eitaa logo
📚📖 مطالعه
89 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.2هزار ویدیو
106 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
ممیّزات خوارج ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ـ ـ ـ خوارج ممیّزاتی داشتند. یكی از ممیّزات اینها همان مسأله ی شجاعت و فداكاری زیاد اینها بود. چون روی عقیده كار می كردند، فداكار بودند، و عجیب هم فداكار بودند. داستانهای عجیبی از فداكاریهای اینها هست. خاصیت دومشان این بود كه اینها متنسّك بودند یعنی متعبّد بودند، زیاد عبادت می كردند. این آن چیزی بود كه دیگران را زیاد به شك و شبهه می انداخت كه علی علیه‌السلام فرمود: غیر از من كسی دیگر جرأت نمی كرد اینها را بكشد. خاصیت سومی كه اینها داشتند همان جهالت و نادانی زیاد اینها بود. امان از جهالت و نادانی كه بر سر اسلام از جهالت و نادانی چه آمده است؟! نهج البلاغه كتاب عجیبی است، در هر جهت كتاب عجیبی است: توحیدش عجیب است، موعظه اش عجیب است، دعا و عبادتش عجیب است، تحلیل تاریخ زمان خودش هم عجیب است. علی علیه السلام وقتی معاویه یا عثمان یا خوارج و یا سایر جریانها را تحلیل می كند، عجیب تحلیل می كند. از جمله درباره ی خوارج این طور می فرماید: «ثُمَّ اَنْتُمْ شِرارُ النّاس» شما بدترین مردم هستید. به این مقدس مآب ها می گوید: شما بدترین مردم هستید. چرا؟ ما اگر باشیم می گوییم: ای آقا، بالأخره هرچه باشد آدمهای بی ضرری هستند، آدمهای خوبی هستند. ما این جور آدمها را می گوییم آدمهای خوب. از نظر ما اینها آدمهای خوب هستند. ولی آیا می دانید چرا علی علیه‌السلام می گوید شما بدترین مردم هستید؟ جمله ی بعدش این است: «وَ مَنْ رَمی بِهِ الشَیْطانُ مَرامِیَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تیهَهُ» شما به این دلیل بسیار مردم بدی هستید كه تیرهایی هستید در دست شیطانها؛ شیطان 😈 شما را به منزله ی تیر قرار می دهد، در كمان خودش می گذارد و هدف خود را می كوبد. علی علیه السلام می گوید: شما ابزار بسیار قاطعی هستید در دست شیطانها. و این را هم توجه داشته باشید كه در زمان علی علیه السلام یك طبقه ی منافق امثال عمرو عاص و معاویه پیدا شده بودند كه اینها عالم و دانا بودند و واقعیتها را می دانستند. واللّه علی علیه‌السلام را از دیگران بهتر می شناختند. این شهادت تاریخ است كه معاویه به علی علیه‌السلام ارادت داشت و با او می جنگید. (دنیاطلبی، حرص، عقده ی روحی داشتن، از اینها غافل نمانید). دلیلش این است كه بعد از شهادت علی علیه السلام هركَس از صحابه ی نزدیك علی [نزد او می آمد] به او می گفت: علی را برای من توصیف كن. وقتی توصیف می كردند، اشكهایش جاری می شد و می گفت: هیهات كه دیگر روزگار مانند علی انسانی را بیاورد. افرادی بودند مثل عمرو عاص و معاویه كه علی و حكومت علی را می شناختند، هدفهای علی را می دانستند؛ اما دنیاطلبی امانشان نمی داد. این طبقه ی زیرك منافق همیشه از این خشكه مقدس ها به عنوان یك تیر برای زدن هدفهای خودشان استفاده می كردند، و این جریان همیشه در دنیا ادامه دارد. این مشكل بزرگ علی علیه‌السلام، همیشه در دنیا هست. همیشه منافق هست، الآن هم واللّه معاویه و عمروعاص هست در لباسهای گوناگون، و همیشه ابن ملجم ها و خشكه مقدس ها و تیرهایی كه ابزار دست شیطانها می باشند هستند، همیشه آماده ها برای گول خوردن ها و تهمت زدن ها هستند كه مثل علی علیه‌السلام را بگویند كافر شد، مشرك شد. یك كسی درباره ی ابن سینا گفته بود كه ابن سینا كافر است [1]. ابن سینا این رباعی را گفت: كفر چو منی گزاف و آسان نبود محكمتر از ایمان من ایمان نبود در دهر یكی چو من و آن هم كافر پس در همه دهر یك مسلمان نبود هرچه دانشمند بزرگ تا كنون اسلام داشته، این خشكه مقدس ها می گویند: این مسلمان نبوده، كافر بوده؛ این شیعه نبوده، مثلاً دشمن علی علیه السلام بوده است. جریانی را برای شما نقل كنم. مسلمانها بیدار باشید، از خوارج نهروان نباشید، تیر شیطان قرار نگیرید! روزی یكی از دوستان تلفن 📞 كرد: آقا من خیلی تعجب می كنم، جریان خیلی عجیبی شنیدم. آقا این اقبال پاكستانی كه شما جلسه ی جشن و یادبود برایش گرفتید، این كه می گویند در كتابش به امام جعفر صادق علیه السلام اهانت كرده و فحش داده. گفتم: این حرفها چیست؟! گفت: فلان صفحه از فلان كتاب را ملاحظه بفرمایید. گفتم: خودت دیدی؟ گفت: نه، یك آقای خیلی محترمی به من گفت. من تكان خوردم. تعجب كردم از بعضی دوستان مثل آقای سعیدی- كه دیوان اقبال را از اول تا آخر خوانده اند- كه اینها چطور چنین چیزی را ندیده اند. به او گفتم: اولاً صحبت یادبود و تجلیل نبود، صحبت سوژه قراردادن بود؛ ما كسی را كه تجلیل نكردیم اقبال بود؛ اقبال را سوژه قرار دادیم برای یك سلسله هدفهای اسلامی؛ اگر حضور نداشته اید، در كتابش كه منتشر می شود خواهید دید. فوراً با جناب آقای سید غلامرضا سعیدی تماس گرفتم و از ایشان پرسیدم. او هم حیرت 😳 كرد، گفت: نه آقا من خوانده ام، چنین چیزی نمی شود. گفتم: آخر دروغ به این بزرگی كه نمی شود. یكی دو ساعت بعد یك وقت ایشان یادش افتاد، آمد گفت: فهمیدم جریان چیست.
۲. جریان این است: دو نفر بوده اند در هندوستان، یكی جعفر نام و یكی صادق نام. در وقتی كه انگلیس ها آمدند هندوستان را احتلال كردند، مسلمین علیه آنها قیام كردند و این دو نفر رفتند با انگلیس ها ساختند و نهضت اسلامی را از پشت خنجر زدند و از بین بردند. اقبال ایندو را در كتابش مذمّت كرده. خیال می كنم هركَس اشتباه كرده، همین باشد. گفتم حالا ببینیم. كتاب را آوردند. 📖 دیدم در آن صفحه ای كه این آقایان می گویند، این جور می گوید: هر جا كه در دنیا یك خرابی هست در آنجا یا یك صادقی وجود دارد و یا یك جعفری. در دو صفحه ی قبلش می گوید: جعفر از بنگال و صادق از دكن ننگ دین ننگ جهان ننگ وطن جعفر بنگالی و صادق دكنی را می گوید. مگر امام جعفر صادق علیه السلام اهل بنگال یا دكن بوده؟! بعد هم ما تحقیق تاریخی كردیم، معلوم شد پس از آنكه انگلیس ها می آیند هندوستان را احتلال كنند، دو سردار اسلامی شیعی یكی به نام سراج الدین و یكی به نام تیپو سلطان (ظاهراً سراج الدین در جنوب هندوستان و تیپو سلطان در شمال هندوستان) این دو نفر قهرمان بزرگ قیام می كنند (و اقبال این دو قهرمان شیعی را در حدّ اعلی ستایش می كند) . انگلیس ها در دستگاه سراج الدین، جعفر را پیدا كردند، با او ساختند، او شریك دزد بود و رفیق قافله؛ در دستگاه تیپو سلطان هم صادق را درست كردند، او هم شد شریك دزد و رفیق قافله، و این هر دو آمدند از پشت خنجر زدند و نتیجه این شد كه انگلیس ها سیصدسال استعمار خودشان را بر هندوستان مستولی كردند. نتیجه این شد كه سراج الدین و تیپو سلطان نزد شیعه محترمند چون هم شیعی هستند و هم قهرمان، نزد اهل تسنن محترمند چون قهرمان اسلامی هستند، نزد هندوها هم محترمند چون قهرمان ملی هستند. ولی این دو نفر دیگر، خائن در نزد شیعه و سنی و هندوی هندوستان و پاكستان، و مردمانی مذموم، منفور و خیانت هستند. هنوز كه سه ماه از برگزاری آن مجلس یادبود گذشته است، شاید كمتر روزی اتفاق می افتد كه من مواجه نشوم با این سؤال كه: آقا! این آقایی كه شما شعرهایش در مدح امام حسین علیه‌السلام را می خوانید چرا به امام جعفر صادق فحش داده؟! و چیزی كه اكنون در محافل غیر اسلامی اسباب مضحكه شده است و من رنج می برم این است كه در محافل غیراسلامی این قضیه منعكس شده است كه اقبال پاكستانی، جعفر بنگالی و صادق دكنی را هجو كرده و مسلمانها هر جا می نشینند می گویند اقبال به امام جعفرصادق فحش داده؛ عقل مسلمانها را ببینید! آن وقت ما در مقابل این محافل غیراسلامی خجالت می كشیم كه ببینیم مسلمانهای ما سطح فكرشان اینقدر پایین است. 😔 معاویه هنگامی كه پیك علی علیه السلام در شام بود، در حالی كه روز چهارشنبه بود گفت اعلام نماز جمعه كنید. اعلام نماز جمعه كردند. در روز چهارشنبه نماز جمعه خواند. احدی به او اعتراض نكرد. در خفا نماینده ی علی علیه السلام را خواست، گفت: «برو به علی بگو با صدهزار شمشیرزن به سراغ تو می آیم كه چهارشنبه را از جمعه تشخیص نمی دهند. به علی بگو حساب كار خودت را بكن». حالا حسینیه ی ارشاد گنهكار شده است كه یك روزی راجع به فلسطینی ها بحث كرده و گفته است مردم! به فلسطینی ها كمك كنید. یك عده یهودی- كه جاسوسهای اسرائیل در این مملكت فراوانند و بسیاری از مسلمانهای خودمان با كمال تأسف آنها هستند- با حسینیه ی ارشاد كینه برداشته اند و روزی نیست كه علیه حسینیه ی ارشاد شایعه درست نكنند [2] من از شما هیچ چیزی نمی خواهم جز اینكه بگویم چشمتان را باز كنید، تحقیق كنید، بدانید عناصر یهود در این مملكت و در همه ی ممالك اسلامی فراوانند؛ دست اینها، جاسوسها و پول اینها مرتب دارد كار می كند. از خوارج نهروان نباشید. آخر تا كی ما می خواهیم به نام اسلام علیه اسلام شمشیر بزنیم؟! اگر ما از این درسها پند نگیریم، پس از چه می خواهیم پند بگیریم؟ چرا ما هر سال می آییم جمع می شویم به نام علی علیه‌السلام مجلس می گیریم؟ چون علی علیه‌السلام زندگی اش آموزنده است. یكی از نكات آموزنده ی زندگی علی علیه السلام همین مبارزه با خوارج است، مبارزه با خشكه مقدسی است، مبارزه با نفاق است، مبارزه با جهالت است. علی علیه‌السلام شیعه ی جاهل نمی خواهد، علی علیه‌السلام شیعه ای كه حقه بازها و یهودیها و جهودها بیایند شایعه درست كنند بگویند اقبال پاكستانی به امام جعفر صادق تان فحش داده، بعد مثل برق در میان این مردم، ساری و جاری بشود كه اقبال پاكستانی- العیاذباللّه- ناصبی بوده (این مردی كه مخلص اهل بیت پیغمبر است) و نروند كتابش را باز كنند یا اقلاً تاریخش را از سفارت پاكستان یا جای دیگر بپرسند، چنین شیعه ای را علی علیه السلام نمی خواهد و از او بیزار است.
۳. چشمهایتان را باز كنید، گوشهایتان را باز كنید، هر حرفی را كه می شنوید فوراً نگویید «می گویند چنین». آخر این «می گویند» ها ریشه هایش یك جاهای خطرناك است. 🔍 تحقیق كنید، بعد از تحقیق هرچه كه می خواهید بینكم و بین اللّه بگویید؛ اما بی تحقیق حرفی را نزنید. عبد الرحمن بن ملجم می آید علی علیه السلام را می كشد، آن وقت ببینید چقدر برایش كف می زنند. یكی از این خارجیها یك رباعی دارد، [در بیت اول آن ] می گوید: یا ضَرْبَةً مِنْ تَقِیٍّ ما اَراد بِها اِلاّ لِیَبْلُغَ مِنْ ذِی الْعَرْشِ رِضْواناً مرحبا به ضربت آن مرد پرهیزگار (كیٖ؟ ابن ملجم) ، آن مرد پرهیزگاری كه جز رضای خدا چیزی را در نظر نداشت. بعد می گوید: «اگر اعمال تمام مردم را در ترازوی میزان الهی بگذارند و آن ضربت ابن ملجم [علیه اللعنة و العذاب] را نیز بگذارند، آن وقت خواهند دید كه در میان خلقِ خدا هیچ كَس عملی بزرگتر از عمل ابن ملجم [علیه اللعنة و العذاب] انجام نداده است. » اینچنین می كند با اسلام و مسلمین. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] همیشه بی سوادها و نادانها و جاهلها وقتی كه در مقابل دانشمندها، با قدرتها، با هنرها قرار می گیرند و می بینند جامعه برای اینها احترام قائل است، نمی دانند چه كنند، ابزار دیگری كه ندارند؛ اگر بگویند بی سواد است، آثار علمی اش را می بینند، اگر بگویند بی هنر است هنرش را می بینند، اگر بگویند بی عقل است عقلش را می بینند، چه بگویند؟ آخرش می گویند: این دین ندارد، این كافر است، این مسلمان نیست. [2] . [درباره ی رابطه ی استاد شهید با حسینیه ی ارشاد، رجوع شود به كتاب سیری در زندگانی استاد مطهری ، چاپ انتشارات صدرا. ] ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت علی علیه السلام ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ ابن ملجم [علیه اللعنة و العذاب] یكی از آن نه نفر زُهّاد و خشكه مقدس هاست كه می روند در مكه و آن پیمان معروف را می بندند و می گویند همه ی فتنه ها در دنیای اسلام معلول سه نفر است: علی، معاویه و عمرو عاص. ابن ملجم نامزد می شود كه بیاید علی علیه السلام را بكشد. قرارشان كِی است؟ شب نوزدهم ماه رمضان. چرا این شب را قرار گذاشته بودند؟ ابن ابی الحدید می گوید: نادانی را ببین! اینها شب نوزدهم ماه رمضان را قرار گذاشتند، گفتند چون این عمل ما یك عبادت بزرگ است، آن را در شب قدر انجام بدهیم كه ثوابش بیشتر باشد. ابن ملجم آمد به كوفه و مدتها در كوفه منتظر شب موعود بود. در این خلالهاست كه با دختری به نام «قُطام» كه او هم خارجی و هم مسلك خودش است آشنا می شود، عاشق و شیفته ی او می گردد. شاید تا اندازه ای می خواهد این فكرها را فراموش كند. وقتی كه می رود با او مسأله ی ازدواج را در میان می گذارد، او می گوید من حاضرم ولی مهر من خیلی سنگین است. این هم از بس شیفته ی اوست می گوید هرچه بگویی حاضرم. می گوید سه هزار درهم. می گوید مانعی ندارد. یك برده. مانعی ندارد. یك كنیز. مانعی ندارد. چهارم: كشتن علی بن ابیطالب. اول كه خیال می كرد در مسیر دیگری غیر از مسیر كشتن علی علیه السلام قرار گرفته است تكان خورد، گفت ما می خواهیم ازدواج كنیم كه خوش زندگی كنیم، كشتن علی كه مجالی برای ازدواج و زندگی ما نمی گذارد. گفت: مطلب همین است. اگر می خواهی به وصال من برسی باید علی را بكشی. زنده ماندی كه می رسی، نماندی هم كه هیچ. مدتها در شش و پنج این فكر بود. خودش شعرهایی دارد كه دو شعر آن چنین است: ثلاثة آلاف و عبد و قینة و قتل علی بالحسام المسمّم و لا مهر اعلی من علی و ان علا و لا فتك الاّ دون فتك ابن ملجم می گوید این چند چیز را به عنوان مهر از من خواست. بعد خودش می گوید: در دنیا مهری به این سنگینی پیدا نشده و راست هم می گوید. می گوید: هر مهری در دنیا هر اندازه بالا باشد، این قدر نیست كه به حد علی علیه‌السلام برسد. مهر زن من خون علی است. بعد می گوید: و هیچ تروری در عالم نیست و تا دامنه ی قیامت واقع نخواهد شد مگر اینكه از ترور ابن ملجم كوچكتر خواهد بود، و راست هم گفت. آنوقت ببینید علی چه وصیت می كند؟ علی علیه‌السلام در بستر مرگ كه افتاده است، دو جریان را در كشوری كه پشت سر خود می گذارد می بیند: یكی جریان معاویه و به اصطلاح قاسطین، منافقینی كه معاویه در رأس آنهاست، و یكی هم جریان خشكه مقدس ها، كه خود اینها با یكدیگر تضاد دارند. حالا اصحاب علی علیه‌السلام بعد از او چگونه رفتار كنند؟ فرمود: بعد از من دیگر اینها را نكشید: «لا تَقْتُلُوا الْخَوارِجَ بَعْدی» درست است كه اینها مرا كشتند ولی بعد از من اینها را نكشید، چون بعد از من شما هرچه كه اینها را بكشید به نفع معاویه كار كرده اید نه به نفع حق و حقیقت، و معاویه خطرش خطر دیگری است. فرمود: «لا تَقْتُلُوا الْخَوارِجَ بَعْدی فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَاَخْطَأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْباطِلَ فَاَدْرَكَهُ» [1]خوارج را بعد از من نكشید كه آن كه حق را می خواهد و اشتباه كرده مانند آن كه از ابتدا باطل را می خواسته و به آن رسیده است نیست. اینها احمق و نادان اند، ولی او از اول دنبال باطل بود و به باطل خودش هم رسید. علی علیه‌السلام با كسی كینه ندارد، همیشه روی حساب حرف می زند. همین ابن ملجم را كه گرفتند و اسیر كردند، آوردند خدمت مولی علی علیه السلام. حضرت با یك صدای نحیفی (در اثر ضربت خوردن) چند كلمه با او صحبت كرد، فرمود: چرا این كار را كردی؟ آیا من بد امامی برای تو بودم؟ (من نمی دانم یك نوبت بوده است یا دو نوبت یا بیشتر، ولی همه ی اینها را كه عرض می كنم نوشته اند) . یك بار مثل اینكه تحت تأثیر روحانیت علی قرار گرفت، گفت: «اَ فَاَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النّار» [2] آیا یك آدم شقیّ و جهنمی را تو می توانی نجات دهی؟ منِ بدبخت بودم كه چنین كاری كردم؟ و هم نوشته اند كه یك بار كه علی علیه السلام با او صحبت كرد، با علی با خشونت سخن گفت، گفت: علی! من آن شمشیر را كه خریدم با خدای خودم پیمان بستم كه با این شمشیر بدترین خلق خدا كشته شود، و همیشه از خدا خواسته ام و دعا كرده ام كه خدا با این شمشیر بدترین خلق خودش را بكشد. فرمود: اتفاقاً این دعای تو مستجاب شده است، چون خودت را با همین شمشیر خواهند كشت. علی علیه السلام از دنیا رفت. او در شهر بزرگی مانند كوفه است. غیر از آن عده خوارج نهروانی، باقی مردم همه آرزو می كنند كه در تشییع جنازه ی علی شركت كنند، بر علی علیه‌السلام بگریند و زاری كنند. شب بیست و یكم، مردم هنوز نمی دانند كه بر علی علیه‌السلام چه دارد می گذرد و علی علیه‌السلام بعد از نیمه شب از دنیا رفته است.
۲. تا علی علیه‌السلام از دنیا می رود فوراً همان شبانه، فرزندان علی (امام حسن علیه‌السلام، امام حسین علیه‌السلام، محمد بن حنفیّه، جناب ابوالفضل العباس علیه‌السلام) و عده ای از شیعیان خاص- كه شاید از شش هفت نفر تجاوز نمی كردند- محرمانه علی علیه‌السلام را غسل دادند و كفن كردند و در نقطه ای كه ظاهراً خود علی علیه السلام قبلاً معین فرموده بود- كه همین مدفن شریف آن حضرت است و طبق روایات، بعضی از انبیای عظام نیز در همین سرزمین مدفون هستند- در همان تاریكی شب دفن كردند و احدی نفهمید. بعد محل قبر را هم مخفی كردند و به كسی نگفتند. فردا مردم فهمیدند كه دیشب علی علیه‌السلام دفن شده. محل دفن علی كجاست؟ گفتند لازم نیست كسی بداند؛ و حتی بعضی نوشته اند امام حسن علیه السلام صورت جنازه ای را تشكیل دادند و به مدینه فرستادند كه مردم خیال كنند كه علی علیه السلام را بردند مدینه دفن كنند، چرا؟ به خاطر همین خوارج. برای اینكه اگر اینها می دانستند علی را كجا دفن كرده اند، به مدفن علی علیه‌السلام جسارت می كردند، می رفتند نبش قبر می كردند و جنازه ی علی علیه‌السلام را از قبرش بیرون می كشیدند. تا خوارج در دنیا بودند و حكومت می كردند، غیر از فرزندان علی و فرزندانِ فرزندان علی (ائمه ی اطهار علیهم السلام) كسی نمی دانست علی علیه‌السلام كجا دفن شده است. تا اینكه آنها بعد از حدود صدسال منقرض شدند، بنی امیّه هم رفتند، دوره ی بنی العباس رسید؛ دیگر مزاحم این جریان نمی شدند. علیه السلام برای اولین بار [محل قبر علی علیه السلام را] آشكار فرمود. همین صفوان معروفی كه شما در زیارت عاشورا دعایی می خوانید كه در سند آن نام او آمده است، می گوید من خدمت امام صادق علیه‌السلام در كوفه بودم، ایشان ما را آورد سر قبر علی علیه السلام و فرمود قبر علی علیه‌السلام اینجاست و دستور داد- ظاهراً برای اولین بار- سایبانی برای قبر علی علیه السلام تهیه كنیم، و از آن وقت قبر علی علیه السلام آشكار شد. پس این مشكل بزرگ برای علی علیه السلام منحصر به زمان حیاتش نبود؛ تا صدسال بعد از وفات علی هم قبر علی علیه‌السلام از ترس اینها مخفی بود. «اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبَاالْحَسَنِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَمیرَالْمُؤمِنینَ» تو و اولاد تو چقدر مظلوم بودید! من نمی دانم آقا مظلومتر است یا فرزند بزرگوارش اباعبد اللّه الحسین؟ همان طوری كه پیكر علی از شر دشمن راحتی ندارد، بدن فرزند عزیزش حسین هم از شر دشمن آسایش ندارد، و شاید به همین جهت است كه فرمودند: «لا یَوْمَ كَیَوْمِكَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ» هیچ روزی مانند روز فرزند من حسین نیست. امام حسن بدن علی علیه السلام را مخفی كرد، چرا؟ برای اینكه به بدن علی جسارت نشود؛ اما وضع كربلا طور دیگری بود. امام زین العابدین علیه السلام قدرت پیدا نكرد كه بدن حسین را بعد از شهادت فوراً مخفی كند؛ نتیجه اش همان شد كه نمی خواهم نام ببرم. آن شخص گفت: لباس كهنه چه حاجت كه زیر سُمّ ستور تنی نماند كه پوشند جامه بر بدنش ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ [1] نهج البلاغه ، خطبه ی 60. [2] زمر/19. ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺 یکی این ناله‌ی من را به گوش عمامه به سرها برساند! 💢 هر کسی میخواهی باش!! 🎙شما صدای را می‌شنوید ... ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │ 📖 @feqh_ahkam │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۳ - نجات از مرگ و نیز جناب آقای ایمانی فرمودند در سفری که از اصفهان به شیراز می خواستیم مراجعت کنیم خدمت آقای حاجی بیدآبادی سابق الذکر -اعلی اللّه مقامه - مشرَّف شدیم. به ما فرمودند جناب میرزای محلاتی ( که در داستان اول ذکری از ایشان شد ) به من نوشته است که ایشان را از دعا فراموش کرده‌ام! سلام مرا به ایشان برسانید و عرض کنید من شما را فراموش نکرده ام چنانچه در فلان شب، سه مرتبه خطر مرگ به شما توجه کرد و من از حضرت ولی عصر - عجل اللّه تعالی فرجه - سلامتی شما را خواستم و خداوند شما را حفظ فرمود. آقای ایمانی فرمودند پس از رسیدن به شیراز پیغام آقای بیدآبادی را به جناب میرزا رساندیم، فرمود درست است. در همان شبی که ایشان فرمودند تنها به منزل می آمدم درب منزل (زیر طاق) که رسیدم یک نفر ایستاده بود تا مرا دید عطسه ای عارضش شد؛ پس سلام کرد و گفت استخاره ای بگیر، با تسبیح گرفتم، بد بود، گفت یکی دیگر بگیر، آن هم بد بود، باز گفت استخاره دیگر بگیر، سومی هم بد بود؛ پس دست مرا بوسید و عذرخواهی کرد و گفت مرا وادار کرده بودند که شما را امشب با این اسلحه بکشم چون شما را دیدم بی اختیار عطسه کردم و مردد شدم، گفتم استخاره می گیرم اگر خوب آمد، شما را می‌کُشم و تا سه مرتبه استخاره کردم و هر سه بد آمد، دانستم که خدا راضی نیست و شما پیش خدا آبرومندید. https://eitaa.com/mabaheeth/46063 ╭═══════๛- - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │✨ @Nafaahat │ 📖 @feqh_ahkam │ 📚 @ghararemotalee ╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا