از نامه هاى امام(علیه السلام) به اهالى (تمام) شهرهاست که آنچه را میان آن حضرت و اهل صفین واقع شده در آن، بیان کرده است.(۱) شرح و تفسیر ماجراى صفین در چند جمله همان گونه که از عنوان نامه پیداست هدف امام(علیه السلام) این بوده که مسأله جنگ صفین و اهداف آتش افروزان و نتایج آن را در بیانى فشرده و کوتاه ذکر کند.
از این رو در آغاز مى فرماید: «آغاز کار این بود که ما با اهل شام روبه رو شدیم و ظاهر (آنها) چنین بود که پروردگار ما یکى، پیامبر ما یکى و دعوت ما به اسلام، یکى است»; (وَکَانَ بَدْءُ أَمْرِنَا أَنَّا الْتَقَیْنَا وَالْقَوْمُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، وَالظَّاهِرُ أَنَّ رَبَّنَا وَاحِدٌ، وَنَبِیَّنَا وَاحِدٌ، وَدَعْوَتَنَا فِی الاِْسْلاَمِ وَاحِدَةٌ).
تعبیر به «ظاهر» اشاره لطیفى به این معناست که بسیارى از گردانندگان این صحنه و سردمداران آن اعتقادى به خدا و اسلام و نبوت پیغمبر نداشتند; ولى امام به ظاهر حال آنها در اینجا قناعت مى کند در حالى که در بعضى موارد دیگر که شرایط اقتضا مى کرده با صراحت در این باره سخن گفته است; همان گونه که در ذیل نامه ۱۶ حضرت مى فرماید: «فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَلَکِنِ اسْتَسْلَمُوا وَأَسَرُّوا الْکُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَیْهِ أَظْهَرُوهُ; سوگند به آن کسى که دانه را (در زیر خاک) شکافته و انسان را آفریده دشمنان ما اسلام را نپذیرفته بودند، بلکه ظاهراً اظهار اسلام مى کردند و کفر را در سینه پنهان مى داشتند، لذا هنگامى که یاورانى بر ضد اسلام یافتند نشانه هاى کفر خود را آشکار ساختند».
سپس در ادامه سخن مى افزاید: «ما چیزى بیش از این (ظاهر حال) در ایمان به خدا و تصدیق به پیامبر از آنها نمى خواستیم و آنها هم چیزى بیشتر، از ما تقاضا نداشتند و در همه چیز (ظاهرا) یکسان بودیم تنها اختلاف ما درباره خون عثمان بود در حالى که از آن برىء بودیم (و دست ما هرگز به آن آلوده نشده بود)»; (وَلاَ نَسْتَزِیدُهُمْ فِی الاِْیمَانِ بِاللهِ وَالتَّصْدِیقِ بِرَسُولِهِ وَلاَ یَسْتَزِیدُونَنَا: الاَْمْرُ وَاحِدٌ إِلاَّ مَا اخْتَلَفْنَا فِیهِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ، وَنَحْنُ مِنْهُ بَرَاءٌ).
به این ترتیب امام مى خواهد تنها نقطه اختلاف را که انگیزه اصلى جنگ بود روشن سازد تا مقدمه اى براى گفتارش در بحث بعد باشد.
آن گاه در ادامه سخن مى فرماید: «ما به آنها گفتیم: بیایید امروز به فرو نشاندن آتش فتنه و جنگ و آرام ساختن مردم مشکل را درمان کنیم به چیزى که ممکن است پس از این به دست نیاید، تا امر خلافت محکم و جمعیت مسلمانان متحد گردند و قدرت پیدا کنیم حق را در جاى خود قرار دهیم (و مجرم را به کیفر رسانیم)»; (فَقُلْنَا: تَعَالَوْا نُدَاوِمَا لاَ یُدْرَکُ الْیَوْمَ بِإِطْفَاءِ النَّائِرَةِ(۲)، وَتَسْکِینِ الْعَامَّةِ حَتَّى یَشْتَدَّ الاَْمْرُ وَیَسْتَجْمِعَ، فَنَقْوَى عَلَى وَضْعِ الْحَقِّ مَوَاضِعَهُ).
این یک سخن کلامى بسیار منطقى و منصفانه است و مضمون آن این است که به هنگام اختلاف و درگیرى مسلمانان با یکدیگر، احقاق حقوق ناممکن است.
شما (معاویه و شامیان) از یک سو بیعت مرا نپذیرفتید و شکاف در صفوف مسلمانان ایجاد کردید، از سوى دیگر از من مى خواهید قاتلان عثمان را مجازات کنم.
اگر حکومت من را مى پذیرید چرا در آن داخل نمى شوید و اگر قبول ندارید چگونه چنین کارى را از من انتظار دارید؟ اضافه بر این، مسأله اى مثل مجازات قاتلان عثمان که در واقع طیف وسیع و گسترده اى بودند در صورتى امکان پذیر است که حکومت اسلامى کاملا مقتدر و نیرومند باشد و این کار در حالى که در برابر ما اسلحه کشیده اید و آماده پیکار هستید امکان ندارد.
مسأله شورش بر ضد عثمان و قتل او بر خلاف آنچه بعضى مى پندارند مسأله اى بسیار ریشه دار بود و جمعى از صحابه و گروه هاى محروم اجتماع با تمام قدرت در آن شرکت داشتند.
شاهد این سخن مطلبى است که «دینورى» در اخبارالطوال نقل کرده است که معاویه نامه اى شیطنت آمیز براى تشویق مردم به جنگ صفین نوشت و آن را با ابومسلم خولانى که به اصطلاح از عابدان اهل شام بود به امام فرستاد.
مضمون نامه این بود که اگر قاتلان عثمان را به ما بسپارى و آنها را به قتل برسانیم حتماً با تو بیعت مى کنیم در غیر این صورت نزد ما چیزى جز شمشیر نخواهى داشت و به خدا سوگند قاتلان عثمان را در دریا و صحرا تعقیب مى کنیم تا آنها را به قتل برسانیم یا خودمان در این راه کشته شویم.
هنگامى که ابومسلم این نامه را به امام رساند امام به مسجد آمد در حالى که مردم خبردار شده و حدود ده هزار نفر مسلح اجتماع کرده بودند و همه فریاد مى زدند: «کُلُّنا قَتَلَةُ عُثْمان; همه ما قاتلان عثمانیم»(۳) و به همین دلیل امام(علیه السلام)در خطبه ۱۶۸ در پاسخ جمعى از صحابه که از او خواستند تکلیف قاتلان عثمان را روشن سازد فرمود: «یَا إِخْوَتَاهُ! إِنِّی
لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ، وَلکِنْ کَیْفَ لِی بِقُوَّة وَالْقَوْمُ الْمُجْلِبُونَ عَلَى حَدِّ شَوْکَتِهِمْ، یَمْلِکُونَنَا وَلاَ نَمْلِکُهُمْ; برادران من! از آنچه شما مى دانید من بى اطلاع نیستم; ولى چگونه مى توانم (در شرایط فعلى) قدرت بر این کار را (مجازات قاتلان عثمان) به دست آورم؟ آنان (کسانى که بر عثمان شوریدند) همچنان بر قدرت و شوکت خویش باقى اند و (در حال حاضر) بر ما مسلّط اند و ما بر آن ها سلطه اى نداریم».
از اینجا روشن مى شود که معاویه با اطلاع از این امور مى خواست مسأله بیعت کردن را به امر محال موکول کند; امرى که ظاهرش عوام فریبانه و باطنش نافرمانى شیطنت آمیز بود.
سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن پاسخ آنها را به این دعوت مسالمت آمیز و عاقلانه و منصفانه چنین بیان مى فرماید: «آنها گفتند: ما مى خواهیم این درد را با دشمنى و جنگ درمان کنیم، آرى آنها (از پیشنهاد من درباره اقدام مسالمت آمیز) سر باز زدند تا جنگ بال هاى خود را گشود و استقرار یافت، شعله هایش بالا گرفت و شدید شد»; (فَقَالُوا: بَلْ نُدَاوِیهِ بِالْمُکَابَرَةِ(۴) فَأَبَوْا حَتَّى جَنَحَتِ الْحَرْبُ وَرَکَدَتْ، وَوَقَدَتْ نِیرَانُهَا وَحَمِشَتْ(۵)).
آرى نتیجه این لجاجت و پافشارى بر مخالفت، روشن شدن آتش جنگ بى سابقه اى در اسلام بود که خون ده ها هزار نفر از مسلمانان در آن ریخته شد و در واقع فداى هوس هاى معاویه و یارانش شدند.
آن گاه امام در ادامه این سخن مى فرماید: «هنگامى که جنگ، دندانش را در بدن ما و آنها فرو برد و چنگال هایش را در وجود ما و آنها وارد کرد، به آنچه ما آنها را به سوى آن دعوت کرده بودیم پاسخ مثبت دادند (که جنگ را رها کنیم و به گفتوگو بنشینیم) ما نیز درخواست آنها را پذیرفتیم و به سوى آنچه از ما طلب کردند شتافتیم»; (فَلَمَّا ضَرَّسَتْنَا(۶) وَإِیَّاهُمْ، وَوَضَعَتْ مَخَالِبَهَا(۷) فِینَا وَفِیهِمْ، أَجَابُوا عِنْدَ ذَلِکَ إِلَى الَّذِی دَعَوْنَاهُمْ إِلَیْهِ، فَأَجَبْنَاهُمْ إِلَى مَا دَعَوْا، وَسَارَعْنَاهُمْ إِلَى مَا طَلَبُوا).
این سخن اشاره به زمانى است که آنها از جنگ خسته شدند و فریب هاى معاویه براى آنها آشکار شد و قرآن ها را بر سر نیزه ها کردند و از ما خواستند دست از جنگ برداریم و به حکم قرآن روى آوریم.
سپس مى افزاید: «(این وضع ادامه داشت) تا اینکه حجت بر آنها روشن شد و عذرشان (براى جنگ که همان مطالبه خون عثمان بود) قطع گردید (و پایان یافت)»; (حَتَّى اسْتَبَانَتْ عَلَیْهِمُ الْحُجَّةُ، وَانْقَطَعَتْ مِنْهُمُ الْمَعْذِرَةُ).
نکته مهم این است که معاویه و اطرافیان و حامیانش براى حفظ منافع نامشروع خود در شام تبلیغات زیادى بر ضد على(علیه السلام) و یارانش انجام داده بودند که آنها اهل نماز نیستند و براى قرآن احترامى نمى بینند و قاتلان اصلى عثمان را در میان خود حفظ کرده اند و هدفشان پایمال کردن خون عثمان است.
باطل بودن این تبلیغات دروغین، در میدان جنگ صفین تدریجاً آشکار شد; جنگى که حدود هیجده ماه به طول انجامید.
در این مدت سخنان زیادى میان آن ها رد و بدل شد و شامیان اعمال یاران على(علیه السلام) را مى دیدند که اهل نماز و راز و نیاز شبانه با خدا هستند; آب را معاویه بر روى لشکر على بسته بود; ولى به هنگام سلطه آن حضرت و یارانش بر آب مقابله به مثل نکردند و آب را به روى آنها گشودند، کسى از آنها نسبت به قتل عثمان اظهار شادى نمى کرد و مخصوصاً وقتى قتل عمار یاسر به دست لشکریان معاویه انجام شد و پیغمبر در حدیث معروف خود فرموده بود: «اى عمار تو را گروهى ظالم و طغیان گر مى کشند» این نیز سندى براى حقانیت امیرمؤمنان و یارانش محسوب مى شد.
حلقه آخر این ماجرا این بود که وقتى شامیان ناتوان شدند و فریاد بر آوردند که بر زن و فرزند ما رحم کنید و دست از جنگ بردارید و داورى قرآن را بپذیرید، على و یارانش آن را پذیرفتند و به این ترتیب حجت بر آنها تمام شد و در پیشگاه خدا عذرى نداشتند.
امام(علیه السلام) در ادامه مى فرماید: «کسانى که پایبند به این حقایق بودند خداوند آنها را از هلاکت نجات داد و کسانى که لجاجت و پافشارى کردند پیمان شکنانى بودند که خدا پرده بر قلبشان افکنده بود و حوادث ناگوار بر سر آنها سایه انداخت»; (فَمَنْ تَمَّ عَلَى ذَلِکَ مِنْهُمْ فَهُوَ الَّذِی أَنْقَذَهُ اللهُ مِنَ الْهَلَکَةِ، وَمَنْ لَجَّ وَتَمَادَى(۸) فَهُو الرَّاکِسُ(۹) الَّذِی رَانَ(۱۰) اللهُ عَلَى قَلْبِهِ، وَصَارَتْ دَائِرَةُ السَّوْءِ عَلَى رَأْسِهِ).
گرچه بعضى از شارحان نهج البلاغه این چند جمله را اشاره به خوارج نهروان مى دانند که پس از روبه رو شدن با سپاه امام و شنیدن اندرزهاى آن حضرت، گروه زیادى از آنها متنبّه شدند و از راه ضلالت باز گشتند و به لشکر امام پیوستند و گروهى بر لجاجت خود باقى ماندند و در آن میدان به هلاکت رسیدند; ولى با توجّه به آغاز این نامه که صریحاً از اهل
شام و داستان صفین سخن مى گوید و عنوانى که سیّد رضى نیز براى آن انتخاب کرده، این احتمال بسیار بعید به نظر مى رسد و به هیچ وجه پذیرفتنى نیست و بعید نمى دانیم که این تعبیرات اشاره به این باشد که گروهى از لشکر شام بعد از آشکار شدن دورغ هاى معاویه و طرفداران او درباره على(علیه السلام) و سپاه آن حضرت، از معاویه بریدند و به لشکر امام پیوستند، هرچند گروه بیشترى لجاجت کردند و بر انحرافات خود پافشارى کردند.
شاهد این سخن مطلبى است که در شرح خطبه ۵۵ از شرح نهج البلاغه مرحوم علاّمه شوشترى نقل کرده ایم که فهرستى از نام کسانى را که در جنگ صفین به امام پیوستند ارائه مى دهد و از جماعتى از قاریان قرآن و افراد سرشناسى که از معاویه بریدند و به سوى امام آمدند سخن مى گوید.(۱۱) به این ترتیب امام(علیه السلام) با این نامه کوتاه و در عین حال بسیار گویا حقایق مربوط به جنگ صفین را براى تمام کسانى که در بلاد مختلف اسلام مى زیستند بیان فرمود و با آنها اتمام حجت کرد و در واقع جلوى سم پاشى اطرافیان معاویه و طرفداران او را گرفت.
این نکته نیز شایان ذکر است که علاّمه شوشترى به دلایل ناموجهى در اصل صدور این نامه از امام تردید کرده است; دلایل ضعیفى که پاسخ آن روشن است در حالى که فصاحت و بلاغت حاکم بر این نامه تفاوتى با سایر نامه ها ندارد و بسیار جالب و حساب شده است و ما متأسفیم که این محقق بزرگوار گاه گرفتار چنین لغزش هایى مى شود.
پاورقی :
۱. سند نامه: در مصادر نهج البلاغه، ج ۳، ص ۴۴۰، مدرک ديگرى جز نهج البلاغه براى اين نامه نيافته و قول داده است که اگر پيدا کند در آخر کتاب بنويسد. در آنجا نيز چيزى در اين باره ديده نمى شود جز اينکه وعده مى دهد اگر موارد بسيار کمى را که موفق به يافتن مصادر ديگرى در مورد آن نشده در آينده بيابد بر کتاب خود بيفزايد.
۲. «نائِرَة» از ريشه «نور» بر وزن «فور» به معناى کينه و عداوت است و گاه به شعله اى که ناشى از کينه و عداوت است نيز اطلاق مى شود.
۳. اخبار الطوال، ص ۱۶۲ و ۱۶۳.
۴. «مُکابِرَةَ» به معناى برترى جويى، عداوت، دشمنى، لجاجت و درگيرى در امور منفى است.
۵. «حَمِشَ» از ريشه «حَمْش» بر وزن «فرش» به معناى تهييج کردن و به خشم آوردن و برانگيختن گرفته شده و در اينجا به معناى شدت جنگ است.
۶. «ضَرَّسَ» از ريشه «ضَرْس» بر وزن «ترس» به معناى گزيدن با دندان است و هنگامى که به باب تفعيل مى رود به معناى شدت گزيدن با دندان است و در اينجا کنايه از آثار زيان بار جنگ است.
۷. «مَخالِب» جمع «مِخْلَب» بر وزن «منبر» به معناى چنگال است.
۸. «تَمادى» از مصدر «تَمادِى» به معناى اصرار و پافشارى در ادامه کارى است.
۹. «الرّاکِس» به معناى کسى است که در امرى واژگون شده است از ريشه «رَکْس» بر وزن «عکس» به معناى وارونه کردن چيزى و آن را با سر بر زمين گذاردن، گرفته شده و به فرد پيمان شکن که کار خود را وارونه انجام مى دهد نيز اطلاق مى شود.
۱۰. «رانَ» از ريشه «رَين» بر وزن «عين» در اصل به معناى زنگارى است که روى اشياى قيمتى مى نشيند و به افرادى که زنگار معصيت يا کفر بر قلبشان مى نشيند نيز اطلاق مى شود.
۱۱. براى توضيح بيشتر به جلد دوم شرح نهج البلاغه ما (پيام امام) صفحه ۶۲۳ در شرح خطبه ۵۵ مراجعه فرماييد و همچنين ذيل نامه ۳۲ در جلد نهم از همين کتاب.
❓#پرسش_و_پاسخ | ۹۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🤔 سؤال : از نظر قرآن، چه كسى منافق است؟
پاسخ : مردم چهار دسته هستند:
١- گروهى هم #ايمان دارند و هم #عمل_صالح انجام مىدهند كه اين گروه مؤمن هستند.
٢- گروهى نه ايمان دارند و نه عملشان صالح است كه اين گروه كافرند.
٣- گروهى ايمان دارند، ولى عملشان صالح نيست كه اين گروه فاسقند.
٤- گروهى كه ايمان ندارند، ولى اعمالشان به ظاهر صحيح است كه اين گروه منافقند؛
البتّه نفاق درجات و مراحلى دارد،
دروغ نوعى نفاق است،
چاپلوسى نوعى نفاق است،
حتى دعوت از كسى كه قلباً تمايل به آمدن او نداريد، نوعى نفاق است.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
❓#پرسش_و_پاسخ | ۹۲
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🤔 سؤال : رابطۀ مؤمنان با يكديگر بايد چگونه باشد؟
ــــــــــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ـــ ـ ـــ
💬 پاسخ : #پيامبر_اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: « المؤمن مرآة المؤمن» مؤمن، آئينۀ🪞 مؤمن است.
اين تشبيه بسيار زيبا، مىتواند نكات بسيارى را در بر داشته باشد كه به برخى موارد اشاره مىكنيم:
١- مثل آئينه باشيم، هم زيبايى ديگران را ببينيم و هم نقاط ضعف آنان را.
← مثل مگسى 🪰 نباشيم كه فقط روى زخم و جراحت مىنشيند.
٢- مثل آئينه باشيم، نه مثل ذرّه بين🔎. عيب مردم را بزرگتر از آنچه هست نبينيم.
٣- مثل آئينه باشيم، نه مثل شانه. آينه روبرو معايب را مىگويد ولى شانه پشت سر رفته و در ميان موها مىگويد.
دوست دارم كه دوست عيب مرا همچو آئينه پيش رو گويد
نه كه چون شانه با هزار زبان پشت سر رفته مو به مو گويد
٤- آئينه، مراعات مقام و شخصيّت افراد را نمىكند و گرفتار تهديد و تطميع نمىشود.
٥ - آئينه زمانى مىتواند كارائى داشته باشد كه غبار نگرفته و صاف و صيقلى باشد.
← انسان نيز زمانى مىتواند انتقاد سازنده داشته باشد كه خودش معيوب نباشد.
٦- شكستن آئينه به خاطر آنكه عيب ما را نشان مىدهد خطاست، آزردن كسانى كه انتقاد مىكنند نيز نارواست.
٧- اگر آئينه را بشكنند، قطعات آن هم عيب ما را نشان مىدهد.
← مؤمن را نيز اگر اذيّت كنند، باز دست از كارش برنمىدارد.
٨ - آئينه به خاطر صيقلى بودن عيب ما را مىگويد.
← مؤمن نيز بر اساس صفا و صداقت بايد عيب برادر دينى خود را بگويد نه بر اساس كينه و انتقام.
٩- آئينه عيب ما را در خود نگاه نمىدارد، همين كه از برابر آن كنار برويم، عيب ما از صفحه آن پاك مىشود.
← مؤمن نيز بايد روبرو عيب را تذكر دهد و چون از او جدا شديم، عيب ما را در دل خود نگاه ندارد.
١٠- كسى عيب خود را مىفهمد كه بخواهد بفهمد وگرنه ممكن است انسان به آئينه نگاه سطحى بكند، ولى به فكر بررسى نواقص خود نباشد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
❓#پرسش_و_پاسخ | ۹۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🤔 سؤال : با كسانى كه در برابر حقّ دير تصميم مىگيرند، چه برخوردى داشته باشيم؟
ــــــــــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ـــ ـ ـــ
💬 پاسخ : نه از استقبال مردم هيجانى شويم كه درختانى كه زود گل مىكنند سرما مىخورند و نه از كسانى كه دير تصميم مىگيرند مأيوس شويم كه #ايمان بايد بر اساس فكر و انتخاب احسن باشد.
قرآن درباره اولى الالباب مىفرمايد: «يتفّكرون فى خَلق السموات و الارض ربّنا ما خَلقتَ هذا باطلا» اول در آفرينش آسمانها و زمين فكر مىكنند سپس مىگويند:
پروردگارا! اين هستى را بيهوده نيافريدى.
قرآن بندگان خدا را كسانى مىداند كه سخن را گوش دهند و از بهترين سخن پيروى كنند. «الّذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه»
← بنابراين تصميمات عجولانه چندان ارزشى ندارد.
شخصى به نام صفوان از #پيامبر_اكرم صلى الله عليه و آله درخواست كرد تا دو ماه #فرصت فكر به او داده شود.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
سه، چهار ماه به تو فرصت مىدهم.
البتّه اگر مسئله روشن باشد، انسان نبايد طفره برود.
مجرمان در قيامت به دوستان بهشتى خود مىگويند: مگر در دنيا ما با شما نبوديم؟! پس در اينجا نگاه لطفى به ما داشته باشيد تا از خود شما بهره گيريم.
دوستان بهشتى مىگويند: در دنيا ما با شما با هم بوديم، ولى شما بىدليل طفره مىرفتيد. «و لكنّكم فتنتم أنفسكم و تربّصتم»؛ بنابراين آنگاه كه مسئله روشن است بايد عجله كرد.
چنانكه قرآن براى عجله و سرعت و سبقت در بعضى كارها مىفرمايد: « سارعوا »، « سابقوا »، « فاستبقوا » و آنگاه كه مسئله روشن نيست و به بررسى و تحقيق نياز دارد بايد بيشتر بررسى شود.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
❓#پرسش_و_پاسخ | ۹۴
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🤔 سؤال : آيا هر ايمانى ارزش دارد؟
ــــــــــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ـــ ـ ـــ
💬 پاسخ : قرآن از كسانى كه به هنگام خطر ياد خدا مىكنند ولى همين كه نجات يافتند او را فراموش مىكنند، به شدّت انتقاد كرده و مىفرمايد: «اذا رَكِبوا فى الفُلك دَعَوا اللّه» گروهى به هنگام غرق شدن خدا را مىخوانند؛ امّا چون نجات مىيابند، خدا را فراموش مىكنند.
اصولاً #ايمان لحظهاى ارزشى ندارد، فرعون نيز هنگامى كه ديد در دريا🌊 غرق مىشود، ايمان آورد و گفت: «آمنتُ» كه اين گفتار ديگر ارزشى نداشت.
خداوند فرمود: «الان و قد عصيتَ» اكنون ديگر #توبه و ايمان سودى ندارد.
در قرآن از ايمانى ستايش شده كه همراه با پايدارى و استقامت باشد. «قالوا ربّنا اللّه ثمّ استَقاموا»
در زندگى نيز تنها ازدواج مهم نيست، همسردارى مهم است.
زايمان مهم نيست، تربيت فرزند مهم است.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
❓#پرسش_و_پاسخ | ۹۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🤔 سؤال : چرا خداوند گاهى دعاى ما را مستجاب نمىكند؟
پاسخ : در قرآن مىخوانيم: «اُدعونى أستَجِب لكم» مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم.
👤 اگر شخصى به ديگرى گفت: به هنگام برخورد با مشكل به من تلفن☎️ كن تا تو را كمك كنم، اين جمله لوازم و شرايطى دارد از جمله:
١- رفاقتت🫂 را با من حفظ كنى.
٢- شماره تلفن 📞 مرا گم نكنى و شماره را درست بگيرى.
٣- به هنگام بازگو كردن مشكلات، حرفهاى بى ربط نزنى و توقّعات نابجا نداشته باشى و به وظيفۀ خود عمل كرده باشى.
٤- آنچه مىگويى واقعاً مشكل باشد، نه 💭خيالات و توهّمات.
٥ - براى حلّ مشكل خود، انتظار نداشته باشى تمام مقرّرات و نظام را بهم بريزم.
٦- حلّ اين مشكل، سبب پيدايش مشكل ديگرى براى شما يا ديگران نشود.
٧- در بازگو كردن مشكلات، صادق باشى و دروغ🤥 نگويى.
❓آيا ما در دعا و طرح مشكلات خود با خدا، اين شرايط را مراعات كردهايم؟
❓آيا رفاقت و بندگى خود را با خدا حفظ كردهايم؟
قرآن مىفرمايد: «و يَستَجيبُ الّذين آمنوا و عملوا الصّالحات» پاسخ مثبت به كسانى داده مىشود كه با #ايمان و عمل شايسته رابطۀ خود را با خدا حفظ كرده باشند.
آيا شماره تلفن را درست گرفتهايم؟ در روايات مىخوانيم:
دعا آدابى دارد، از جمله:
ابتدا « بسم اللّه » بگوييد،
با وضو و حضور قلب و در مكان مقدّس مثل مسجد باشيد،
قبل از دعا از خداوند با صفات و اسماءالحسنى تجليل كنيد،
ده مرتبه « يا اللّه »، « يا ربّ » بگوييد،
گوشهاى از نعمتهاى الهى را به زبان آوريد،
از خداوند تشكر كنيد،
بر محمّد و آل محمّد صلوات بفرستيد،
لغزشهاى خود را مطرح و استغفار كنيد،
دعا و خواستۀ خود را ميان دو صلوات مطرح كنيد و اميدوار باشيد.
❓ آيا در دعاهاى خود توقّعات نابجا نداريم و به وظيفۀ خود عمل كردهايم؟
دانشآموز درس نخوانده، دعا مىكند كه قبول شود.😳
🗣 مىگويند: دانش آموزى🤓 به خانه آمد و وارد اتاق جلويى شد و مشغول دعا شد. به خدا گفت: پروردگارا! كوه هيماليا را در فلان كشور قرار بده و درياچه اروميّه را در نيشابور قرار بده.
مادرش گفت: اين چه دعايى است كه مىكنى؟! گفت: من در امتحان جغرافيا پاسخ سؤالات را اشتباه نوشتهام، حالا به خدا مىگويم كوه⛰ و دريا 🌊 را جابجا كند تا من نمره بياورم!
❓آيا زمان دعا و شرايط ديگر را در نظر گرفتهايم؟
🕰 در اسلام زمانهايى براى دعا سفارش شده است، از جمله:
شبهاى جمعه، سحرها، بعد از نماز، غروب جمعه، بعد از خطبههاى نماز جمعه، هنگام نزول باران🌧 و جارى شدن اشك😢 و....
❓آيا مشكلات ما واقعاً مشكل است يا خيال مىكنيم كه مشكل است؟
بسيارى مشكلات، لازمه نظام طبيعت است و رفع آن، به معناى به هم زدن نظام عالم. همچون فقيرى كه سقف خانهاش خراب است و باران كه مىآيد، سقفش چكّه مىكند.
براى رفع مشكل او، يا بايد خداوند باران نفرستد يا بر بام خانه او باران نبارد و يا آب باران در پشتبام خانهاش نفوذ نكند و يا... كه هر كدام از اينها به معناى ناديده گرفتن قوانين حاكم بر طبيعت است.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
____
📜 متن : ... وَ لاَ تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیْهِ عَدُوُّکَ وَ لِلَّهِ فِیهِ رِضًى فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِکَ وَ رَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ وَ أَمْناً لِبِلاَدِکَ
وَ لَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِیَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ وَ اتَّهِمْ فِی ذَلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ.
وَ إِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَةً أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ وَ ارْعَ ذِمَّتَکَ بِالاَْمَانَةِ وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَیْتَ فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللهِ شَیْءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِمَاعاً، مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِیمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ.
وَ قَدْ لَزِمَ ذَلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِیمَا بَیْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِینَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ الْغَدْرِ; فَلاَ تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِکَ وَ لاَ تَخِیسَنَّ بِعَهْدِکَ وَ لاَ تَخْتِلَنَّ عَدُوَّکَ، فَإِنَّهُ لاَ یَجْتَرِئُ عَلَى اللهِ إِلاَّ جَاهِلٌ شَقِیٌّ.
وَ قَدْ جَعَلَ اللهُ عَهْدَهُ وَ ذِمَّتَهُ أَمْناً أَفْضَاهُ بَیْنَ الْعِبَادِ بِرَحْمَتِهِ وَ حَرِیماً یَسْکُنُونَ إِلَى مَنَعَتِهِ وَ یَسْتَفِیضُونَ إِلَى جِوَارِهِ، فَلاَ إِدْغَالَ وَ لاَ مُدَالَسَةَ وَ لاَ خِدَاعَ فِیهِ وَ لاَ تَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ فِیهِ الْعِلَلَ وَ لاَ تُعَوِّلَنَّ عَلَى لَحْنِ قَوْل بَعْدَ التَّأْکِیدِ وَ التَّوْثِقَةِ وَ لاَ یَدْعُوَنَّکَ ضِیقُ أَمْر، لَزِمَکَ فِیهِ عَهْدُ اللهِ، إِلَى طَلَبِ انْفِسَاخِهِ بِغَیْرِ الْحَقِّ، فَإِنَّ صَبْرَکَ عَلَى ضِیقِ أَمْر تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَ فَضْلَ عَاقِبَتِهِ، خَیْرٌ مِنْ غَدْر تَخَافُ تَبِعَتَهُ وَ أَنْ تُحِیطَ بِکَ مِنَ اللهِ فِیهِ طِلْبَةٌ، لاَ تَسْتَقْبِلُ فِیهَا دُنْیَاکَ وَ لاَ آخِرَتَکَ.
╭───
│ 🌐 @Mabaheeth
╰──────────
📄 ... هرگز صلحى را که از جانب دشمن پيشنهاد مى شود و رضاى خدا در آن است رد مکن؛ چرا که در صلح براى سپاهت #آرامش (و سبب تجديد قوا) و براى خودت مايه راحتى از همّ و غم ها و براى کشورت موجب #امنيّت است.
اما سخت از دشمنت پس از صلح با او برحذر باش؛ زيرا دشمن گاه نزديک مى شود که غافلگير سازد؛ بنابراين دورانديشى را به کار گير و در اين مورد خوش بينى را کنار بگذار.
و اگر پيمانى ميان خود و دشمنت بستى يا لباس امان بر او پوشاندى (و او را پناه دادى) به عهدت وفا کن و قرارداد خود را محترم بشمار و جان خويش را در برابر تعهداتت سپر قرار ده؛ زيرا هيچ يک از فرايض الهى همچون بزرگداشت «وفاى به عهد و پيمان» نيست و مردم جهان با تمام اختلافات و تشتت آرايى که دارند نسبت به آن اتفاق نظر دارند.
حتى مشرکان زمان جاهليت ـ علاوه بر مسلمين ـ آن را مراعات مى کردند، چرا که عواقب دردناک پيمان شکنى را آزموده بودند.
بنابراين هرگز پيمان شکنى نکن و در عهد و پيمان خود خيانت روا مدار و دشمنت را فريب نده؛ زيرا هيچ کَس جز شخص جاهل و شقىّ (چنين) گستاخى را در برابر خداوند روا نمى دارد.
خداوند عهد و پيمانى را که با نام او منعقد مى شود به رحمت خود مايه آسايش بندگان و حريم امنى براى آنها قرار داده تا به آن پناه برند و براى انجام کارهاى خود در کنار آن بهره بگيرند، لذا نه فساد، نه تدليس و نه خدعه و نيرنگ در عهد و پيمان روا نيست.
(اضافه بر اين) هرگز پيمانى را که در آن تعبيراتى است که جاى اشکال (و سوء استفاده دشمن) در آن وجود دارد منعقد مکن (و همان گونه که نبايد عبارتى در عهدنامه باشد که دشمن از آن سوء استفاده کند) تو نيز بعد از تأکيد و عبارات محکم عهدنامه، تکيه بر بعضى از تعبيرات سُست و آسيب پذير براى شکستن پيمان منما و هيچ گاه نبايد قرار گرفتن در تنگناها به سبب الزام هاى پيمان الهى تو را وادار سازد که براى فسخ آن از طريق ناحق اقدام کنى؛ زيرا شکيبايى تو در تنگناى پيمان ها که (به لطف خداوند) اميد گشايش و پيروزى در پايان آن دارى بهتر از پيمان شکنى و خيانتى است که از مجازات آن مى ترسى؛ همان پيمان شکنى که سبب مسئوليت الهى مى گردد که نه در دنيا و نه در آخرت نمى توانى پاسخ گوى آن باشى.
#نهج_البلاغه_بخوانیم
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
[ ۲۶ / ۱ ]––––––––––––
احترام به عهد و پیمان از مهم ترین واجبات است
امام(علیه السلام) در این بخش، مسائل مهمى در ارتباط با دشمنان و طرز برخورد با آنها در صلح و جنگ بیان مى کند.
نخست مى فرماید: «هرگز صلحى را که از جانب دشمن پیشنهاد مى شود و رضاى خدا در آن است رد مکن; چرا که در صلح براى سپاهت آرامش (و سبب تجدید قوا) و براى خودت مایه راحتى از همّ و غم ها و براى کشورت موجب امنیّت است»; (وَ لاَ تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیْهِ عَدُوُّکَ وَ لِلَّهِ فِیهِ رِضًى فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً(۱) لِجُنُودِکَ، وَ رَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ وَ أَمْناً لِبِلاَدِکَ).
← تعبیر به «وَ لِلَّهِ فِیهِ رِضًى» اشاره به صلح عادلانه است; صلحى که سبب سرشکستگى ملت اسلام نشود و اجحافى بر دشمن در آن نباشد; صلحى عادلانه و پرفایده.
این تعبیر ممکن است اشاره به این موضوع نیز باشد که گاه بعضى از افراد پرتوقع و تندرو رضایت به صلح ندهند در حالى که رضاى خدا در آن باشد مانند صلح حدیبیه که رضاى خداوند و پیامبر اسلام صلیالله علیه وآله در آن بود; ولى بعضى از تندروان با آن به مخالفت برخاستند و سرانجام فهمیدند اشتباه از آنان بوده است.
به عکس گاهى افراد طرفدار صلح اند در حالى که خدا از آن راضى نیست مانند آنچه در صفین واقع شد که گروهى فریب خورده و نادان بعد از مشاهده قرآن ها بر سر نیزه ها بر صلح با معاویه اصرار داشتند در حالى که این صلح مایه بدبختى مسلمانان شد و اگر جنگ کمى ادامه مى داشت کار براى همیشه یکسره مى شد.
در عصر ما گاه دولت هاى استعمارى دم از صلح با ملت ها مى زنند; صلحى که به گفته مرحوم مغنیّه در شرح نهج البلاغه اش در سه چیز خلاصه مى شود:
- روى کار آمدن حکومتى مزدور;
- اقتصادى که مصالح استعمارگران را تأمین کند.
- و تشکیلات ادارى و نظامى که تابع اراده آنها باشد.
و اظهار مى دارند که اگر این سه تأمین بشود هر شرط دیگرى را خواهند پذیرفت در حالى که نتیجه آن جز بدبختى و شکست همه جانبه نخواهد بود.(۲)
بدیهى است منظور از رضایت خداوند همان تأمین مصالح اسلام و مردم مسلمان است که به وسیله اندیشمندان و مشاوران آگاه حکومت تضمین مى شود.
فواید سه گانه اى را که امام در اینجا براى صلح بیان فرموده کاملا جامع است؛ زیرا صلح نتیجه اى براى لشکر، ثمره اى براى زمامدار و فایده اى براى مردم دارد;
• لشکر آرامش پیدا مى کند و مى تواند خود را آماده تر از پیش براى دفع هرگونه حمله دشمن سازد.
• و زمامدار که به هنگام جنگ تمام فکرش متوجه برنامه هاى آن مى شود از این افکار آزار دهنده راحت مى گردد و به تمشیت سایر امور مى پردازد.
• و مردم هم احساس امنیّت مى کنند و به پیشبرد کارهاى اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى مى پردازند.
این تعبیرات نشان مى دهد که جنگ بلایى بزرگ است و حتى الامکان باید از آن پرهیز کرد مگر آنکه خطرى براى کشور اسلام احساس شود که در آنجا باید شجاعانه ایستاد.
سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به نکته مهم دیگرى اشاره کرده مى فرماید: «اما سخت از دشمنت پس از صلح با او برحذر باش؛ زیرا دشمن گاه نزدیک مى شود که غافلگیر سازد؛ بنابراین دوراندیشى را به کار گیر و در این مورد خوش بینى را کنار بگذار»; (وَ لَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ، فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِیَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ، وَ اتَّهِمْ فِی ذَلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ).
این یک واقعیت است که پیشنهاد صلح از سوى دشمن همیشه صادقانه نیست و نمى توان آن را دلیل بر صلح طلبى وى دانست، گرچه باید پیشنهاد صلح شرافتمندانه را پذیرفت; ولى نباید به آن دل بست و اطمینان نمود.
تاریخ گذشته و معاصر نمونه هاى زیادى از صلح غافلگیرانه را به خاطر دارد.
✓ اینکه امام(علیه السلام) مى فرماید: «حسن ظن و خوش بینى را در اینجا کنار بگذار» با اینکه اصل در اسلام بر خوش بینى است به سبب آن است که طرف مقابل دشمن است نه دوست.
آن گاه امام(علیه السلام) دستور مهم دیگرى را در برابر دشمنان بیان مى دارد و با تأکیدِ تمام به آن مى پردازد; تأکیدى که نشانه روح عدالت و جوان مردى و اخلاق انسانى در اسلام است.
مى فرماید: «اگر پیمانى میان خود و دشمنت بستى یا لباس امان بر او پوشاندى (و او را پناه دادى) به عهدت وفا کن و قرارداد خود را محترم بشمار و جان خویش را در برابر تعهداتت سپر قرار ده»; (وَ إِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَةً، أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذِمَّةً، فَحُطْ عَهْدَکَ بِالْوَفَاءِ، وَ ارْعَ ذِمَّتَکَ بِالاَْمَانَةِ، وَ اجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَیْتَ).
[ ۲۶ / ۲ ]––––––––––––
از آنجا که مسأله عهد و پیمان ها و پایبندى به آن نقش بسیار مهمى در مسأله صلح در جهان انسانیت دارد، امام با ذکر چند دلیل بر آن تأکید مى نهد.
مى فرماید: «زیرا هیچ یک از فرایض الهى همچون بزرگداشت «وفاى به عهد و پیمان» نیست و مردم جهان با تمام اختلافات و تشتت آرایى که دارند نسبت به آن اتفاق نظر دارند»; (فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللهِ شَیْءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِمَاعاً، مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِیمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ).
اشاره به اینکه همه مردم جهان در طول تاریخ وفاى به عهد و پیمان ها را که در میان کشورها و قبائل بسته مى شود لازم شمرده و مى شمرند و مخالفت با آن را ننگ مى دانند، هرچند نمونه هایى از پیمان شکنى در گذشته و حال داشته ایم; ولى پیمان شکنان هم اصرار داشته اند کار خود را به نوعى توجیه کنند که رنگ پیمان شکنى به خود نگیرد تا مورد نکوهش همگان واقع نشوند.
آن گاه به سراغ دلیل دیگرى رفته مى فرماید: «حتى مشرکان زمان جاهلیت ـ علاوه بر مسلمین ـ آن را مراعات مى کردند، چرا که عواقب دردناک پیمان شکنى را آزموده بودند»; (وَ قَدْ لَزِمَ ذَلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِیمَا بَیْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِینَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا(۳) مِنْ عَوَاقِبِ الْغَدْرِ).
مى دانیم عرب در زمان جاهلیت تقریبا از تمام ارزش هاى اخلاقى و انسانى دور افتاده بود; غارتگرى و کشتار را جزء افتخارات خود مى شمرد; ولى با این حال اگر عهد و پیمانى از سوى قبیله اى با قبیله دیگرى بسته مى شد حتى الامکان آن را محترم مى شمرد و پیمان شکنى را گناه بزرگى مى دانست.
در #اسلام نیز مسأله #وفاى_به_عهد در برابر دوست و دشمن یکى از اصول مسلّم است.
در حدیثى مى خوانیم شخصى از محضر #امام_سجاد(علیه السلام) سؤال کرد و گفت: «أَخْبِرْنِی بِجَمِیعِ شَرَائِعِ الدِّینِ; تمام اصول اساسى دین را براى من بیان فرما».
امام(علیه السلام) فرمود: «قَوْلُ الْحَقِّ وَ الْحُکْمُ بِالْعَدْلِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ; سخن حق و حکم به عدالت و وفاى به عهد شرایع دین است».(۴)
آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه همین سخن، با دو بیان دیگر، شدیداً از پیمان شکنى نهى مى کند.
نخست مى فرماید: «بنابراین هرگز پیمان شکنى نکن و در عهد و پیمان خود خیانت روا مدار و دشمنت را فریب نده؛ زیرا هیچ کَس جز شخص جاهل و شقىّ (چنین) گستاخى را در برابر خداوند روا نمى دارد»; (فَلاَ تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِکَ، وَ لاَ تَخِیسَنَّ(۵) بِعَهْدِکَ وَ لاَ تَخْتِلَنَّ(۶) عَدُوَّکَ، فَإِنَّهُ لاَ یَجْتَرِئُ عَلَى اللهِ إِلاَّ جَاهِلٌ شَقِیٌّ).
اشاره به اینکه پیمان شکنى و خیانت در عهد و فریب دادن دشمن از این طریق نوعى دشمنى با خداست؛ زیرا او دستور فراوان بر وفاى به عهد و ترک غدر و مکر داده است و مخالفت با آن یا از سر جهل است و یا از روى شقاوت (در فرض آگاهى)؛ از اینجا روشن مى شود که اسلام تا چه حد براى وفادارى به عهد و پیمان ها اهمّیّت قائل شده و آن را به عنوان یک ارزش انسانىِ والا واجب و لازم شمرده است.
در تعبیر دوم مى فرماید: «خداوند عهد و پیمانى را که با نام او منعقد مى شود به رحمت خود مایه آسایش بندگان و حریم امنى براى آنها قرار داده تا به آن پناه برند و براى انجام کارهاى خود در کنار آن بهره بگیرند، لذا نه فساد، نه تدلیس و نه خدعه و نیرنگ در عهد و پیمان روا نیست»; (وَ قَدْ جَعَلَ اللهُ عَهْدَهُ وَ ذِمَّتَهُ أَمْناً أَفْضَاهُ(۷) بَیْنَ الْعِبَادِ بِرَحْمَتِهِ وَ حَرِیماً یَسْکُنُونَ إِلَى مَنَعَتِهِ(۸) وَ یَسْتَفِیضُونَ إِلَى جِوَارِهِ، فَلاَ إِدْغَالَ(۹) وَ لاَ مُدَالَسَةَ(۱۰) وَ لاَ خِدَاعَ فِیهِ).
قابل توجّه اینکه تعبیر به «بَیْنَ الْعِبَادِ بِرَحْمَتِهِ» که همه بندگان، اعم از مؤمن و کافر و دوست و دشمنِ مسلمانان را شامل مى شود به خوبى نشان مى دهد که این دستور از دستورات مربوط به حقوق مؤمنان و برادران مسلمان نیست، بلکه جزء حقوق بشر است که صرف نظر از مذهب و عقیده باید اجرا شود و در سایه آن مردم جهان با تمام اختلافاتى که در آن دارند بتوانند در کنار هم در آرامش زندگى کنند.
سپس امام(علیه السلام) از سومین دستور در زمینه عهد و پیمان با مخالفان سخن مى گوید و مى فرماید: «(اضافه بر این) هرگز پیمانى را که در آن تعبیراتى است که جاى اشکال (و سوء استفاده دشمن) در آن وجود دارد منعقد مکن»; (وَ لاَ تَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ فِیهِ الْعِلَلَ(۱۱)).
این نکته مخصوصاً در پیمان هایى که در میان اقوام و ملت ها و دولت ها بسته مى شود، بسیار مهم است که تمام بندهاى پیمان باید شفاف و روشن باشد و تعبیرات دوپهلو که امکان سوء استفاده در آن راه یابد وجود نداشته باشد؛ زیرا بسیار مى شود که دشمن با زیرکى خود جمله اى مبهم را در عهدنامه مى گنجاند و سپس براى طفره رفتن از وفاى به عهد از آن بهره مى گیرد.
[ ۲۶ / ۳ ]––––––––––––
در دنیاى امروز این مسأله به دقت دنبال مى شود; مواد عهدنامه ها را چندین بار مى خوانند و از کارشناسان حقوقى و غیر حقوقى کمک مى گیرند مبادا یک بند آن مشکل آفرین باشد.
سزاوار است مردم در معاملات شخصى و خصوصى نیز این دستور مولا را که در مورد عهدنامه ها بیان فرموده رعایت کنند و خود را از مشکلات احتمالى رهایى بخشند.
حضرت در ادامه سخن در چهارمین دستور مى فرماید: «(و همان گونه که نباید عبارتى در عهدنامه باشد که دشمن از آن سوء استفاده کند) تو نیز بعد از تأکید و عبارات محکم عهدنامه، تکیه بر بعضى از تعبیرات سُست و آسیب پذیر براى شکستن پیمان منما»; (وَ لاَ تُعَوِّلَنَّ عَلَى لَحْنِ قَوْل(۱۲) بَعْدَ التَّأْکِیدِ وَ التَّوْثِقَةِ)
این دستور امام(علیه السلام) پایبند بودن اسلام و مسلمانان را به ارزش هاى انسانى درباره وفاى به عهد آشکارتر مى سازد و نشانه روشنى از #عدالت اسلام است؛ زیرا همان گونه که سوء استفاده دشمن را از عبارات عهدنامه نمى پسندند به دوست هم اجازه این کار را نمى دهد.
البته ممکن است امضاکننده پیمان اظهار کند که هدفم غیر از این بوده است که ظاهر عبارت دلالت دارد، یا من به حکم ناچارى توریه کردم ولى مى دانیم در تمام پیمان ها و حتى اسناد معاملات و وقف نامه ها و وصیت نامه ها معیار، ظواهر الفاظ است و هیچ کَس حق ندارد با هیچ بهانه اى از آن فراتر رود.
از این رو امیرمؤمنان على(علیه السلام) در خطبه هشتم نهج البلاغه هنگامى که «زبیر» با عذرهاى واهى مى خواست بیعت خود را با امام بشکند چنین فرمود: «یَزْعُمُ أَنَّهُ قَدْ بَایَعَ بِیَدِهِ وَ لَمْ یُبَایِعْ بِقَلْبِهِ فَقَدْ أَقَرَّ بِالْبَیْعَةِ وَ ادَّعَى الْوَلِیجَةَ فَلْیَأْتِ عَلَیْهَا بِأَمْر یُعْرَفُ وَ إِلاَّ فَلْیَدْخُلْ فِیمَا خَرَجَ مِنْهُ; او گمان مى کند که بیعتش تنها با دست بوده نه با دل پس اقرار به بیعت مى کند; ولى مدعى امرى پنهانى است (که نیّتش چیز دیگرى بوده) بنابراین بر او واجب است دلیل روشنى بر این ادعاى خود بیاورد و گرنه باید در آن چیزى که از آن خارج شده بازگردد و به بیعت خود وفادار باشد».
در ادامه براى تأکید بیشتر مى افزاید: «هیچ گاه نباید قرار گرفتن در تنگناها به سبب الزام هاى پیمان الهى تو را وادار سازد که براى فسخ آن از طریق ناحق اقدام کنى»; (وَ لاَ یَدْعُوَنَّکَ ضِیقُ أَمْر، لَزِمَکَ فِیهِ عَهْدُ اللهِ، إِلَى طَلَبِ انْفِسَاخِهِ بِغَیْرِ الْحَقِّ).
ممکن است گاهى عمل به عهدنامه اى واقعا مشکل آفرین باشد و مسلمانان را در تنگناها قرار دهد; ولى تحمّل این مشکلات بر شکستن پیمان کاملاً ترجیح دارد.
آن گاه امام(علیه السلام) به ذکر دلیل آن مى پردازد و مى فرماید: «زیرا شکیبایى تو در تنگناى پیمان ها که (به لطف خداوند) امید گشایش و پیروزى در پایان آن دارى بهتر از پیمان شکنى و خیانتى است که از مجازات آن مى ترسى.
همان پیمان شکنى که سبب مسئولیت الهى مى گردد که نه در دنیا و نه در آخرت نمى توانى پاسخ گوى آن باشى»; (فَإِنَّ صَبْرَکَ عَلَى ضِیقِ أَمْر تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَ فَضْلَ عَاقِبَتِهِ، خَیْرٌ مِنْ غَدْر تَخَافُ تَبِعَتَهُ، وَ أَنْ تُحِیطَ بِکَ مِنَ اللهِ فِیهِ طِلْبَةٌ(۱۲)، لاَ تَسْتَقْبِلُ فِیهَا دُنْیَاکَ وَ لاَ آخِرَتَکَ).
اشاره به اینکه مشکلات آخرت در برابر مشکلات دنیا قابل مقایسه نیست و خشم پروردگار با هیچ چیز قیاس نمى شود؛ بنابراین باید تنگناها و مشکلات پیمانى که بسته شده تحمّل شود و باید از پیمان شکنى که مجازات الهى را در پى دارد پرهیز کرد که نه تنها مجازات الهى را در پى دارد، بلکه در دنیا نیز اسباب سرشکستگى و بى اعتبارى است.
نمونه روشن این مطلب حادثه اى است که بعد از عهدنامه صلح حدیبیه اتفاق افتاد چون یکى از مواد این صلح نامه این بود که اگر کسى از زندانیان مکه به مدینه فرار کند او را باز گردانند و تحویل دهند; ولى اگر از مسلمانان مدینه کسى به مکه فرار کند تحویل او لازم نباشد که این ماده به هنگام نوشتن عهدنامه مورد ایراد بعضى از مسلمانان واقع شد و پیامبر(صلى الله علیه وآله) پاسخ داد: اگر کسى از ما به سوى مکه فرار کند مفهومش این است که مرتد شده و چنین فردى به درد مسلمانان نمى خورد.
به دنبال این موضوع شخصى از زندانیان مکه از قریش به نام «ابو بصیر» فرار کرد و به مدینه آمد.
مکیان دو نفر را براى تحویل گرفتن او به مدینه فرستادند.
پیغمبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: اى ابو بصیر تو مى دانى ما با این جمعیت پیمان بستیم و در دین ما پیمان شکنى جایز نیست ناچاریم تو را به آنها تحویل دهیم; ولى خداوند گشایش و فرجى براى تو فراهم مى آورد.
آن دو مأمور، ابو بصیر را تحویل گرفتند و در وسط راه ابو بصیر به یکى از آن دو مأمور گفت: شمشیر تو واقعا برنده است؟ گفت: آرى.
گفت: ببینم.
شمشیرش را به دست او داد او هم وى را کشت (و نفر دوم جرأت حمله به وى را نداشت و فرار کرد) ابو بصیر بعد از این جریان به مدینه بازگشت.(۱۳) نکته وفاى به عهد و پیمان در تعلیمات اسلام در آیات قرآن و روایات اسلامى در مورد وفاى به عهد و پیمان حتى با دشمنان، تأکید بسیار شده است.
این تأکیدهاى پى در پى درباره وفادارى به پیمان هاى میان ملت ها و کشورها و طوایف و قبایل، همه از اینجا سرچشمه مى گیرد که بدون آن آرامش و امنیتى در جهان پیدا نخواهد شد و اگر کشورها و دولت ها پایبند به پیمان هاى خود نباشند، مردم دنیا در وحشت و ناامنى عجیبى فرو مى روند.
فراموش نکنیم که اسلام این دستور انسانىِ بسیار مهم را چهارده قرن پیش، داده است; چیزى که دنیاى امروز هنوز در آن گرفتار مشکل است.
در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) مى خوانیم: «ثَلاَثَةٌ لاَ عُذْرَ لاَِحَد فِیهَا: أَدَاءُ الاَْمَانَةِ إِلَى الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ وَالْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَالْفَاجِرِ وَبِرُّ الْوَالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أَوْ فَاجِرَیْنِ; سه چیز است که هیچ کس در مخالفت با آن معذور نیست: اداى امانت خواه متعلق به انسان نیکوکارى باشد یا بدکار و وفاى به عهد، خواه در برابر نیکوکارى باشد یا بدکار و نیکى به پدر و مادر خواه نیکوکار باشند یا بدکار».(۱۴) در حدیث دیگرى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ یَظْلِمْهُمْ وَحَدَّثَهُمْ فَلَمْ یَکْذِبْهُمْ وَوَعَدَهُمْ فَلَمْ یُخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ کَمَلَتْ مُرُوءَتُهُ وَظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ وَوَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ وَحَرُمَتْ غِیبَتُهُ; کسى که با مردم معامله کند و به آنها ستم روا ندارد و با آنان سخن گوید و دروغ نگوید و وعده دهد و مخالفت با وعده خود ننماید از کسانى است که شخصیتش کامل و عدالتش ظاهر و برادرى او واجب و غیبتش حرام است».(۱۵) ولى در دنیاى امروز که متأسّفانه پایه هاى ارزش هاى اخلاقى و انسانى سست شده، گاهى مهم ترین و مؤکدترین پیمان ها را زیر پا مى گذارند و با صراحت مى گویند: «معیار منافع خصوصى است نه پیمان» و به همین دلیل آرامشى که باید بعد از پیمان هاى صلح حاصل شود فراهم نمى گردد.
مرحوم شهید مطهرى در کتاب «سیرى در سیره نبوى» نکته اى را از نخست وزیر و فرمانده معروف انگلیسى «چرچیل» نقل مى کند که در کتاب خود درباه حمله متفقین به ایران چنین مى گوید: «اگر چه ما با ایرانى ها پیمان بسته بودیم که در کشور آنها وارد نشویم و طبق قرار داد نباید چنین کارى مى کردیم ولى این معیارها; یعنى پیمان و وفاى به پیمان، در مقیاس هاى کوچک قابل قبول است; هنگامى که دو نفر با یکدیگر قول و قرار مى گذارند; اما در عالم سیاست هنگامى که پاى منافع یک ملت در میان است این حرف ها دیگر موهوم است.
من نمى توانستم از منافع بریتانیاى کبیر به عنوان این که این کار ضد اخلاق است چشم بپوشم که ما با فلان کشور پیمان بسته ایم و نقض پیمان بر خلاف اصول انسانیت است.
این حرف ها اساساً در مقیاس هاى کلى و شعاع هاى وسیع درست نیست!!».(۱۶) این در حالى است که قرآن مجید درباره مخالفان اسلام با صراحت مى گوید: «(وَإِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَى قَوْم بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِّیثَاقٌ وَاللهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ); و (تنها) اگر در (حفظ) دین (خود) از شما یارى طلبند بر شماست که آنها را یارى کنید جز بر ضد گروهى که میان شما و آنها، پیمان (ترک مخاصمه) است.
و خداوند به آنچه انجام مى دهید بیناست».(۱۷) به بیان دیگر لزوم دفاع از دوستان در صورتى است که در برابر دشمنان مشترک قرار گیرند; اما اگر در برابر کفارى که با مسلمانان پیمان بسته اند واقع شوند احترام به پیمان از دفاع از این گروه لازم تر است.
در آیه دیگر مى خوانیم: «(وَإِنْ کانَ مِنْ قَوْم بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِّیثَاقٌ فَدِیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلى أَهْلِهِ وَتَحْریرُ رَقَبَة مُّؤْمِنَة فَمَنْ لَّمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابِعَیْنِ); و اگر از گروهى باشد که میان شما و آنها پیمانى برقرار است، باید خون بهاى او را به کسان او بپردازد و یک برده مؤمن (نیز) آزاد کند و آن کس که نمى تواند (برده آزاد کند) باید دو ماه پى در پى روزه بگیرد».(۱۸) خلاصه مضمون آیه این است که اگر خاندان مقتول از کفارى باشند که با مسلمانان هم پیمانند، در این صورت براى احترام به پیمان باید علاوه بر آزاد کردن یک برده مسلمان خون بهاى مقتول را به بازماندگانش بپردازند.
تمامى این دستورات و تأکیدات، نشانه روشنى از لزوم پایبندى مسلمانان به عهد و پیمان هاست که بدون آن، اعتماد از جامعه رخت مى بندد.
پاورقی :
۱. «دَعْهُ» به معناى سکون و آرامش است و از ريشه «وَدَعَ» بر وزن «منع» گرفته شده است.
۲. فى ظلال نهج البلاغه، ج ۴، ص ۱۱۲.
۳. «اسْتَوْبَلُوا» از ريشه «استيبال» به معناى آزمودن گرفته شده و ريشه اصلى آن «وَبْل» بر وزن «نقل» به معناى بارش شديد باران است و چون چنين بارشى مشکلاتى ايجاد مى کند اين واژه در مورد ضرر و زيان و امتحانات سخت به کار رفته است.
۴. بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۲۶، ح ۱۰.
۵. «لاتَخيسَنَّ» از ريشه «خَيْس» بر وزن «خير» به معناى فاسد شدن و متعفن گرديدن گرفته شده سپس به معناى خيانت و نقض عهد به کار رفته است.
۶. «لا تَخْتِلَنَّ» از ريشه «خَتْل» بر وزن «قتل» به معناى خدعه و نيرنگ غافلگيرانه است.
۷. «اَفْضا» از ريشه «افضاء» به معناى توسعه دادن و از ريشه «فضا» گرفته شده و گاه به معناى گستردن و منتشر ساختن نيز به کار مى رود و در جمله بالا همين معنا اراده شده است.
۸. «مَنَعَة» به معناى قوت و قدرتى است که انسان را در مقابل دشمن يا حوادث ناگوار حفظ مى کند.
۹. «اِدْغال» از ريشه «دَغْل» بر وزن «عقل» به معناى داخل شدن در يک مکان به صورت مخفيانه است و از آنجا که فاسدان و مفسدان معمولاً به اين صورت وارد مى شوند، مفهوم فساد نيز غالباً در آن وجود دارد. و «دَغَل» بر وزن «قَمَر» به معناى فساد و گاه به معناى شخص مفسد مى آيد و در عبارت بالا نيز معناى فساد مندرج است.
۱۰. «مُدالَسَة» به معناى خدعه و خيانت کردن است و ريشه اصلى آن «دَلَس» بر وزن «قفس» به معناى ظلمت است و سپس به معناى خيانت به کار رفته است.
۱۱. «عِلَل» جمع «علة» به معناى بيمارى و فساد است و در عبارت بالا به معناى ابهاماتى است که سرچشمه توجيهات فاسد و مفسد مى شود.
۱۱. «لَحْن قَوْل» به گفته ارباب لغت سخنى است که از قواعد و سنن خود منصرف گردد و نتيجه خلافى از آن گرفته شود.
۱۲. «طِلبَة» اسم مصدر و به معناى مطلوب است.
۱۳. تاريخ طبرى، ج ۲، ص ۲۸۴.
۱۴. بحارالانوار، ج ۹۲، ص ۷۲، ح ۲.
۱۵. همان مدرک، ح ۴.
۱۶. سيرى در سيره نبوى، ص ۹۲.
۱۷. انفال، آيه ۷۲.
۱۸. نساء، آيه ۹۲.
❓جواب این سؤالات را در ادامه #مطالعه بفرمائید...
https://eitaa.com/ghararemotalee/1520
https://eitaa.com/ghararemotalee/1521
https://eitaa.com/ghararemotalee/1522
https://eitaa.com/ghararemotalee/1523
https://eitaa.com/ghararemotalee/1524
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────