_shohada_313
#ای_شهید ... 🕊
✨نگاه هایت
گاهی #نگران است ،
گاهی ناراحت .
شاید هم #دلگیر !
✨اما هر چه که هست ؛
هیچوقت سایه ی #نگاه نورانی ات را
از سرم برندار !
#نگاهم_کن .... 🙏
#شهیدمحمدرضادهقان
•°|🌹 @garar_shohada_313
هدایت شده از ✖️مجاهدین خودجوش✖️
🔴 جهانگیری:
برخی خودشان توانایی مدیریتی ندارند، تصور میکنند مدیران کشور نیز توانمند نیستند
✍در توانمندی مدیران دولت تبخیر امید که شکی نیست😏
🔻خداییش کدام مدیری می تواند؛
1. قیمت دلار را 20.000 تومان
2. طلا رو هر گرم 850 هزار تومان
3. سکه رو 8.500.000
4. پراید رو 100 میلیون
5. گوشت رو 130 هزار
6.برنج خارجی 180هزار
7. پیاز رو میوه و میوه رو طلا کنه
8. بازم بگم؟! خخخ 😏😒
🔺این کارها،
خیلی مدیریت میخواد و قطعا از عهده ی هر کسی بر نمی آید. 😉😝
و فقط مدیران دولت #غربگرای شیخ حسن این توانایی ها را دارند 😂
#سقوط_غربگرایی 💣
#برجام
#پست_مشترڪ_حزباللّه📿
#علےاصغرسمیعی📝
تمامے ڪانالہا فوروارد ڪنید😊
وارد ڪانالمون بشید☺️
و یارے رسان ما در این امر باشید🤞
@mojahedin_khod
کتاب «شبیه خودش»
شهید حامد جوانی
ناشر : روایت فتح
نویسنده : حسین شرفخانلو
سال نشر : 1397
تعداد صفحات : 120
https://bookroom.ir/book/45635
🍃♥️🍃
#معرفےکتاب
✨🕊حامد از پاسداران لشکر عاشورای استان آذربایجان شرقی بود که بعد از اعلام اعزام داوطلبانه به سوریه از همان لشکر به سوریه اعزام شد و به درجه رفیع شهادت رسید.
✨🕊شهید حامد جوانی از ابتدای کودکی علاقه زیادی به حضرت ابوالفضل العباس (ع) داشت؛ این شهید در ابتدا جانباز شده و دست هایش قطع می شود به دلیل شباهتی که به حضرت عباس (ع) پیدا می کند به شهید ابوالفضلی شهرت پیدا می کند.
🍃♥️🍃
✍این کتاب با توجه به موضوعی که دارد برای مخاطب جذابیت خاصی دارد؛ اما این جذابیت در قلم و نوع روایت ها مکملی ندارد. مخاطب احساس می کند با یک روایت مبتدی روبرو است.
🔸نویسنده در این کتاب گاهی تصمیم می گیرد همراه عناصر داستان برود و قصه زندگی را شرح دهد و گاهی می خواهد خاطره وار زندگی شهید را به عنوان کسی که بخشی از زندگی شهید بوده دنبال کند.
➣ 📓°•|
@gharar_shohada_313
✨💐✨
🕊✨ٺو آفٺاب و من آن ذرهام ز پرٺو مہرٺ
🕊✨که از درٻچہ درآٻم ، گرم ز کوچہ برانے
✨🍃السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ🍃✨
#سلاݦ_آقا_جاڹ
➣ 🕗°•|
@gharar_shohada_313
#رزق_معنوی✨♥️
حضرٺ آٻٺ اللّہ ݕہجٺ از زباڹ فرزݩدش:
اگر دلٺاڹ براے امام زماڹ عج اللّہ ٺعالےشرٻف ټنگ شد ٮہ قرآڹ ݩگاه کنٻد.
نگاه ڪردڹ بہ قرآڹ ، حضرٺ حجٺ (عج) وخاݩہ ڪعبہ یک حڪم دارد.
➣ ツ°•|
@gharar_shohada_313
شبتون فاطمے➿.•
عشقتون حیـــ♥️ـــدرۍ
مھرتون حسنے🌱•°
.
.
#قرار_همیشگی_اعضای_کانال👇🏻❤️💙💚💛💜👇🏻
دعای_فرج📜
ٻِسمِ_اللہِ_الرَّحمَڽِ_الڔَّحِیم...
🌺اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ
🌸وَانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ
♥️وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ
🌺واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ
🌸الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى
♥️الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى
🌺مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ
🌸الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ
♥️وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ
🌺عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً
🌸كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا
♥️مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ
🌺اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى
🌸 فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ
♥️الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى
🌺اَدْرِكْنى اَدرِکنی
🌸الساعه الساعه الساعه
♥️العجل العجل العجل یاارحمن راحمین بحق محمد وآله طاهرین
(خواندن دعای فرج
به نیت سلامتی و
~♡ ~ تعجیـل در فرج مولامـون)
.
.
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج🌸🌱
🌷°•| @gharar_shohada_313
✨🌸
#قرار_جدید_اعضای_کانال😉💕
🔰ذکر روز پنج شنبه🤲🏻📿
💛لا اله الا الله الملک الحق المبین💛
0⃣0⃣1⃣مرتبه👌🏻
#قبول_باشه🌹
#حدیث_روز✨🌸
🕊پیامبر اکرم صلےاللّہ علٻہ وآلہ وسلم
✨ٺامےٺواݩٻد، دڸ از غم هاے دنٻا تہے سازٻد
📚بحارالانوار ، ج۷۷ ،ص۱۶۶
➣ ツ°•|
@gharar_shohada_313
🖇🦋
ݕہ چہ
مشغٖوڸ
كݩم
دٻده
و دڸ
را كہ مُداݦ
دڸ ٺو را مےطلبد،
دٻده ٺو را مےجوٻد
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی💐
#روزٺوڹ_شہـداٻۍ✨🌸
➣ ツ°•|
@gharar_shohada_313
-چراحجابدارےخانم؟👩🏻
+چون با ارزشمـ😌
-یعنی چی!!🤔
+یعنی عمومے نیستمـ🚕
-اگه خوشگل بودے حجاب نمیڪردے حتماً یه چیزی ڪم داری😏
+آره بیعفتے و بیحیایے ڪم دارم
-یعنےمن بیعفتم..!؟😡
+اگه با عفت بودے نمیذاشتے از نگاه کردنت لذت ببرنـ👀
-ڪیا..!؟!😮
+همه مردا غیر از شوهرتـ👨🏻
-خب نگاه نڪنن🤐
+خب وقتے دارے گدایی نگاهشونو میکنی چجورے ردت ڪنن؟😐
-من واسه دل خودم خوشگل کردم..!!
+حواست به دل اون خانمے که شوهرش با دیدن تو نسبت بهش سرد میشه یا اون پسر جوونے که شرایط ازدواجـ💍ــو نداره هم هست؟😕
-به اینش فکر نکرده بودم..!😟
+خدایے تو خونهـ🏠 هم واسه شوهرت اینجور شیڪ میکنے؟
-راستش نه ڪے حوصله داره آخه..!😒
+پس شوهرتم مجبوره بیاد زناے خیابونے رو نگاه ڪنه مثل این مردایی که زل زدن به تو!!🙄
-داری عصبیم میڪنے دختره امل😤
+من خودمو خوب پوشوندم تو مثل...
لباس پوشیدے پس به من نگو امل😉
-خب مُده😌
+آخرین مُد ڪَفَنه خانمے🍃
-هنوز جوونم بذار جوونے ڪنم فرصت دارمـ😋
+اگه تو همین حالت ملڪ الموت بیاد ببرتت چے؟☹️
-ینی جهنمے میشم؟! نهنه!😱
+یعنی واقعاً بیحجابے ارزش سوختن داره؟!😕
-راستش نه😔
+پس خواهر گلم هم خودتو هم مردمو از این فتنه نجات بدهـ😄
-چطورے؟🙃
+با حجابـ🦋با حیا با عفت با خدا
-چیکار ڪنم که بتونم؟!😣
+به رضایت خدا فکر ڪن به بهشت به امنیت حجاب به پاکیتــ🥰
-راستش چادر گرمه دست و پاگیرهـ🥵
+بگو آتشـ🔥جهنم گرمتر است اگر میدانستند (تؤبه۵۱)
دستو پا گیر بودنش حرف نداره
نه میذاره پاهاتـ🦶🏻 ڪج بره
نه دستاتـ🖐🏼آلوده گناه شه
خب خواهرم؟
-ینی خدا میبخشه؟😢
+إنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیِعاً
خدا همهے گناهان رو میبخشهـ😉
-چقد مهربون، ولے آرزوهامو دوستامو... چیڪار کنم؟🎈
+الَیْسَ اللّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ؟📖
آیا خدا برای بندهاش کافی نیستـ🌱
#کـمـے_تـفـکـر✨
➣ツ°•| @gharar_shohada_313
『#شہیداݩہ』
کاش اونقَدری که
عکس پُروفایݪ و
آیدی و بیومون رو
از شُهـدا کپی میکُـنیم..!
مَرامشون رو تو زِندگیمون
کُنترل all کُنیم..♥️🖇
#راستمیگهها
➣ツ°•| @gharar_shohada_313
بغضکردڹ
گریہ کردڹ
گمشدڹ
در صحڹ ها
این زیاڹها را سراسر سود میدانیم ما
غیر ایام زیارت کہ کنارت بودهایم
هرچہ آید در نظر، نابود میدانیم
➣ 🕗°•|
@gharar_shohada_313