_ از آن جمله حضرت رضا علیه السّلام به ریان بن شبیب فرمود : یَابْنَ شُبَیْبِ اِنْ سَرَّکَ اَنْ یَکُونَ لَکَ مِنَ الثَّوابِ مِثْلُ ما لِمَنِ اسْتُشْهَدَ مَعَ الْحُسَیْنِ فَقُلْ مَتی ما ذَکَرتَهُ یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَاَفُوزَ فَوْزاً عَظیماً (۲)
ای پسر شبیب ! اگر تو را مسرور می کند که بوده باشد برای تو از ثواب، مانند ثواب آن کسانی که با حسین علیه السّلام شهید شدند، پس هرگاه یاد آن حضرت کنی بگو : ( یا لَیْتَنی کُنْتُ مَعَهُمْ فَاَفُوزَ فَوْزاً عَظیماً )
😭 یعنی : ای کاش ! بودم با اصحاب حسین علیه السّلام پس به سعادت بزرگی می رسیدم.
ناگفته نماند که رسیدن به مانند ثواب شهدا وقتی است که در این تمنّا صادق باشد؛ یعنی کشته شدن در راه خدا میل قلبی او باشد به طوری که اگر زمینه آن پیش آید، علاقه به خود و اولاد و مال و مقام مانع او نگردد؛
پس کسی که حبّ به ذات و شهوات و علاقه به دنیا تمام دلش را احاطه کرده به طوری که اگر در واقعه #کربلا می بود این علاقه ها نمی گذاشت که جزء شهیدان گردد در گفتن جمله یالیتنی، کاذب است.
یک نفر از اهل علم می گفت سالها در غرور و اشتباه بودم و خود را با شهدای کربلا در ثواب شریک می دانستم تا اینکه شبی در خواب صحنه کربلا را به تفصیلی که در کتب مقاتل است مشاهده کردم و خود را نزدیک امام علیه السّلام دیدم؛ پس قاسم بن الحسن علیه السّلام را دیدم که رفت میدان و کشته شد.
به خاطرم گذشت که چون امام علیه السّلام دیگر یاور ندارد الان به من امر به جهاد می فرماید؛ پس از ترس به عقب رفته که خود را پنهان نمایم.
پس اسبی را دیدم بر آن سوار شده به سرعت فرار کردم تا از شدت هول از خواب بیدار شدم؛ پس دانستم عمری در اشتباه بودم و تمنای کشته شدن در راه خدا که وِرد زبانم بود، خالی از حقیقت و دروغ بوده است.
غرض از نقل این جمله این است که خواننده عزیز گرفتار #غرور نگردد و بداند؛
اولاً رسیدن به ثواب شهدا در صورتی است که تمنای حقیقی باشد و آن هم با احاطه حبّ دنیا بر دل محال خواهد بود و عمری باید در جهاد با نفس و نبرد با هوی و هوس در رنج و شکنجه باشد تا حقیقتی پیدا کند و اگر شهید در میدان جنگ، یک مرتبه قرار می گیرد و کشته و راحت می شود لکن شخص مجاهد با نفس، عمری در میدان نبرد با نفس و شیطان است و در حدیث نبوی صلّی اللّه علیه و آله آن را ( جهاد اکبر ) نامیده است .
و ثانیاً در صورتی که تمنای حقیقی باشد، مانندِ ثواب شهید به او داده می شود نه عین آن ؛ زیرا آن درجه و مقامی که خداوند به شهدای کربلا در برابر فداکاری عجیب آنها به ایشان مرحمت فرموده به هیچ شهیدی از اولین و آخرین نداده چه رسد به کسی که تنها همان تمنا را داشته باشد، بلی در برابر تمنایش اگر حقیقتی داشته باشد ثوابی بمانند و شبیه آنچه به شهدا داده تفضلاً مرحمت خواهد فرمود .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- نفس المهموم ، صفحه ۳۰۰
۲- همان مدرک ، صفحه ۱۷
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/50671
—— ⃟ ————————
🤲 #اللّٰهم_عجّل_لولیّک_الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤔 چه عاملی باعث شد #امام_حسین علیهالسلام در #کربلا تنها بماند؟
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
╭────๛- - 🚩 - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤔 چه عاملی باعث شد #امام_حسین علیهالسلام در #کربلا تنها بماند؟
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از مهمترین عواملی که باعث می شود انسان بترسد، ترس از جان است. می ترسد کشته بشود و می ترسد آسیبی ببیند، می ترسد سیلی بخورد، می ترسد یک شخصی یک لگدی به او بزند و بعد حاضر است جبهه حق را تنها بگذارد. جمله ای که عبید الله بن حرّ جعفی به اباعبدالله گفت همین بود، گفت:«آقا من می دانم که اگر جنگی اتفاق بیفتد و من در رکاب شما باشم کشته خواهم شد، آقا من تحمّل ضربه شمشیر را ندارم»؛ شما ترس را ببینید، این ترس باعث می شود که انسان تنهائی حسین بن علی را ببیند و امام اش را تنها بگذارد. کسانی که در مسیر اهل بیت هستند اینها به واسطه جان شان نمی ترسند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🎞 مشاهده ویدیو کامل
https://eitaa.com/Nafaahat/10690
╭────๛- - 🚩 - - ┅┅╮
│📱 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#داستانهای_شگفت
۹۷ - کرامت ابوالفضل علیهالسلام و شفای مسلول
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
و نیز جناب مولوی مزبور نقل کرد که برادرم محمد اسحاق در بچگی مسلول شد و از درمان ناامید گردیدیم.
پدرم او را به #کربلا بُرد و در حرم #حضرت_اباالفضل علیه السّلام او را به ضریح مقدس بست و از آن بزرگوار خواست که از خداوند شفاء یا مرگ او را بخواهد.
بچه را بست و خود در رواق مشغول نماز شد. هنگامی که برگشت نزد بچه، گفت بابا گرسنه ام. به صورتش نگاه کرد دید رخسارش تغییر کرده و شفا یافته است، او را بیرون آورد و فردای آن روز انار خواست و هشت دانه انار و یک قرص نان بزرگ خورد و اصلاً از آن مرض خبری نشد و اکنون ساکن نجف و در حضرت حمزه مشغول خبازی است.
بنده در سفری که برای زیارت حضرت حمزه مشرّف شدم به اتفاق جناب مولوی، محمد اسحاق مزبور را ملاقات کردم و آثار ورع و صلاح و سَداد از او آشکار بود.
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/52069
—— ⃟ ————————
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#داستانهای_شگفت
۱۰۱ - کرامت حرّ شهید
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
و نیز جناب مولوی مزبور نقل کردند بنده ۲۳ سال قبل در #کربلا بودم و به مرض تب مزمن و اختلال حواس مبتلا بودم.
رفقا مرا برای تفریح و تغییر هوا به سمت قبر جناب(حر شهید) بردند. در حرم حرّ بودم و قدرت ایستادن نداشتم، نشسته زیارت مختصری خواندم. در این اثناء دیدم زن عربی بیابانی وارد شد و نزدیک ضریح نشست و انگشت خود را در حلقه ضریح گذارد و این دعا را خواند : ( یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ مَوْلانَا الْحُسَیْنِ علیه السّلام اکْشِفْ لَنَا الْکُرَبَ الْعِظامَ بِحَقِّ مَوْلانَا اَلْحُسَیْنِ علیه السلام )
پس انگشت خود را برمی داشت و در حلقه متصل به آن گذاشته و آن ذکر را می خواند و همینطور می خواند و دور می زد، دور پنجم یا ششم او بود که من هم آن جمله را حفظ کردم، چون توانائی ایستادن نداشتم که از بالا شروع کنم خود را کِشان کِشان به ضریح رسانده و انگشتم را به حلقه پایین ضریح گذاشتم و همان جمله را خواندم و بعد در حلقه دیگر و چون در حلقه سوم مشغول خواندن شدم، گرمی مختصری از داخل ضریح به انگشتانم رسید، به طوری که به داخل بدن و تمام رگهای بدنم سرایت کرد مانند دوای آمپولی که تزریق می کنند، حس کردم می توانم برخیزم؛ پس برخاستم و بقیه حلقه ها را ایستاده خواندم و بکلی آن مرض برطرف گردید و دیگر اثری از آن پیدا نشد.
چون بعضی در مقام جناب حر بن یزید ریاحی در شک هستند و گویند چون آن جناب کسی بود که راه را بر #حضرت_سیدالشهداء علیه السّلام بست و مانع شد از برگشتن آقا به مدینه، برای دفع این #شبهه و دانستن مقام آن جناب تذکر داده می شود که جناب حرّ، مردی شریف و بزرگوار و صاحب ریاست در کوفه بود و آمدنش جلو حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) برای حفظ ریاستش و به امید اینکه کار به مسالمت می گذرد.
و اما جنگ با آن حضرت و کشتن امام علیه السّلام چیزی بود که حر تصوّر آن را نمی کرد و آن را باور نمی داشت و چنانچه خودش فرمود اگر واقعه عاشورا و اقدام به کشتن امام علیه السّلام را می دانست هیچگاه اقدام به چنین خطائی نمی کرد و چون روز عاشورا پیشنهادهای امام علیه السّلام را شنید که از آن جمله این بود بگذارند تا آقا با باقیمانده اهل بیت (علیهم السلام) از عراق خارج شود و ابن سعد هیچ یک را نپذیرفت، جناب حر آمد نزد عمر بن سعد و گفت آیا می خواهی با حسین (علیهالسلام) جنگ کنی؟
گفت : آری جنگی که آسانترِ آن، بریدن سرها از بدن و جدا شدن دستهاست !
حرّ فرمود : آیا این خواسته های حسین (علیهالسلام) را هیچیک نمی پذیری تا اینکه کار به مسالمت و صلح تمام شود.
عمر سعد گفت: ابن زیاد راضی نمی شود.
حرّ با خشم و دل شکسته برگشت؛
پس به بهانه آب دادن به اسبِ خود از لشکر کناره گرفت و اندک اندک به لشکرگاه حسین علیه السّلام نزدیک می شد.
مهاجر بن اوس با وی گفت چه اراده داری، مگر می خواهی حمله کنی؟ حر او را پاسخ نداد و لرزش او را گرفت.
مهاجر گفت : ای حر ! کار تو ما را به شک انداخته به خدا قسم ! در هیچ جنگی ما این حال را از تو ندیدیم و اگر از من می پرسیدند شجاعترین اهل کوفه کیست، غیر تو را نام نمی بردم، این لرزیدن تو از چیست ؟
حر گفت : به خدا خود را میان بهشت و دوزخ می بینم، به خدا قسم جز بهشت را اختیار نخواهم کرد اگر چه پاره پاره شوم و به آتش سوخته گردم؛
پس اسب خود را به جانب حسین علیه السّلام دوانید و سپر را واژگون کرد و دو دست بر سر گذاشت و سر به آسمان گفت :
خدایا ! به سوی تو توبه می کنم از کردار ناروایم که دل اولیای تو و اولاد دختر پیغمبر تو را آزردم و چون با این حالت عجز به امام علیه السّلام رسید سلام کرد و خود را بر خاک اندخت و سر بر قدم نهاد. امام علیه السّلام فرمود سر بردار تو کیستی (معلوم می شود از شدت شرمساری صورت خود را پوشیده بود) عرض کرد پدر و مادرم فدایت باد! منم ( حُرّ بن یزید ) من آن کَس هستم که تو را مانع شدم از برگشتن به مدینه و بر تو سخت گرفتم تا در این مکان هم بر تو تنگ گرفتم. به خدا قسم ! گمان نمی بردم که خواسته های تو را رد می کنند و آماده کشتن تو می شوند .
#داستانهای_شگفت
۱۰۴ - سفر نجف و شفای فرزند
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
جناب آقای شیخ محمد انصاری دارابی که داستان ۸۲ از ایشان نقل شد، نقل کرد که پیش از سفر #کربلا در عالم رؤیا حضرت امیر علیه السّلام فرمود بیا به #زیارت.
عرض کردم وسایل سفر ندارم، فرمود: بر عهده من؛
پس طولی نکشید که مخارج سفر به مقدار رسیدن به نجف فراهم شد و در نجف هم به مقدار توقف و مراجعت به من رسید و نیز پسرم مصروع بود و به قصد استشفا همراهش بردم و در نجف، خدا به او شِفا داد.
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/52742
—— ⃟ ————————
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
#داستانهای_شگفت
۱۰۵ - رسیدن پول و دوام آن
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
و نیز نقل کرد از پدرش به نام شیخ محترم بن شیخ عبدالصمد انصاری که به اتفاق یک نفر (همجناق او) به نام غلامحسین، شایق #کربلا شدیم و هیچ نداشتیم؛ پس دو نفری از سر کوه داراب با دست خالی حرکت کردیم و در هر منزلی یکی دو روز توقف نموده و عَمَلِگی می کردیم تا در مدت پنج ماه، پیاده از طریق کرمانشاه خود را به کربلا رساندیم و در آنجا هم روزها مشغول کار شدیم و معیشت ما اداره می شد؛ ولی در نجف، دو روز برای ما کاری پیش نیامد و هیچ نداشتیم، شب #عید_غدیر، گرسنه و هیچ راهی نداشتیم.
گفتیم در حرم مطهر می مانیم و اگر مقدّر ما مرگ باشد همانجا بمیریم.
مقداری از شب که گذشت چهار نفر بزرگوار وارد حرم مطهر شدند، یکی از آنها نزدیک من آمد اسم خودم و پدرم و جدم و پدر جدم را برد! تعجب کردم؛ پس مقداری پول سکه نقره در دست من گذارد و رفت و چون شماره اش کردم مبلغ چهار تومان بود.
دو ماه در عراق ماندیم و از آن پول خرج می کردیم و پس از مراجعت به وطن تا دو ماه از آن خرج می کردیم ناگاه مفقود شد.
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/52877
—— ⃟ ————————
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
هدایت شده از آرام جان 🎧
Hossein Tavakoli - Pirhan Siah (320).mp3
9.64M
───┤🎙🎼🎧├───
آهنگ پیرهن سیاه | حسین توکلی
━━━━━━━✦✗✦━━━━━━━━
من عاشق حسینم
مگه میشه کسی عاشق حسین و عباس نباشه
یا حسین روم سیاهه
دارم پیاده میام به دیدنت
قبولم کن
قبولم کن یا حسین
هر سال
همین روزا
تنمه پیرهن سیاهم
به هوات توی راهم
میام بدی پناهم
هر سال
همین روزا
بازم دعای مادرم
منو میاره تا حرم
خودم نمیشه باورم
غیر حرم کجا برم …
من که با پای پیاده اومدم تو این مسیر
غیر تو هیشکی ندارم دست تنهامو بگیر
من کجا اینجا کجا
من رو سیاه زائرا
آبرومو میخره آخر همین پیرهن سیاه
من که با پای پیاده اومدم تو این مسیر
غیر تو هیشکی ندارم دست تنهامو بگیر
من کجا اینجا کجا من رو سیاهِ زائرا
آبرومو میخره آخر همین پیرهن سیاه
لای لای لای لای
لای لای لای لای
لای لای لای لای
هوای اینجا
هوای عشقه
هوامو داره آقای عشقه
دلم رسیده
که این رسیدن
به پای من نیست
به پای عشقه
من که با پای پیاده اومدم تو این مسیر
غیر تو هیشکی ندارم دست تنهامو بگیر
من کجا اینجا کجا من رو سیاه زائرا
آبرومو میخره آخر همین پیرهن سیاه
من که با پای پیاده اومدم تو این مسیر
غیر تو هیشکی ندارم دست تنهامو بگیر
من کجا اینجا کجا من رو سیاهِ زائرا
آبرومو میخره آخر همین پیرهن سیاه
لای لای لای لای ...
#اللهم_ارزقنا_کربلا
#کربلا | #اربعین
╭═══════๛- - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
│💌 @arame_janam
╰๛ - - - - - - - -
6.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤔 کی گفته هر وقت دوست داشتی باید بری #کربلا؟!
✖️#زیارت_اربعین وظیفه ماست!
🎙 #استاد_پناهیان
╭────๛- - - - - ┅╮
│📱 @Mabaheeth
╰───────────
#داستانهای_شگفت
۱۳۱ - توفیق زیارت و پذیرایی
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
مکرر شنیده بودم که یکی از اخیار زمان به نام حاج محمد علی فشندی تهرانی، توفیق تشرّف به خدمت حضرت بقیه اللّه عجل اللّه تعالی فرجه نصیبش شده و داستانهایی دارد، دوست داشتم او را ببینم و از خودش بشنوم.
در ماه ربیع الثانی 95 در تهران، حضرت سیدالعلماءالعاملین حاج آقا معین شیرازی دامت برکاته را به اتفاق جناب حاج محمد علی مزبور ملاقات نمودم، آثار خیر و صلاح و صدق و دوستی اهل بیت علیهم السّلام از او آشکار بود، از آقای حاج آقا معین خواهش نمودم آنچه حاجی مزبور می گوید ایشان مرقوم فرمایند. اینک برای بهره مندی خوانندگان این کتاب عین مرقومه ایشان ثبت می شود :
بسم اللّه الرحمن الرحیم
( زیارت در مرتبه اولی )
قریب سی سال قبل عازم #کربلا شدیم برای #زیارت_اربعین، موقعی بود که برای هر نفر جهت گذرنامه چهارصد تومان می گرفتند. بعد از گرفتن گذرنامه، خانواده گفت من هم می آیم، ناراحت شدم که چرا قبلاً نگفته بود، خلاصه بدون گذرنامه حرکت نمودیم و جمعیت ما پانزده نفر بود چهار مرد و یازده زن و یک علویه همراه بود که قرابت با دو نفر از همراهان داشت و عمر آن علویه 105 سال بود. خیلی به زحمت او را حرکت دادیم و با سهولت و نداشتن گذرنامه، خانواده را از دو مرز ایران و عراق گذراندیم و کربلا مشرف شدیم. قبل از اربعین و بعد از اربعین، به #نجف_اشرف مشرف شدیم و بعد از 17 ربیع الاول قصد کاظمین و سامرا را نمودیم. آن دو نفر مَرد که از خویشان آن علویه بودند از بردن علویه ناراحت بودند و می گفتند او را در نجف می گذاریم تا برگردیم، من گفتم زحمت این علویه با من است و حرکت نمودیم. در ایستگاه ترن کاظمین برای سامرا جمعیت بسیار بود و همه در انتظار آمدن ترن بودند که از کرکوک موصل بیاید برود بغداد و بعد از بغداد بیاید و مسافرها را سوار کند و حرکت کنند و با این جمعیت تهیه بلیط و محل بسیار مشکل بود .
ناگاه سید عربی که شال سبزی به کمر بسته بود نزد ما آمد و گفت حاج محمدعلی ! سلام علیکم ! شما پانزده نفر هستید ؟ گفتم بله ، فرمود : شما اینجا باشید این پانزده بلیط را بگیرید، من می روم بغداد بعد از نیمساعت با قطار برمی گردم، یک اطاق دربست برای شما نگاه می دارم شما از جای خود حرکت نکنید. قطار از کرکوک آمد و سید سوار شد و رفت.
بعد از نیم ساعت قطار آمد، جمعیت هجوم آوردند، رفقا خواستند بروند من مانع شدم، قدری ناراحت شدند. همه سوار شدند، آن سید آمد و ما را سوار قطار نمود، یک اطاق دربست. تا وارد سامرا شدیم، آن آقاسید گفت شما را می برم منزل سیدعباس خادم و رفتیم منزل سیدعباس، من رفتم نزد سیدعباس گفتم ما پانزده نفر هستیم و دو اطاق می خواهیم و شش روز هم اینجا هستیم چه مقدار به شما بدهم؟
گفت یک آقاسیدی کرایه شش روز شما را داد با تمام مخارج خوراک و زیارتنامه خوان، روزی دو مرتبه هم شما را ببرم سرداب و حرم.
گفتم سید کجاست؟ گفت الان از پله های عمارت پایین رفت. هرچند دنبالش رفتیم او را ندیدیم، گفتم از ما طلب دارد پانزده بلیط برای ما خریداری نموده، گفت من نمی دانم تمام مخارج شما را هم داد.
خلاصه بعد از شش روز آمدیم کربلا نزد مرحوم آقا میرزا مهدی شیرازی رفتم و جریان را گفتم سؤال نمودم راجع به بدهی نسبت به سید، مرحوم میرزا مهدی گفت با شما از سادات کسی هست ؟ گفتم یک علویه است. فرمود او #امام_زمان علیه السّلام بوده و شما را مهمان فرموده.
حقیر گوید : و محتمل است که یکی از #رجال_الغیب یا #ابدال که ملازم خدمت آن حضرتند بوده است.
برکات احسان به سادات
غرض از نقل این #داستان بیان اهمیت احسان به سلسله جلیله سادات خصوصاً علویه ها که علاوه بر ثوابهای آخرتی و #شفاعت، آثار دنیویه و برکات ظاهریه هم دارد؛ چنانچه در این داستان چون حاج محمد علی نسبت به آن علویه بروز ارادت و احسان و خدمتگذاری داد چگونه تلافی شد و یک نفر از عباد صالحین رجال الغیب یا ابدال مأمور می شود برای یاری کردن او و همراهانش و سپس ضیافت شش روزه در سامرا و مرحوم آیت اللّه محمد مهدی شیرازی اعلی اللّه مقامه به دل روشنش دانست که این الطاف از برکات آن علویه بوده است.
و ثقه الاسلام حاج میرزا حسین نوری در کتاب ( کلمه طیبه ) چهل روایت و حکایت از مدارک معتبره در فضیلت و برکات احسان به سلسه سادات نقل کرده است و تبرکاً یک داستان از آنها نقل می شود.
فهرست کتاب
🇯 🇴 🇮 🇳
https://eitaa.com/mabaheeth/55839
— ⃟ ———
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - -
20.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚 سفر #کربلا و #پیادهروی_اربعین نقطه آغاز تحول #شهید_مجید_قربانخانی است.
🎤 گفتوگو با خانم کبری خدابخش دهقی، نویسنده کتاب «مجید بربری» در حاشیه «رویداد ملّی قهرمان» و هفدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت همراه با انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر سه کتاب «هواتو دارم»، «مجید بربری» و «بیست سال و سه روز»
🔍 پخش زنده از:
💻 farsi.khamenei.ir/live
04 Mostanade Soti Shonood (1401-03-05).mp3
17.15M
🔈#مستند_شنود
📣 جلسه چهارم
ادامه واقعه سوم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
* از اینکه افراد سرشار از تعفن ولی بی خیال بودند، تعجب کردم.
* خودرو هایی که کاملا تمیز بودند.
* دنبال منشأ صدای قهقهه می گشتم.
* موجودی هفت برابر انسان، با قیافه بسیار زشت را دیدم.
* شیطانک هایی که گرد آن موجود طواف می کردند.
* چرا شیطان بلند بلند می خندید.
* ماشین، تمثل از موجود رونده است
* توانم برای از بین بردن ابلیس، ناکام بود
* کثافاتی که با وجود انسانها یکی بودند.
* آنچه می دیدم، تمثل بود نه کشف استار و اسرار
* شبکه نور و ظلمت که به هم تنیده بودند.
* خانه های نورانی با شعاع نور به هم وصل بودند و از هم انرژی می گرفتند.
* واقعه چهارم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* نورانی ترین نقطه عالم با رائحه ای دیوانه کننده
* تمثل #کربلا را زیارت می کردم
* از آن شب، هر شب کربلا بودم.
* به شفاعت #حضرت_عبدالعظیم علیه السلام برگشتم.
* یکی بودن کربلا و حرم شاه عبدالعظیم حسنی علیه السلام
* اسم و رسم دنیا همه سراب است.
* وقتی برگشتم، گناه برایم معنایی نداشت.
* اثر گناه مثل آهن گداخته روی پوست است.
* بعد از برگشت، هرچه اراده می کردم می دیدم.
* با وضو طهارت روحی پیدا می کنیم.
* طهارت ظاهر و باطن، انسان را در معرض نور خدا قرار می دهد.
* مکان نورانی و عمل نورانی انسان را نورانی می کند.
* مسجد محل صدور نور است.
* حقیقت سلامِ نماز چیست؟
⏰ مدت زمان ۴٢:٣١
📆1401/03/08
┅───────────
🤲 اللّٰهم عجّل لولیّک الفرج
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -