#خاطرات | جوانى امام
به مرحوم آيتاللّه العظمى #بهاءالدينى گفتم كه ما هر چه شنيدهايم از ميانسالى امام شنيدهايم، شما كه در جوانى با امام دوست بودهايد آيا خاطرهاى از جوانى امام به ياد داريد؟
ايشان فرمود: خاطرات بسيارى به ياد دارم از جمله اين كه در زمان رضا شاه، در مدرسه فيضيه نشسته بوديم كه يكى از مأموران شاه وارد مدرسه شد و شروع كرد به فحّاشى و قُلدرى.
من شاهد بودم حضرت امام كه بيست و چند سال بيشتر نداشت، جلو آمد و چنان سيلى بر صورت او نواخت كه برق از گوشش پريد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | عشق به استاد
#شهيد_مطهرى قدس سره مىفرمود: من دوست دارم هواى شيراز را تنفّس كنم.
گفتند: چرا؟
فرمود: چون ملاصدرا در اين شهر نفس كشيده است.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | پول شهرت
#شيخ_انصارى قدس سره در زمان گمنامى كه به سلمانى مىرفت و يك قِران مىداد، بعد هم كه مشهور شد به همان سلمانى مىرفت و يك قِران مىداد.
آرايشگر گفت: زمانى كه ناشناخته بوديد يك قِران مىداديد، حالا هم يك قران؟
شيخ گفت: نامم مشهور شده، مساحت سرم كه زياد نشده است! 😊
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | خَشيت الهى
به ملاقات يكى از مجروحان جنگى رفتم كه تركشى به دستش اصابت كرده بود و مىخواستند دستش را قطع كنند.
از من پرسيد: وقتى دست راستم قطع شد، باز به خاطر گناهانى كه با دست چپم انجام دادهام كيفر خواهم شد و دست چپم عليه من در قيامت شهادت خواهد داد و يا اينكه خداوند مرا خواهد بخشيد؟
با خود گفتم: به راستى خداوند چه اوليائى دارد!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | خدمت در پشت جبهه 📻
در دوران هشت سال #دفاع_مقدّس روزى به منزل مرحوم كوثرى، از منبرىهاى قديمى و مرثيهخوان حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السلام ، رفتم تا از پدرش عيادت كنم.
پيرمرد به صورت مشتى استخوان در گوشهاى افتاده بود، ولى مىگفت:
من فكر كردم كه بايد كارى براى انقلاب بكنم و سهمى در جنگ داشته باشم. لذا شبها كه خوابم نمىبرد، شبى چند ساعت راديو عراق را خوب گوش مىدهم و وقتى مصاحبۀ اسراى ايرانى را پخش مىكنند، مشخّصات آنها را يادداشت مىكنم و روز بعد به خانوادهشان در هر شهرى كه باشند تلفن 📞 مىكنم و آنها را از نگرانى درمىآورم.
مدتهاست كه چنين كارى را انجام مىدهم.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | خروج مغزها 🧠
يكى از دانشمندان ايرانى از رفتار بعضى مسئولين رنجيده بود و تصميم گرفت به خارج از كشور برود. اموالش را به طلا تبديل كرد و عازم سفر شد.
در فرودگاه از رفتن او ممانعت كرده و گفتند: طلا مثل ارز است و خروج ارز از كشور ممنوع است.
او اشاره به مغزش كرد و گفت: آقا واللّه اين ارز است!
البته پس از مدتى وسايل برگشت او به كشور فراهم شد و مشغول فعاليّت گرديد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | علاقه به #امام_حسين عليه السلام
خانمى با #حجاب نامناسب وارد ماشين شد و شروع كرد به خواندن زيارت عاشورا.
راننده ديد با آن قيافه زيارت عاشورا مىخواند، پرسيد: زيارت عاشورا مىخوانيد؟
خانم گفت: بله.
راننده گفت: آيا امام حسين عليه السلام اين نوع حجاب و پوشش را دوست دارد؟
خانم يكّه خورد و گفت: مرا به خانه برگردانيد.
به منزل رفت و لباس مناسبى پوشيد و از راننده تشكّر كرد.
راستى علاقۀ به امام حسين عليه السلام چه مىكند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | عشق به خمينى
در مراسم حج ديدم يك سودانى، پيرمردى ايرانى را كه خسته و ناتوان شده بود به دوش گرفته تا به مقصد برساند.
به او گفتم: به چه انگيزهاى يك ايرانى را به دوش گرفتهاى؟
گفت: به خاطر #عشق_به_خمينى.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | شجاعت رهبر
پس از قيام پانزده خرداد، شاه به اسداللّه عَلَم وزير دربار گفت: اين خمينى كيست كه آشوب به راه انداخته؟
علم گفت: يادتان هست وقتى شما به منزل آيتاللّه العظمى بروجردى در قم وارد شديد همۀ علما بلند شدند، امّا يك سيدى بلند نشد؟
شاه گفت: بله.
عَلَم گفت: اين همان است!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | سوز دينى
در زمان طاغوت دوستى در قم داشتم كه مىگفت: وقتى مىخواهم به مسافرت بروم، مقدارى سوهان و شيرينى مىخرم و همين كه وارد اتوبوس شدم به راننده و شاگرد راننده تعارف مىكنم.
در بين راه يا موسيقى روشن نمىكند و يا اگر روشن كرد با تذكّر من خاموش مىكند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | تعطيلى درس
آيت اللّه #حسنزاده_آملى مىفرمود: روزى برف ❄️ زياد باريده بود، ترديد داشتم كه درس هست و يا تعطيل است.
بالاخره به مدرسه رفتم ديدم استاد زودتر از ما آمده است.
گفتم: چطور شما در اين برف تشريف آوردهايد؟
فرمود: مگر بقّالها در روز برفى كار خود را تعطيل مىكنند كه ما تعطيل كنيم؟!
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | مدير نمونه
يكى از مديران كل آموزش و پرورش مشغول سخنرانى بود كه صداى #اذان بلند شد.
گفت: آقايان اگر رسول اللّه الآن زنده بود چه مىكرد؟
#نماز مىخواند يا سخنرانى مىكرد؟ لذا سخنرانى را قطع كرد و شروع كرد به اذان گفتن و پس از اقامۀ نماز، سخنرانى را ادامه داد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────