eitaa logo
📚📖 مطالعه
72 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
84 فایل
﷽ 📖 بهانه ای برای مطالعه و شنیدن . . . 📚 توفیق باشه هر روز صفحاتی از کتاب های استاد شهید مطهری را مطالعه خواهیم کرد... و برخی کتاب های دیگر ... https://eitaa.com/ghararemotalee/3627 در صورت تمایل عضو کانال اصلی شوید. @Mabaheeth
مشاهده در ایتا
دانلود
۴۰ - عنایت حسینی و انتقام از قاتل ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ جناب حاج محمد سوداگر که چندین سال در هند بوده اخیرا به شیراز مراجعت کرده است، عجایبی در ایام توقف در هند مشاهده کرده و نقل می نماید. از آن جمله روزی در بمبئی یک نفر هندو ( بُت🗿پرست ) ملک خود را در دفتر رسمی می فروشد و تمام پول💸 آن را از مشتری گرفته از دفتر خانه بیرون می آید. دو نفر شیاد که منتسب به مذهب شیعه بودند در کمین او بودند که پولش را بدزدند، هندو می فهمد؛ لذا به سرعت خودش را به خانه می رساند و فورا از درختی 🌳 که وسط خانه بود بالا می رود و پنهان می شود . آن دو نفر شیاد وارد خانه می شوند هرچه می گردند او را نمی بینند. به زنش عتاب می کنند می گویند ما دیدیم وارد خانه شد و باید بگویی کجا است؟ زن می گوید نمی دانم؛ پس او را شکنجه و آزار می نمایند تا مجبور می شود و می گوید به حق حسین علیه السلام خودتان قسم بخورید که او را اذیت نکنید تا بگویم‌. آن دو نفر بی حیا به حق آن بزرگوار قسم یاد می کنند که کاری به او نداریم جز اینکه بدانیم کجاست. زن به درخت اشاره می کند؛ پس آنها از درخت بالا می روند و هندو را پایین می آورند و پولها💰 را برمی دارند و از ترس تعقیب و رسوایی، سرش را می برند. زن بیچاره سر به آسمان می کند و می گوید ای حسینِ شیعه ها ! من به اطمینان قسم به تو، شوهرم را نشان دادم. ناگاه آقایی ظاهر می شود و با انگشت مبارک، اشاره به گردن آن دو نفر می کند، فوراً سرهای آنها از بدن جدا شده می افتد، بعد سر هندو را به بدنش متصل می فرماید و زنده می شود و آنگاه از نظر غایب می گردد. مقامات دولتی با خبر می شوند و پس از تحقیق، به اعجاز حسینی علیه السلام یقین می کنند و از طرف حکومت چون بود، اطعام مفصلی می شود و قـ🚆ــطار راه‌آهن برای عبور عزاداران مجانی می شود و آن هندو و جمعی از بستگانش، مسلمان و می شوند. 🇯‌ 🇴‌ 🇮‌ 🇳 https://eitaa.com/mabaheeth/47531 ╭═══════๛ - - - ┅╮ │📱 @Mabaheeth │📚 @ghararemotalee ╰๛- - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
| ۲۷ 📜 متن : وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ، فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ. مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَ الْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَى. إِنَّمَا لَکَ مِنْ دُنْیَاکَ، مَا أَصْلَحْتَ بِهِ مَثْوَاکَ، وَ إِنْ کُنْتَ جَازِعاً عَلَى مَا تَفَلَّتَ مِنْ یَدَیْکَ، فَاجْزَعْ عَلَى کُلِّ مَا لَمْ یَصِلْ إِلَیْکَ. اسْتَدِلَّ عَلَى مَا لَمْ یَکُنْ بِمَا قَدْ کَانَ، فَإِنَّ الاُْمُورَ أَشْبَاهٌ; وَ لاَ تَکُونَنَّ مِمَّنْ لاَ تَنْفَعُهُ الْعِظَةُ إِلاَّ إِذَا بَالَغْتَ فِی إِیلاَمِهِ، فَإِنَّ الْعَاقِلَ یَتَّعِظُ بِالادَابِ و الْبَهَائِمَ لاَ تَتَّعِظُ إِلاَّ بِالضَّرْبِ. اطْرَحْ عَنْکَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْیَقِینِ. مَنْ تَرَکَ الْقَصْدَ جَارَ، وَ الصَّاحِبُ مُنَاسِبٌ، وَ الصَّدِیقُ مَنْ صَدَقَ غَیْبُهُ. الْهَوَى شَرِیکُ الْعَمَى، وَ رُبَّ بَعِید أَقْرَبُ مِنْ قَرِیب وَ قَرِیب أَبْعَدُ مِنْ بَعِید، وَ الْغَرِیبُ مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ حَبِیبٌ. مَنْ تَعَدَّى الْحَقَّ ضَاقَ مَذْهَبُهُ، وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى قَدْرِهِ کَانَ أَبْقَى لَهُ. وَ أَوْثَقُ سَبَب أَخَذْتَ بِهِ سَبَبٌ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللهِ سُبْحَانَهُ. وَ مَنْ لَمْ یُبَالِکَ فَهُوَ عَدُوُّکَ. قَدْ یَکُونُ الْیَأْسُ إِدْرَاکاً، إِذَا کَانَ الطَّمَعُ هَلاَکاً. لَیْسَ کُلُّ عَوْرَة تَظْهَرُ وَ لاَ کُلُّ فُرْصَة تُصَابُ، وَ رُبَّمَا أَخْطَأَ الْبَصِیرُ قَصْدَهُ وَ أَصَابَ الاَْعْمَى رُشْدَهُ. أَخِّرِ الشَّرَّ فَإِنَّکَ إِذَا شِئْتَ تَعَجَّلْتَهُ، وَ قَطِیعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ. مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ وَ مَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَهُ. لَیْسَ کُلُّ مَنْ رَمَى أَصَابَ. إِذَا تَغَیَّرَ السُّلْطَانُ تَغَیَّرَ الزَّمَانُ. سَلْ عَنِ الرَّفِیقِ قَبْلَ الطَّرِیقِ وَ عَنِ الْجَارِ قَبْلَ الدَّارِ. إِیَّاکَ أَنْ تَذْکُرَ مِنَ الْکَلاَمِ مَا یَکُونُ مُضْحِکاً، وَ إِنْ حَکَیْتَ ذَلِکَ عَنْ غَیْرِکَ. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
🗞️ ➖➖➖➖➖➖ ↓↓↓↓↓↓ 📄 ... پسرم! بدان که « و » بر دو گونه است: يک نوع آن است که به جستجوى آن برمى خيزى (و بايد برخيزى) و نوع ديگرى آن که او به سراغ تو خواهد آمد حتى اگر به دنبالش نروى خود به دنبال تو مى آيد. چه زشت است خضوع (در برابر ديگران) به هنگام نياز و جفا و خشونت به هنگام بى نيازى و توانگرى، تنها از دنيا آنقدر مال تو خواهد بود که با آن سراى آخرتت را اصلاح کنى، و اگر قرار است براى چيزى که از دست رفته ناراحت شوى و بى تابى کنى؛ پس براى هر چيزى که به تو نرسيده نيز ناراحت باش. با آنچه در گذشته واقع شده، نسبت به آنچه واقع نشده استدلال کن; زيرا امور جهان شبيه به يکديگرند. از کسانى مباش که پند و اندرز به آنها سودى نمى بخشد مگر آن زمان که در ملامت او اصرار ورزى; چرا که عاقلان با اندرز و آداب پند مى گيرند; ولى چهارپايان جز با زدن اندرز نمى گيرند. هجوم اندوه و غم ها را با نيروى صبر و حسن يقين از خود دور ساز. کسى که ميانه روى را ترک کند از راه حق منحرف مى شود. (و بدان) يار و همنشين (خوب) همچون خويشاوند انسان است. دوست آن است که در غياب انسان، حق دوستى را ادا کند. هواپرستى شريک و همتاى نابينايى است. چه بسا دور افتادگانى که از خويشاوندان نزديک تر و خويشاوندانى که از هرکَس دورترند. غريب کسى است که دوستى نداشته باشد. آن کَس که از حق تجاوز کند در تنگنا قرار مى گيرد. و آن کَس که به ارزش و قدر خود اکتفا نمايد موقعيتش پايدارتر خواهد بود. مطمئن ترين وسيله اى که مى توانى به آن چنگ زنى آن است که ميان تو و خدايت رابطه اى برقرار سازى. کسى که به (کار و حق) تو اهمّيّت نمى دهد در واقع دشمن توست. گاه نوميدى نوعى رسيدن به مقصد است، در آنجا که طمع موجب هلاکت مى شود. چنان نيست که هر عيب پنهانى آشکار شود و نه هر فرصتى مورد استفاده قرار گيرد. گاه مى شود که شخص بينا به خطأ مى رود و نابينا به مقصد مى رسد. بدى را به تأخير بيفکن (و در آن عجله مکن) زيرا هر زمان بخواهى مى توانى انجام دهى. بريدن از جاهل معادلِ پيوند با عاقل است. کسى که خود را از حوادث زمان ايمن بداند زمانه به او خيانت خواهد کرد و کسى که آن را بزرگ بشمارد او را خوار مى سازد. چنين نيست که هر تيراندازى 🏹 به هدف 🎯 بزند. هرگاه حاکم تغيير پيدا کند زمانه نيز دگرگون مى شود. پيش از عزم سفر ببين که هم سفرت کيست و پيش از انتخاب خانه بنگر که همسايه ات چه کسى است؟ از گفتن سخنانِ خنده آور (و بى محتوا) بپرهيز هرچند آن را از ديگرى نقل کنى. ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
▬▬▬▬▬▬ 🪧 بیست و هشت اندرز دیگر ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ 📃 امام(علیه السلام) در بخش بیست و هفتم از وصیّت نامه پربار خود نیز به بیست و هشت موضوع مهم به عنوان نصیحت اشاره مى کند و بیش از پیش این وصیّت نامه را پربارتر مى سازد. ➱ نخست درباره رزق و روزى هایى که بسیارى از مردم با حرص و ولع به دنبال آنند مى فرماید: «پسرم بدان که روزى بر دو گونه است: یک نوع، روزى است که به جستجوى آن برمى خیزى (و باید برخیزى) و نوع دیگرى آن که به سراغ تو خواهد آمد حتى اگر به دنبالش نروى خود به دنبال تو مى آید»; (وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ الرِّزْقَ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ یَطْلُبُکَ، فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاکَ). این جمله به قرینه جمله مشابه، اما مفصل ترى که در کلمات قصار(۱) آمده ناظر به آن است که انسان نباید در تحصیل حریص باشد و نیز نباید سُست و تنبل شود.
منظور امام(علیه السلام) از روزى هایى که انسان باید به دنبال آن برود کسب و کارهاى روزانه است; مانند زراعت، صنعت، تجارت و امثال آن. و منظور از روزى هایى که به دنبال انسان مى آید، هرچند انسان به دنبال آن نرود امورى مانند ارث، هدایا و یا تجارت و درآمدهاى غیر منتظره اى است که انسان به چنگ مى آورد; بنابراین اگر روزى هاى قسم اوّل براى او تنگ شود نباید از لطف خدا مأیوس گردد و در عین تلاش و کوشش بیشتر انتظار روزى هاى ناخواسته را داشته باشد. هنگامى که انسان در جهان خلقت، موارد زیادى از نوع دوم را مى بیند، این امید در دل او قوت بیشترى پیدا مى کند. روزىِ در عالم رحم از طریق بند ناف متصل به مادر تأمین است و بعد از تولد آنچه را براى حیات خود لازم دارد از سینه مادر مى مکد، قرآن مجید مى گوید: «(وَ ما مِنْ دَابَّة فِى الاَْرْضِ إِلاّ عَلَى اللهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فِى کِتاب مُبین); هیچ جُنبده اى در زمین نیست مگر اینکه روزى او بر خداست. و او قرارگاه و محل نقل و انتقالشان را مى داند; همه اینها در کتاب مبین (لوح محفوظ) ثبت است».(۲) مخصوصاً اگر انسان با باشد و از درآمدهاى حرام بپرهیزد، خداوند مژده وسعت را به او داده است (وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب).(۳) از سوى دیگر مشاهده مى کنیم که در جهان خلقت روزى هاى بسیار گران بها و ضرورى براى زندگى انسان به طور فراوان به مقتضاى رحمانیّت خداوند به همه انسان ها اعم از مؤمن و کافر ارزانى داشته شده همچون نور خورشید، برکات زمین، باران و اکسیژن هوا که زندگى بدون آن غیر ممکن است. اینها همه روزى هایى هستند که به سراغ انسان مى آیند، هرچند او به سراغش نرود. قرآن مجید نیز مى فرماید: «(وَ فِى السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ); و روزى شما در آسمان است و نیز آنچه شما وعده داده مى شوید».(۴) نیز مى فرماید: «(وَ ما أَنْزَلَ اللهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ رِّزْق فَأَحْیا بِهِ الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها); از آیات و نشانه هاى خدا رزقى (بارانى) است که از آسمان براى شما نازل مى کند و بوسیله آن زمین را بعد از مردنش حیات مى بخشد».(۵) گرچه این آیه به قراین موجود در آن، تنها ناظر به دانه هاى حیات بخش باران 💦 است; ولى آیه قبل مفهوم گسترده ترى دارد که شامل نور آفتاب ☀️ که منبع هرگونه حرکت در روى کره زمین است و هوا که مایه حیات همه موجودات زنده است نیز مى شود. در تاریخ پیشینیان، گاه داستان ها از حوادثى پرده برمى دارد که مصداق زنده روزى هایى است که به دنبال انسان مى آید بى آنکه او بخواهد. از جمله داستانى که ابن ابى الحدید در شرح این جمله از عماد الدوله (از سلاطین آل بویه) نقل مى کند و آن زمانى بود که عماد الدوله وارد شیراز شد و ابن یاقوت را که بر آن حکومت مى کرد مجبور به فرار نمود. این در حالى بود که وضع مالى عماد الدوله بسیار بد بود. هنگامى که از بیابان مى گذشت یکى از پاهاى اسب او ناگهان در زمین فرو رفت. ناچار شد از اسب پیاده شود. غلامان به کمک او آمدند و او را نجات دادند. ناگاه دیدند در آنجا نقب وسیعى است. عماد الدوله دستور داد آن را حفر کنند. ناگهان انبار عظیم و ذخایر پرقیمتى را که مربوط به ابن یاقوت بود در آنجا یافتند. روز دیگرى در همان شهر استراحت کرده بود و به پشت خوابیده بود همان خانه اى که قبلاً ابن یاقوت در آن ساکن بود. ناگهان مارى را بر فراز سقف مشاهده کرد. به غلامان گفت بالا بروید و مار 🐍 را بُکشید. مار فرار کرد و در لابه لاى چوب هاى سقف پنهان شد. عماد الدوله دستور داد چوب ها را بشکنید و مار را بیرون بیاورید و بکشید. هنگامى که چوب ها را شکستند دیدند بیش از پنجاه هزار دینار 💰💰💰💰💰 در آنجا ذخیره و جاسازى شده است. در حادثه دیگرى، نیاز به دوختن لباسى داشت، گفتند: در اینجا خیاط ماهرى است که پیش از این لباس هاى ابن یاقوت را او مى دوخت و او مردى است باایمان و اهل خیر. تنها اشکال او این است که کر است و چیزى نمى شنود (اما مى تواند سخن بگوید) عماد الدوله دستور داد او را احضار کردند; ولى او بسیار متوحش و ترسان بود هنگامى که نزد عماد الدوله حاضر شد به او گفت: من مى خواهم لباسى این گونه و آن گونه براى من بدوزى. (خیاط چون کر بود نفهمید و ذهنش به مسأله دیگرى منتقل شد، لذا) خیاط 🪡🧵 لرزید و با صدایى لرزان گفت: به خدا سوگند اى مولاى من ابن یاقوت بیش از چهار صندوق 🗃🗃🗃🗃 در نزد من امانت نداشت اگر دشمنان من چیزى غیر از این بگویند باور نکن. عمادالدوله تعجب 😳 کرد و دستور داد صندوق ها را حاضر کنند. دید تمام آنها مملوّ از طلا و زینت آلات 👑 و جواهرات 💍 است که همه تعلق به ابن یاقوت داشته و او به عنوان غنیمت آنها را تصاحب کرد.(۶)
دومین نصیحت و اندرز پر فایده امام آن است که مى فرماید: «چه زشت است خضوع (در برابر دیگران) به هنگام نیاز و جفا و خشونت به هنگام بى نیازى و توانگرى»; (مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَ الْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَى). ← اشاره به اینکه افراد ضیعف النفس به هنگام نیاز به این و آن چنان ذلیلانه عرض حاجت مى کنند که تمام آنها را زیر سؤال مى برد; ولى به هنگام بى نیازى و توانگرى کسانى را که دست نیاز به آنها دراز مى کنند با خشونت بر مى گردانند. هر دو صفت از نکوهیده ترین رذایل اخلاقى است. باید به هنگام نیاز، مناعت طبع را حفظ کرد و به هنگام بى نیازى و توانگرى، لطف و محبّت و تواضع را دریغ نداشت. بعضى از شارحان نهج البلاغه(۷) این سخن را ناظر به آنچه در آیه ذیل است مى دانند: (حَتّى إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریح طَیِّبَة وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکان وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشّاکِرینَ * فَلَمّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِى الاَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ); زمانى که در کشتى ⛴ قرار مى گیرید و بادهاى 💨 موافق کشتى نشینان را (به سوى مقصد) مى برد و خوشحال مى شوند، (ناگهان) طوفان 🌪 شدیدى مىوزد، و امواج 🌊 از هر سو به سراغ آنها مى آید و گمان مى کنند هلاک خواهند شد. (در آن هنگام) خدا را از روى خلوص عقیده مى خوانند که اگر ما را از این گرفتارى نجات دهى حتماً از سپاسگزاران خواهیم بود * اما هنگامى که خدا آنها را رهایى بخشید (بار دیگر) به ناحق در زمین ستم مى کنند».(۸) به این ترتیب جمله هاى بالا را ناظر به رابطه خلق و خالق دانسته اند؛ در حالى که چنین نیست و ظاهر این است که این جمله ها ناظر به رابطه خلق با خلق است وگرنه خضوع در برابر خالق در هر حال شایسته است. منظور از خضوع در اینجا تواضع معقول نیست، بلکه تواضع هاى ذلیلانه و توأم با حقارت است و منظور از جفا، خشونت و بى احترامى و بى مهرى و بى محبتى است. در حدیث شریف علوى مى خوانیم: «مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الاَْغْنِیَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللهِ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تیهُ الفُقَرَاءِ عَلَى الاَْغْنِیَاءِ اتِّکَالاً عَلَى اللهِ; چه زیباست تواضع و فروتنى ثروتمندان در برابر فقرا براى رسیدن به پاداش هاى الهى و از آن بهتر بى اعتنایى و اباى نفس مستمندان در برابر اغنیا به جهت توکل بر خداست».(۹) یکى از شعرا در این زمینه شعر زیبایى گفته است: خُلْقانِ لا أرْضاهُما لِفَتى تیهُ الْغِنى وَ مَذَلَّة الْفَقْرِ فَإذا غَنَیْتَ فَلا تَکُنْ بَطِراً وَ إذا افْتَقَرْتَ فَتَه عَلَى الدَّهْرِ [ دو ویژگى است که من هرگز براى هیچ جوانمردى آنها را نمى پسندم: تکبر اغنیا و اظهار ذلت فقرا. بنابراین هنگامى که توانگر شدى متکبر و بى اعتنا مباش و هنگامى که فقیر شدى در برابر تمام دنیا بى اعتنا باش.]
سوم. «تنها از دنیا آنقدر مال تو خواهد بود که با آن سراى آخرتت را اصلاح کنى»; (إِنَّمَا لَکَ مِنْ دُنْیَاکَ، مَا أَصْلَحْتَ بِهِ مَثْوَاکَ(۱۰)). ← اشاره به اینکه ثروت هاى دنیا مى آید و مى رود و گاه آلاف و الوف از انسان باقى مى ماند و به دست دیگران مى افتد که حسابش در قیامت با اوست و لذتش در دنیا براى دیگران. هیچ یک از اینها مال حقیقى انسان نیست. تنها آن مقدار که براى اصلاح سراى آخرت از پیش فرستاده است مال حقیقى اوست. در حدیثى از کلمات قصار امام(علیه السلام) مى خوانیم: «لِکُلِّ امْرِئ فِی مَالِهِ شَرِیکَانِ: الْوَارِثُ وَ الْحَوَادِثُ; براى هر انسانى در اموالش دو شریک است: وارث و حوادث (حوادثى که اموال او را بر باد مى دهد)».(۱۱) در حدیث دیگرى، پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مى فرماید: «یَقُولُ ابْنُ آدَمَ مَالِی مَالِی وَ هَلْ لَکَ مِنْ مَالِکَ إِلاَّ مَا أَکَلْتَ فَأَفْنَیْتَ أَوْ لَبِسْتَ فَأَبْلَیْتَ أَوْ تَصَدَّقْتَ فَأَمْضَیْتَ وَ مَا عَدَا ذَلِکَ فَهُوَ مَالُ الْوَارِثِ; انسان مى گوید: مال من مال من (کدام مال؟) آیا مال تو چیزى جز آن است که خورده اى و از بین برده اى یا پوشیده اى و کهنه و فرسوده کرده اى و یا داده اى و آن را (براى سراى آخرت) گذارده اى و غیر از آن هرچه هست مال وارث است».(۱۲) یعنى مال واقعى انسان تنها دو بخش است: بخشى که آن را مصرف و حدّاقل در دنیا از آن استفاده مى کند، و بخش دیگرى که ذخیره آخرت و یوم المعاد مى سازد، بقیه اموالى خیالى هستند که گاه در حوادث از بین مى روند و اگر باقى بماند نصیب وارث است.
چهارم. حضرت به نکته مهم دیگرى اشاره مى کند که سزاوار است همه روز انسان به یاد آن باشد و آن اینکه مى فرماید: «و اگر قرار است براى چیزى که از دست رفته ناراحت شوى و بى تابى کنى پس براى هر چیزى که به تو نرسیده نیز ناراحت باش (زیرا هر دو یکسان است)»; (وَ إِنْ کُنْتَ جَازِعاً عَلَى مَا تَفَلَّتَ(۱۳) مِنْ یَدَیْکَ، فَاجْزَعْ عَلَى کُلِّ مَا لَمْ یَصِلْ إِلَیْکَ). بسیارند افرادى که اگر مال و مقامى که داشتند از دست رفت، ناله و فریاد سر مى دهند روزها و گاه ماه ها و سال ها دریغ و حسرت مى خورند; اما نسبت به اموال و مقامى که به آنها هرگز نرسیده چنان دیدى را ندارند. در حالى که اگر دقت کنند هر دو شبیه هم است; مقدر بوده مال و مقامى یک یا چند سال در اختیار من باشد و بعد از آن به حسب اسباب ظاهرى یا ماوراى طبیعى براى من تقدیر نشده بوده است. چه فرق مى کند میان بقا و حدوث; هرگاه در حدوث مقدر نبوده جزع نمى کنم چرا در بقا نیز چنین نباشد؟ البتّه گاه انسان خیال مى کند که مى بایست بیش از آن مدت در اختیارش بود; ولى بر حسب عالم اسباب خیال باطلى بوده و تأسف بر آن همانند تأسف کسى است که در خواب 💤 مال و مقامى را مى بیند و هنگامى که بیدار 🥱 مى شود به سبب از دست رفتنش جزع و فزع مى کند.
پنجم. این توصیه نیز به نکته مهم دیگرى اشاره کرده مى فرماید: «با آنچه در گذشته واقع شده است نسبت به آنچه واقع نشده استدلال کن؛ زیرا امور جهان شبیه به یکدیگرند»; (اسْتَدِلَّ عَلَى مَا لَمْ یَکُنْ بِمَا قَدْ کَانَ، فَإِنَّ الاُْمُورَ أَشْبَاهٌ). ✓ اشاره به اینکه یک سلسله قوانین کلى بر جهان هستى و بر جوامع انسانى حکومت مى کند که هر زمان مصادیقى از آن روى مى دهد; ولى همه مشمول آن قوانین  کلى هستند؛ بنابراین انسان مى تواند با مطالعه در حالات پیشینیان و جوامع گذشته و یا حتى با مطالعه در سنین پیشین عمر خود مسائل مربوط به امروز و فردا را از طریق مقایسه درک کند تا گرفتار خطأ و اشتباه و زیان و خسران نشود. این سخن شبیه چیزى است که امام(علیه السلام) در خطبه دیگرى بیان کرده آنجا که مى فرماید: «عِبَادَ اللهِ إِنَّ الدَّهْرَ یَجْرِی بِالْبَاقِینَ کَجَرْیِهِ بِالْمَاضِین; بندگان خدا! این جهان نسبت به موجودین همان گونه جریان دارد که نسبت به گذشتگان جریان داشت»(۱۴) و این سخنى معروف است که در تعبیر روزانه ما به عنوان تاریخ تکرار مى شود. در ذیل همان خطبه چگونگى تکرار تاریخ را تحت شش عنوان بیان کردیم: - زوال سریع نعمت ها، - ناپایدارى حوادث جهان، - بىوفایى بسیارى از مردم دنیا، - غرورها و شکست هاى ناشى از آن، - تغییر حالات و روحیّات به گونه اى که گاه نزدیک ترین دوستان انسان خطرناک ترین دشمن او مى شوند - و بالاخره آنچه باقى مانده و مى ماند و مایه یاد نیک مردم جهان است نیکى ها، محبّت ها و اخلاص هاست و آنچه مایه نفرین و لعنت و بدنامى ها مى شود ظلم و ستم ها و بى عدالتى هاست. 🔄 آرى! همه این امور، امروز نیز همچون گذشته در حال تکرار است. به همین دلیل افراد باهوش کسانى هستند که هم در زندگى خود و هم در تاریخ پیشینیان بسیار کنند و گیرند.
ششم. مى فرماید: «از کسانى مباش که پند و اندرز به آنها سودى نمى بخشد مگر آن زمان که در ملامت او اصرار ورزى، چرا که عاقلان با اندرز و آداب پند مى گیرند ولى چهارپایان جز با زدن اندرز نمى گیرند»; (وَ لاَ تَکُونَنَّ مِمَّنْ لاَ تَنْفَعُهُ الْعِظَةُ إِلاَّ إِذَا بَالَغْتَ فِی إِیلاَمِهِ، فَإِنَّ الْعَاقِلَ یَتَّعِظُ بِالادَابِ، وَ الْبَهَائِمَ لاَ تَتَّعِظُ إِلاَّ بِالضَّرْبِ). ← اشاره به اینکه مردم دو گروهند; بعضى هوشیار که با اندک موعظه و اندرز به خطاى خود پى مى برند. اینها انسان هاى واقعى اند; ولى برخى به آسانى پند نمى پذیرند تا زمانى که از هر سو مورد ملامت و سرزنش و توبیخ و تحقیر قرار گیرند. آنها بسان چهارپایانند که جز با ضربات تازیانه راه صحیح را پیش نمى گیرند و از چموشى دست بر نمى دارند و آرام نمى شوند.
هفتم. در این توصیه به مسأله مهم دیگرى اشاره مى کند: «هجوم اندوه و غم ها را با نیروى صبر و حسن یقین از خود دور ساز»; (اطْرَحْ عَنْکَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْیَقِینِ). ← اشاره به اینکه زندگى، مجموعه اى از تلخ و شیرین هاست و هر زمان از سویى غم و اندوهى به انسان هجوم مى آورد; گاه در مسائل اجتماعى گاه سیاسى گاه امور مادى و گاه امور خانوادگى. انسان اگر در برابر هجمه اندوه ها زانو بزند به زودى از پاى در مى آید; ولى با دو نیرو مى توان بر آنها غلبه کرد: نخست قدرت صبر و شکیبایى است که انسان بداند چه صبر کند چه صبر نکند این گونه حوادث که از اختیار او بیرون است، اگر بر اثر سهل انگارى و ندانم کارى دامن او را گرفته باشد، مسیر خود را طى مى کند. اگر صبر کند در نزد خدا هم سالم است و هم مأجور و اگر شکیبایى را ترک کند باز حوادث مسیر خود را طى مى کند بى آنکه اجر و پاداشى داشته باشد. دیگر اینکه اگر انسان به نیروى مجهز باشد و به تعبیر قرآن بگوید: «(قُلْ لَّنْ یُصیبَنا إِلاّ ما کَتَبَ اللهُ لَنا); بگو: هیچ حادثه اى براى ما  رخ نمى دهد، مگر آنچه خداوند براى ما مقرّر داشته است»(۱۵) به یقین تقدیرات الهى از روى حکمت است چه از حقیقت آن آگاه باشیم چه نباشیم; در نتیجه با این دو نیرو در برابر واردات هموم ایستادگى مى کند و به خود مى دهد. مرحوم مغنیه در شرح نهج البلاغه خود داستانى نقل مى کند که آموزنده است; وى مى گوید: مردى در خود احساس بیمارى کرد. هنگامى که به طبیب مراجعه نمود به او خبر داد که متأسّفانه گرفتار سرطان خون شده است. آن مرد بیمار با بى اعتنایى از این مسأله گذشت و گفت: براى من چه تفاوت مى کند با مرگ ناگهانى از دنیا بروم یا با مرگ تدریجى به هر حال باید رفت و سالیان دراز به همین صورت زندگى مى کرد در حالى که اگر صبر و قرار را از دست داده بود و در بستر بیمارى مى خوابید، قواى خود را از دست مى داد و با مرگ دست به گریبان مى شد و در همان زمان کوتاهى که زنده بود گویا هر روز مى مرد و زنده مى شد.(۱۶) لقمان حکیم نیز در اندرزهاى سودمندش به فرزند خود مى گوید: «(وَ اصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الاُْمُورِ); در برابر مصائبى که به تو مى رسد شکیبا باش که این از کارهاى مهم است».(۱۷) امام(علیه السلام) در این بخش از نصایح با عباراتى کوتاه و پرمحتوا توصیه هاى خود را دنبال مى کند.
هشتم. مى فرماید: «کسى که میانه روى را ترک کند از راه حق منحرف مى شود»; (مَنْ تَرَکَ الْقَصْدَ جَارَ). اشاره به اینکه سلامت دین و دنیا همیشه در میانه روى است و هرگونه افراط و تفریط باعث گمراهى و بدبختى و شکست است و صراط مستقیمى که ما همه  روز در نمازهایمان به سوى آن را از خدا مى خواهیم همین صراط مستقیم اعتدال است.
نهم. «یار و همنشین (خوب) همچون خویشاوند انسان است»; (وَ الصَّاحِبُ مُنَاسِبٌ(۱۸)). اشاره به اینکه پیوندهاى دوستى گاه به قدرى قوى مى شود که جاى پیوندهاى نسبى را مى گیرد; بلکه گاهى از آن قوى تر مى شود. ضرب المثل معروفى است که مى گویند از کسى پرسیدند: دوست بهتر است یا برادر؟ گفت: برادرى که دوست باشد بهتر است. ضرب المثلى نیز در زبان عرب رایج است که مى گوید: «اَلصَّدیقُ نَسیبُ الرُّوحِ وَ الاَْخُ نَسیبُ الْبَدَنِ; دوست، هماهنگ و مناسب با روح و برادر، هماهنگ و مناسب با جسم و بدن است».(۱۹) از این سخن مى توان چنین نتیجه گرفت که همان حقوقى که براى خویشاوندان در نظر گرفته مى شود باید درباره دوستان خوب در نظر گرفته شود.
دهم. مى فرماید: «دوست آن است که در غیاب انسان، حق دوستى را ادا کند»; (وَ الصَّدِیقُ مَنْ صَدَقَ غَیْبُهُ). اشاره به اینکه کسانى که در حضور انسان اظهار محبّت و عشق و علاقه مى کنند، ممکن است نشانه واقعى دوستى آنها نباشد; دوستى واقعى آن گاه آشکار مى شود که انسان در غیاب دوستش تمام آنچه را در حضور مى گفت و رعایت مى کرد بگوید و رعایت کند.
یازدهم. در این توصیه به نکته مهم دیگرى اشاره کرده و مى فرماید: «هواپرستى شریک و همتاى نابینایى است»; (وَ الْهَوَى شَرِیکُ الْعَمَى) ؛ زیرا همان گونه که نابینایان😞 اجسامى را که در اطراف آنهاست نمى بینند، هرچند نزدیک و مجاور باشد، هواپرستان نیز از دیدن حقایق آشکار محرومند؛ چرا که حجابِ هواپرستى سخت ترین و تیره ترین حجاب است و در آفات شناخت، آفتى بدتر از آن یافت نمى شود. قرآن مجید مى گوید: «(أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللهُ عَلى عِلْم وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ); آیا دیدى کسى را که معبود خود را هواى نفس خویش قرار داده و خداوند او را با آگاهى (بر اینکه شایسته هدایت نیست) گمراه ساخته و بر گوش و قلبش مهر زده و بر چشمش پرده اى قرار داده است؟! با این حال غیر از خدا چه کسى مى تواند او را هدایت کند؟ آیا متذکر نمى شوید؟».(۲۰) امام(علیه السلام) در نامه اى نیز به یکى از اصحابش به این حقیقت تصریح کرده مى فرماید: «فَارْفُضِ الدُّنْیَا فَإِنَّ حُبَّ الدُّنْیَا یُعْمِی وَ یُصِمُّ وَ یُبْکِمُ وَ یُذِلُّ الرِّقَاب; محبّت دنیا (و هواى نفس) را رها کن که چشم را کور و گوش را کر و زبان را لال و گردن ها را به زیر مى آورد».(۲۱)
دوازدهم. مى فرماید: «چه بسا دور افتادگانى که از خویشاوندان نزدیک تر و خویشاوندانى که از هرکَس دورترند»; (وَ رُبَّ بَعِید أَقْرَبُ مِنْ قَرِیب، وَ قَرِیب أَبْعَدُ مِنْ بَعِید). ← اشاره به اینکه پیوندهاى نسَبى همیشه دلیل بر پیوند دل ها و نزدیکى فکرها نیست; گاه مى شود دور افتادگان به انسان از نزدیکان نزدیک ترند. آنچه مهم است پیوند دل و ارتباط ارواح به یکدیگر است که اگر در نزدیکان پیدا نشد مى توان آن را در دور افتادگان جستجو کرد. در قرآن کریم نیز مى خوانیم: (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ وَ أَوْلادِکُمْ  عَدُوًّا لَّکُمْ فَاحْذَرُوهُمْ).(۲۲)
سیزدهم. «غریب کسى است که دوستى نداشته باشد»; (وَ الْغَرِیبُ مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ حَبِیبٌ). آرى! آنچه انسان را از غربت بیرون مى آورد محبّت است و کسانى که محروم از محبّت دوستانند تنهاى تنهایند. این غربت از عوامل مختلفى سرچشمه مى گیرد؛ گاه کِبر و و خودبرتربینى است که مردم را از انسان مى راند و گاه حسادت ها و گاه بى وفایى ها و عوامل دیگر است. بنابراین براى اینکه از غربت بیرون آییم راهى جز این نیست که این گونه رذایل را از خود دور سازیم و جاذبه اخلاقى ما دوستان خوبى را فراهم سازد.
چهاردهم. در این توصیه به نکته با اهمیتى اشاره مى فرماید: «آن کَس که از حق تجاوز کند در تنگنا قرار مى گیرد»; (مَنْ تَعَدَّى الْحَقَّ ضَاقَ مَذْهَبُهُ)؛ زیرا راه حق وسیع و گسترده و صاف و نورانى است; اما طریق باطل سنگلاخ و پر پیچ و خم و تنگ و باریک است. آنها که راه حق را پیش مى گیرند با سرعت به سوى مقصد مى روند، چرا که عالم هستى در مسیر حق است و آنچه هماهنگ با آن باشد در همان مسیر حرکت مى کند ولى طى کردن راه باطل همچون شنا بر خلاف جهت آبى است که به سرعت در حرکت است و دائماً شناگر را در تنگنا قرار مى دهد. + افزون بر این، مسیر حق همچون جاده اى است که در جاى جاى آن علایم راهنمایى به چشم مى خورد و رهروان را از وضع راه آگاه مى سازد; ولى مسیر باطل فاقد همه اینهاست و به همین دلیل به گمراهى مى انجامد.
پانزدهم. این فقره به مطلب معروف و با اهمیتى اشاره کرده و مى فرماید: «و آن کَس که به ارزش و قدر خود اکتفا کند موقعیتش پایدارتر خواهد بود»; (وَ مَنِ  اقْتَصَرَ عَلَى قَدْرِهِ کَانَ أَبْقَى لَهُ). این جمله شبیه جمله دیگرى است که در از آن حضرت نقل شده که فرمود: «رَحِمَ اللهُ امْرَءً عَرِفَ قَدْرَهُ وَ لَمْ یَتَعَدَّ طَوْرَهُ; خدا رحمت کند کسى را که قدر خود را بشناسد و از حد خود تجاوز نکند».(۲۳) تجربه نشان داده کسانى که پا را از گلیم خویش فراتر مى نهند مردم را بر ضد خود مى شورانند و مردم نه تنها آن جایگاه نادرست را براى آنان به رسمیت نمى شناسند، بلکه جایگاه سزاوارشان را هم از آنان مى گیرند. دلیل آن روشن است؛ زیرا مردم این گونه مدعیان نالایق و بلندپروازان بى مقدار و گاه ابله را افرادى متقلب و دروغگو و خائن مى شناسند و به همین دلیل کمترین ارزشى براى آنها قائل نیستند; ولى افراد صادق و راستگو و قانع به حق خویش را انسان هاى باارزشى مى دانند که همیشه حقشان را ارج مى نهند.
شانزدهم. «مطمئن ترین وسیله اى که مى توانى به آن چنگ زنى آن است که میان تو و خدایت رابطه اى برقرار سازى»; (وَ أَوْثَقُ سَبَب أَخَذْتَ بِهِ سَبَبٌ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اللهِ سُبْحَانَهُ). ←اشاره به اینکه پناه بردن به وسایل مادى و توسل به مخلوق، هرگز قابل اطمینان نیست و به آسانى ممکن است هم آنها شکست بخورند و هم تو که دست به دامان آنها زده اى. ثابت و جاودانه و پایدار، ذات پاک خداست که هیچ چیز نمى تواند قدرتش را محدود سازد؛ بنابراین آن کَس که تکیه بر ذات پاکش کند تکیه بر جاى مطمئن و غیر قابل زوالى کرده و این همان توحید افعالى است که مى گوید: «لا مُؤَثِّرَ فِى الوُجُودِ إلاّ اللهُ; مؤثر واقعى در عالم هستى تنها خداست». قرآن مجید مى گوید: «(فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى); بنابراین، کسى که به طاغوت (بُت 🗿 و شیطان 😈 ، و هر موجود  طغیانگر) کافر شود و به خدا ایمان آورد، به محکم ترین دستگیره چنگ زده است».(۲۴) بعضى گفته اند منظور از وسیله، و قرآن مجید است ولى روشن است که جمله مفهومِ گسترده ترى دارد و تمام وسائلى که انسان را به خدا نزدیک تر مى کند را در بر مى گیرد. ❌ البتّه این سخن بدین معنا نیست که ما به سراغ عالم اسباب نرویم و نیز بدان معنا نیست که توسل به معصومین(علیهم السلام)نداشته باشیم، چرا که اگر ذات پاک مسبب الاسباب را در پشت عالم اسباب ببینیم و به معصومین(علیهم السلام) را به عنوان در پیشگاه خدا بشمریم تمام اینها مصادیقى از رابطه با خدا محسوب مى شود.
هفدهم. «کسى که به (کار و حق) تو اهمّیّت نمى دهد در واقع دشمن توست»; (وَ مَنْ لَمْ یُبَالِکَ فَهُوَ عَدُوُّکَ). ←البتّه منظور کسانى هستند که به نحوى با انسان ارتباط دارند و شاید دم از دوستى مى زنند; اما هنگامى که پاى دفاع از حق، آبرو و شخصیت به میان مى آید کاملاً خونسرد و بى تفاوتند. این نشان مى دهد که آنها در اظهار دوستى صادق نیستند و نوعى عداوت مُضمَر در درون دارند. بنابراین مجبور نیستیم که این جمله را فقط ناظر به رابطه مردم با زمامداران جامعه بدانیم و بگوییم افرادى از مردم که در پیش آمدهاى سیاسى و اجتماعى و مانند آن هیچ گونه اظهار هماهنگى با برنامه هاى زمامداران ندارند و بى اعتنا از کنار آن مى گذرند، آنها در واقع مخالف آن نظام و دشمن آن وادى هستند.(۲۵) به خصوص اینکه حال و هواى این وصیّت نامه مربوط به رابطه خلق با زمامداران نیست، بلکه رابطه مردم با یکدیگر را روشن مى سازد.