#داستان_راستان ۷
قافله ای كه به حج می رفت
قافله ای از مسلمانان كه آهنگ مكه داشت، همینكه به مدینه رسید چند روزی توقف و استراحت كرد و بعد، از مدینه به مقصد مكه به راه افتاد.
در بین راه مكه و مدینه، در یكی از منازل، اهل قافله با مردی مصادف شدند كه با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها متوجه شخصی در میان آنها شد كه سیمای صالحین داشت و با چابكی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به كارها و حوائج اهل قافله بود. در لحظه ی اول او را شناخت. با كمال تعجب از اهل قافله پرسید:
این شخصی را كه مشغول خدمت و انجام كارهای شماست می شناسید؟ .
- نه، او را نمی شناسیم. این مرد در مدینه به قافله ی ما ملحق شد. مردی صالح و متقی و پرهیزگار است. ما از او تقاضا نكرده ایم كه برای ما كاری انجام دهد، ولی او خودش مایل است كه در كارهای دیگران شركت كند و به آنها كمك بدهد.
- معلوم است كه نمی شناسید، اگر می شناختید این طور گستاخ نبودید، هرگز حاضر نمی شدید مانند یك خادم به كارهای شما رسیدگی كند.
- مگر این شخص كیست؟
- این، علی بن الحسین #زین_العابدین است.
جمعیت، آشفته بپاخاستند و خواستند برای معذرت دست و پای امام را ببوسند.
آنگاه به عنوان گله گفتند: «این چه كاری بود كه شما با ما كردید؟ ! ممكن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بكنیم و مرتكب گناهی بزرگ بشویم. » .
امام: «من عمداً شما را كه مرا نمی شناختید برای همسفری انتخاب كردم؛ زیرا گاهی با كسانی كه مرا می شناسند مسافرت می كنم، آنها به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی می كنند، نمی گذارند كه من عهده دار كار و خدمتی بشوم، از این رو مایلم همسفرانی انتخاب كنم كه مرا نمی شناسند و از معرفی خودم هم خودداری می كنم تا بتوانم به سعادتِ خدمت رفقا نائل شوم. » [1]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . بحار ، جلد 11، چاپ كمپانی، صفحهی 21، و در صفحه ی 27 بحار جمله هایی هست كه امام می فرماید: «اكره ان آخذ برسول اللّه ما لا اعطی مثله» . و در روایتی هست كه فرمود: «ما اكلت بقرابتی من رسول اللّه قطّ. »
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#داستان_راستان | ۷۴
❒ لگد به افتاده
╔═ೋ✿࿐
عبد الملک بن مروان، بعد از بیست و یک سال حکومت استبدادی، در سال 86 هجری از دنیا رفت. بعد از وی پسرش ولید جانشین او شد.
ولید برای آنکه از نارضاییهای مردم بکاهد، بر آن شد که در روش دستگاه خلافت و طرز معامله و رفتار با مردم تعدیلی بنماید. مخصوصا در مقام جلب رضایت مردم مدینه- که یکی از دو شهر مقدس مسلمین و مرکز تابعین و باقیماندگان صحابه پیغمبر و اهل فقه و حدیث بود- برآمد.
از این رو هشام بن اسماعیل مخزونی پدر زن عبد الملک را که قبلا حاکم مدینه بود و ستمها کرده بود و مردم همواره آرزوی سقوط وی را میکردند از کاربرکنار کرد.
هشام بن اسماعیل در ستم و توهین به اهل مدینه بیداد کرده بود. سعیدبن مسیب، محدث معروف و مورد احترام اهل مدینه را به خاطر امتناع از بیعت، شصت تازیانه زده بود و جامهای درشت بر وی پوشانده، بر شتری سوارش کرده، دورتا دور مدینه گردانده بود. به خاندان علی علیه السلام و مخصوصا مهتر و سرور علویین، امام علی بن الحسین #زین_العابدین علیه السلام، بیش از دیگران بدرفتاری کرده بود.
ولید، هشام را معزول ساخت و به جای او عمربن عبد العزیز، پسرعموی جوان خود را که در میان مردم به حسن نیت و #انصاف معروف بود حاکم مدینه قرار داد. عمر برای بازشدن عقده دل مردم دستور داد هشام بن اسماعیل را جلو خانه مروان حکم نگاه دارند و هرکَس که از هشام بدی دیده یا شنیده بیاید و تلافی کند و داد دل خود را بگیرد.
مردم دسته دسته میآمدند. دشنام و ناسزا و لعن و نفرین بود که نثار هشام بن اسماعیل میشد.
خود هشام بن اسماعیل بیش از همه نگران امام علی بن الحسین و علویین بود.
💭 با خود فکر میکرد انتقام علی بن الحسین در مقابل آنهمه ستمها و سبّ و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش کمتر از کشتن نخواهد بود. ولی از آن طرف، امام به علویین فرمود خوی ما بر این نیست که به افتاده لگد بزنیم و از دشمن بعد از آنکه ضعیف شد انتقام بگیریم، بلکه برعکس، اخلاق ما این است که به افتادگان کمک و مساعدت کنیم.
هنگامی که امام با جمعیت انبوه علویین به طرف هشام بن اسماعیل میآمد، رنگ در چهره هشام باقی نماند. هر لحظه انتظار مرگ را میکشید. ولی برخلاف انتظار وی، امام طبق معمول- که مسلمانی به مسلمانی میرسد- با صدای بلند فرمود: «سلام علیکم» و با او مصافحه کرد و بر حال او ترحم کرده به او فرمود: «اگر کمکی از من ساخته است حاضرم.».
بعد از این جریان، مردم مدینه نیز شماتت به او را موقوف کردند[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . بحارالانوار، ج 11/ ص 17 و 27، و الامام الصادق، ج 1/ ص 111، و الامام زین العابدین، تألیف عبد العزیز سیدالاهل، ترجمه حسین وجدانی، صفحه 92
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#داستان_راستان | ۹۹
❒ جذامیها
╔═ೋ✿࿐
در مدینه چند نفر بیمار جذامی بود. مردم با تنفر و وحشت😱 از آنها دوری میکردند. این بیچارگان بیش از آن اندازه که جسماً از بیماری خود رنج میبردند، روحاً از تنفر و انزجار مردم رنج میکشیدند، و چون میدیدند دیگران از آنها تنفر دارند خودشان با هم نشست و برخاست میکردند.
یک روز، هنگامی که دور هم نشسته بودند غذا میخوردند، علی بن الحسین #زین_العابدین از آنجا عبور کرد. آنها امام را به سر سفره خود دعوت کردند. امام معذرت خواست و فرمود:
«من روزه دارم، اگر روزه نمیداشتم پایین میآمدم. از شما تقاضا میکنم فلان روز مهمان من باشید.».
این را گفت و رفت.
امام در خانه دستور داد غذایی 🥘🍲🍛 بسیار عالی و مطبوع پختند. مهمانان طبق وعده قبلی حاضر شدند. سفرهای محترمانه برایشان گسترده شد. آنها غذای خود را خوردند و امام هم در کنار همان سفره غذای خود را صرف کرد[¹]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . وسائل، ج 2/ ص 457
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#داستان_راستان | ۱۰۲
❒ حرف بقالها
╔═ೋ✿࿐
در زمانی که علی بن موسی الرضا علیه السلام از طرف مأمون به خراسان احضار شده و اجباراً با شرایط خاصی ولایت عهد مأمون را پذیرفته بود، «زیدالنار» برادر امام نیز در خراسان بود.
زید به واسطه داعیهای که داشت و انقلابی که در مدینه برپا کرده بود، مورد خشم و غضب مأمون قرار گرفته بود؛ اما مأمون که آن ایام سیاستش اقتضا میکرد حرمت و حشمت امام رضا علیه السلام را حفظ کند، به خاطر امام از قتل یا حبس برادرش زید صرف نظر کرد.
روزی در یک مجلس عام عده زیادی شرکت داشتند و #امام_رضا علیه السلام برای آنها صحبت میکرد.
از آن سو زید عدهای از اهل مجلس را متوجه خود کرده بود و برای آنها در فضیلت سادات و اولاد پیغمبر و اینکه آنان وضع استثنائی دارند، داد سخن میداد و مرتب میگفت: «ما خانواده چنین، ما خانواده چنان.»
امام متوجه گفتار زید شد.
ناگهان نگاه تند و فریاد «یا زید!» امام، زید و همه اهل مجلس را متوجه کرد.
فرمود: «ای زید! حرفهای بقالهای کوفه باورت آمده و مرتب تحویل مردم میدهی.
اینها چه چیز است که به مردم میگویی؟!
آن که شنیدهای خداوند ذریه فاطمه را از آتش 🔥 جهنم مصون داشته است، مقصود فرزندان بلافصل فاطمه یعنی حسن و حسین و دو خواهر ایشان است.
اگر مطلب اینطور است که تو میگویی و اولاد فاطمه وضع استثنائی دارند و به هر حال آنها اهل نجات و سعادتند، پس تو نزد خدا از پدرت موسی بن جعفر گرامی تری؛ زیرا او در دنیا امر خدا را اطاعت کرد، قائم اللیل و صائم النهار بود، و تو امر خدا را عصیان میکنی، و به قول تو هر دو، مثل هم، اهل نجات و سعادت هستید. پس برد با تو است؛ زیراموسی بن جعفر عمل کرد و سعادتمند شد و تو عمل نکرده و رنج نبرده گنج بردی.
علی بن الحسین #زین_العابدین میگفت: «نیکوکار ما اهل بیت پیغمبر دو برابر اجر دارد و بدکار ما دو برابر عذاب- همانطور که قرآن درباره زنان پیغمبر تصریح کرده سات- زیرا آن کَس از خاندان ما که نیکوکاری میکند در حقیقت دو کار کرده:
- یکی اینکه مانند دیگران کار نیکی کرده،
- دیگر اینکه حیثیت و احترام پیغمبر را حفظ کرده است.
آن کَس هم که گناه میکند دو گناه مرتکب شده:
- یکی اینکه مانند دیگران کار بدی کرده،
- دیگر اینکه آبرو و حیثیت پیغمبر را از بین برده است.».
آنگاه امام رو کرد به حسن بن موسای وشّاء بغدادی- که از اهل عراق بود و در آن وقت در جلسه حضور داشت- و فرمود:
مردم عراق این آیه قرآن را: «انَّه لَیسَ مِنْ اهْلِک انَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِحٍ» چگونه قرائت میکنند؟
یا ابن رسول الله! بعضی طبق معمول «انه عملٌ غیرُ صالح»[¹] قرائت میکنند؛ اما بعضی دیگر که باور نمیکنند خداوند پسر پیغمبری را مشمول قهر و غضب خود قرار دهد، آیه را «انه عملُ غیرِ صالح»[²] قرائت میکنند و میگویند او در واقع از نسل نوح نبود؛ خداوند به او گفت: ای نوح! او از نسل تو نیست، اگر از نسل تو میبود من به خاطر تو او را نجات میدادم.»
امام فرمود: «ابدا اینطور نیست! او فرزند حقیقی نوح و از نسل نوح بود. چون بدکار شد و امر خدا را عصیان کرد، پیوند معنویاش با نوح بریده شد.
به نوح گفته شد این فرزند تو ناصالح است، از این رو نمیتواند در ردیف صالحان قرار گیرد. موضوع ما خانواده نیز چنین است. اساس کار، پیوند معنوی و صلاح عمل و اطاعت امر خداست. هرکَس خدا را اطاعت کند از ما اهل بیت است، گو اینکه هیچ گونه نسبت و رابطه نسلی و جسمانی با ما نداشته باشد، و هرکس گنهکار باشد از ما نیست، گو اینکه از اولاد حقیقی و صحیح النسب زهرا باشد. همین خود تو که با ما هیچ گونه نسبتی نداری، اگر نیکوکار و مطیع امر حق باشی از ما هستی.»[³]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱] . یعنی این فرزند تو فرزندی است ناصالح.
[۲] . یعنی او فرزند آدم بدی است، فرزند تو نیست.
[۳] . بحارالانوار، ج 10/ ص 65
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#صحیفه_سجادیه_جامعه | ۴۲
『 دعای چهل و دو – برای برآورده شدن حوائج 』
࿐ྀུ༅࿇༅════════
ابوحمزه ثـمالی (رحمةاللهعلیه) گفت دست پسـرم شکست و او را بردم نزد یحیی بن عبداللّٰه شکسته بند، پس به او نگاه کرد و گفت: شکستی ناجور میبینم.
پس به اطاقش بالا رفت تا پارچه و چوب شکسته بندی بیاورد، در آن ساعت به یاد آوردم دعای علی بن الحسین زین العابدین (علیهماالسلام) را، پس دست پسـرم را گرفتم و خواندم بر آن و دست بر قسمت شکسته شده کشیدم، پس آن شکستگی به اذن خدای تعالی بهبودی یافت.
یحیی بن عبداللّٰه پایین آمد ولی چیزی را ندید و گفت: دست دیگر را به من بده ولی باز هم چیزی را مشاهده ننمود.
پس گفت: سبحان اللّٰه، مگر نه اینست که شکستگی سختی در این دست بود، چه شده است؟
ولی این از سحر و جادوی شما شیعیان عجیب نیست.
گفتم: مادرت به عزایت نشیند!
این سحر نیست بلکه من دعایی را به یاد آوردم که آن را از مولایم علی بن الحسین (علیهماالسلام) شنیده بودم، پس آن دعا را خواندم.
گفت: آن را به من یاد ده!
گفتم: بعد از آنچه گفتی و من شنیدم؟
به تو نخواهم گفت، که تو از اهل آن نیستی.
حمران بن اعین میگوید: به ابوحمزه گفتم: تو را به خدا سوگند میدهم که آن را برای ما بازگو کن تا بیاموزیم و استفاده کنیم.
گفت: سبحان اللّٰه، هدفم از ذکر این قصه همین بود که به شما دعا را بگویم تا از آن بهره مند شوید، بنویسید:
⤶ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖمِ
یٰا حَیُّ قَبْلَ کُلِّ حَیٍّ، یٰا حَیُّ بَعْدَ کُلِّ حَیٍّ، یٰا حَیُّ مَعَ کُلِّ حَیٍّ، یٰا حَیُّ حِینَ لاٰ حَیَّ، یٰا حَیُّ یَبْقىٰ وَ یَفْنىٰ کُلُّ حَیٍّ، یٰا حَیُّ لاٰ اِلٰهَ اِلّٰا اَنْتَ، یٰا حَیُّ یٰا کَرِیمُ، یٰا مُحْیِیَ الْمَوْتیٰ، یٰا قٰائِمُ عَلیٰ کُلِّ نَفْسٍ بِـمٰا کَسَبَتْ.
ای زندۀ پیش از هر موجود زنده، ای زندۀ بعد از هر موجود زنده، ای زندۀ همراه هر زنده، ای زنده آنگاه که زندهای نباشد، ای زندهای که میماند و هر زندهای نابود میشود، ای زندهای که خدایی نیست جز تو، ای زنده، ای بزرگوار، ای زنده کنندۀ مردگان، ای احاطه دارنده و مسلّط و مدبّر بر هر کسی به آنچه عمل کرده است.
اِنّیٖ اَتَوَجَّهُ اِلَیْكَ، وَ اَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ، وَ اَتَقَرَّبُ اِلَیْكَ بِجُودِكَ وَ کَرَمِكَ وَ رَحْمَتِكَ الَّتیٖ وَسَعَتْ کُلَّ شَیْءٍ، وَ اَتَوَجَّهُ اِلَیْكَ وَ اَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ بِحُرْمَةِ هٰذَا الْقُرْآنِ، وَ بِحُرْمَةِ الْاِسْلاٰمِ، وَ شَهٰادَةِ اَنْ لاٰ اِلٰهَ اِلّٰا اَنْتَ َوحْدَكَ لاٰ شَـرِیكَ لَكَ، وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ.
من به تو روی میآورم و به تو متوسل میشوم، و به تو تقرّب میجویم به بخشش تو و به کَرم تو و به رحمتت که هر چیزی را در بر گرفته است و به تو روی میآورم، و به تو متوسل میشوم به احتـرام این قرآن و به حرمت اسلام و شهادت اینکه خداوندی نیست جز تو که یکتایی و تو را شـریکی نیست و اینکه محمد(صلیالله علیه وآله) بنده و فرستادۀ توست.
وَ اَتَوَجَّهُ اِلَیْكَ وَ اَتَوَسَّلُ اِلَیْكَ وَ اَسْتَشْفِعُ اِلَیْكَ بِنَبِیِّكَ نَبِیِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ تَسْلِیماً. وَ بِاَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلیِّ بْنِ اَبِی طٰالِبٍ، وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرٰاءِ، وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ عَبْدَیْكَ وَ اَمِینَیْكَ، وَ حُجَّتَیْكَ عَلَی الْخَلْقِ اَجْمَعِینَ.
و به تو روی میآورم و به سوی تو متوسل میشوم و از تو #شفاعت میجویم به پیامبـرت، پیامبـر رحمت، محمد که خداوند بر او و خاندانش درود و سلام فرستد، به حقیقت.
و به امیر مؤمنان علی بن ابی طالب، و فاطمۀ زهرا و حسن و حسین، دو بنده و دو امین تو و دو حجت تو بر همه آفریدگانت.
وَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ زَیْنِ الْعَابِدِینَ، وَ نُورِ الزّٰاهِدِینَ، وَ وٰارِثِ عِلْمِ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ، وَ اِمٰامِ الْخَاشِعِینَ، وَ وَلِیِّ الْمُؤْمِنِینَ، وَ الْقَائِمِ فیٖ خَلْقِكَ اَجْمَعِینَ، وَ بٰاقِرِ عِلْمِ الْاَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ، وَ الدَّلِیلِ عَلیٰ اَمْرِ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ، وَ الْمُقْتَدیٖ بِآبٰائِهِ الصّٰالِحِینَ، وَ کَهْفِ الْخَلْقِ اَجْمَعِینَ.
و علی بن الحسین #زین_العابدین و روشنایی بخش اهل زهد و وارث علم پیامبـران و فرستادگان و پیشوای خاشعان و سـرپرست اهل ایمان و قیام کننده در میان همه آفریدگانت، و شکافنده دانش اولین و آخرین و راهنمای بر امر پیامبـران و رسولان و اقتداکنندۀ به پدران نیکوکارش و پناهگاه همه آفریدگان.