انسان شناسی 008.mp3
11.89M
#انسان_شناسی ۸
#استاد_شجاعی 🎤
حجتالاسلام عظیمی
🔭 سالها تلاش محققان برای کشف رموز کیهان،
آنان را به این نتیجه رسانده که ؛
🌌 جهان قابل مشاهده از زمین، خود به تنهایی،
میلیاردها سال نوری، وسعت دارد!
و بدیهیست که جهان قابل مشاهده از زمین،
بخش بسیار کوچکی از آسمان بهظاهر بیانتهاییست که «آسمان اول» مینامندش! آسمان دنیا!
🌟 آنوقت، خداوند، عظمت بهشت هر انسان را،
به اندازهی تمام هفت آسمان، و زمین میداند!
- انسان مگر کیست که روح، یا حقیقت وجودش، دارای چنین وسعت و عظمتیست؟!
@Ostad_Shojae
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
※ تنوع خلقت 🐡🐠🐟🐙
و زیبایی سِحرآمیز موجودات دریایی
#مثل_شاخه_های_گیلاس
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅
❒ مثل استخر!
⿻◌⿻◌⿻◌⿻
چرا استخر ها اين قدر زلال اند؟ چرا اين همه روشن و شفاف اند؟ چرا اين همه پاك و تميزند؟
چون كريم و بخشنده اند!
چون هواي اطرافيان خود را دارند!
اطراف استخرها دريچه هايي است كه دائم به آن ها آب مي دهند، يعني استخر ها بر خلاف بركه ها همه ي آب ها را براي خود نمي خواهند، بلكه سرريز مي كنند تا اطراف آن ها هم لبي تر كنند.
ما هم اگر بخواهيم زلال شويم مثل استخر، پاك و صاف باشيم مثل استخر، بايد سخا را، كرامت و بخشش را پيش گرفته و ديگران را هم برخوردار سازيم.
چون آدمي وقتي همه چيز را براي خود مي خواهد مثل بركه كدر مي شود، آلوده مي شود، بو بر مي دارد، بي مشتري مي شود، تنها مي شود.
به خاطر همين است كه #اميرالمؤمنين علي(علیه السلام) #نصيحت مي كرد:
«عَلَيكم بِالسَخَاء»
سخاوتمند باشيد!
┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━
📚 @ghararemotalee
📳 @Mabaheeth
#مثل_شاخه_های_گیلاس
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅
❒ مثل نعنا!
⿻◌⿻◌⿻◌⿻
نعنايي كه توي سبد سبزي فروش است، حتي اگر يك برگ هم از آن بچيني، جايش هرگز سبز نمي شود؛ اما همين نعنا وقتي توي باغچه است و ريشه در خاك دارد حتي اگر ساقه اش را هم بچيني باز سبز مي شود؛ زيادتر مي شود كه كمتر نمي شود. پس هر چه مي خواهي نعنا بچين! اصلاً اگر مي خواهي بيشتر شود بايد بچيني!
حال، ما هم چيزي شبيه نعناييم اگر اهل بخشش باشيم به شرط اين كه بخشش هاي ما ريشه در خدا داشته باشد و بُريده از او نباشد، يعني با انگيزه هاي الهي ببخشيم باور كنيد چيزي كه از دست نمي دهيم هيچ، بلكه برخوردارتر هم خواهيم شد.
و اين حقيقتي است كه #اميرالمؤمنين علي(علیهالسلام) از آن پرده بر مي دارد:
«اِستَنزِلُوا الرِزقَ بِالصَدَقَةِ»
رزق و روزي را با #صدقه و بخشش فرود آوريد.
يعني تو وقتي از پول، و از اعتبار و از قدرت خود مايه مي گذاري، اين خود موجب فرود آمدن
رزق و روزي خواهد شد.
┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━
📚 @ghararemotalee
📳 @Mabaheeth
#مثل_شاخه_های_گیلاس
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅
❒ مثل جنگل!
⿻◌⿻◌⿻◌⿻
جنگل، چرا اين قدر سبز و خرّم و شاداب است؟
چون تعرّق دارد، يعني بخارهايي از خود به آسمان مي فرستد و به ابر ها مي رساند؛ ابر ها هم كيسه شُل مي كنند و مي بارند.
و اين همان معناي سخن حافظ است كه مي گفت:
«ارادتي بنما تا سعادتي ببري»
يعني، بي مايه فطير است.
يعني هر كَس مي خواهد گيرنده باشد، اول بايد فرستندگي كند.
چرا راه دور برويم.
📞 توي تلفن، تا فرستنده نباشي، گيرنده مي شوي؟!
🗣 تا حرفي نزني حرفي مي شنوي؟
┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━
📚 @ghararemotalee
📳 @Mabaheeth
#مثل_شاخه_های_گیلاس
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅
❒ مثل طناب كشي!
⿻◌⿻◌⿻◌⿻
🪢 بازي طناب كشي را ببين!
دو طرف دارد، يكي اين طرف، يكي آن طرف. اين مي كشد، آن هم مي كشد. بيچاره ها چه زوري هم مي زنند و چقدر انرژي هدر مي دهند تا اين كه بالاخره يكي پيروز مي شود. فرد پيروز هم چيزي در دست ندارد جز يك سر طناب!
كشاكش ها و كشمكش هاي زندگي شبيه به همين طناب كشي است كه جز خستگي و هدر دادن وقت و انرژي، فايده و منفعتي ندارد. بهترين و راحت ترين كار اين است كه آدمي كوتاه بيايد. اينجاست كه هم خود خسته نمي شود و هم اگر قرار است كسي آسيب ببيند، حريف اوست كه آسيب مي بيند نه خود او.
درست مثل همان بازي طناب كشي كه اگر يك طرف كوتاه آمد و طناب را رها كرد طرف مقابل به زمين خواهد خورد.
من با اين حرف مي خواهم همان نسخه #اميرالمؤمنين(علیهالسلام) را پيچيده باشم كه فرمود:
«داوُوا الغَضَبَ بِالصَمتِ»
كشمكش ها و خشم و غضب هاي خود را با سكوت، يعني با پاسخ ندادن يا رها كردن درمان كنيد.
┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━
📚 @ghararemotalee
📳 @Mabaheeth
#مثل_شاخه_های_گیلاس
┅═┄⊰༻ 🍒 ༺⊱┄═┅
❒ مثل كيف قاپ! 👜
⿻◌⿻◌⿻◌⿻
وقتي يك كيـ💼ـف قاپِ مـوتـ🏍ـورسوارِ حرفه اي با شتاب تمام به سوي شما مي آيد چه مي كنيد؟
آغوش باز مي كنيد يا نه، پرشتاب تر از خود او به گوشه و كناري مي رويد تا ردّ كارش را بگيرد و برود؟
يادمان باشد خشم و عصبانيت 🤬 كيف قاپ ماهري است كه مي آيد تا سرمايه ما را كه همان #ايمان، انصاف و #انسانيت است سرقت كند؛ پس تنها راه براي در امان ماندن همين است كه در وقت خشم😡، سريع از فضاي موجود فاصله بگيريم و هرگز آن را استقبال نكنيم.
درست مثل ظرفي كه روي اجاق جوش آمده باشد؛ يا بايد اجاق را خاموش كرد يا بايد ظرف را از
روي اجاق برداشت و كناري گذاشت.
┗━━━━━━─━━⎚𑁍✐━
📚 @ghararemotalee
📳 @Mabaheeth
⎚ سیری در #سیره_ائمه_اطهار علیهم السلام | ۱۱
╭ ─━─━─• · · · · · ·
❒ موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام
◣ تأثیر مقتضیات زمان در شكل مبارزه
◣ امام در زندان بصره
◣ امام در زندانهای مختلف
◣ درخواست هارون از امام
◣ علت دستگیری امام
◣ سخن مأمون
◣ نفوذ معنوی امام
◣ دو سنت معمول میان ائمه علیهم السلام
◣ نقشه ی دستگاه هارون
◣ بِشر حافی و امام كاظم علیه السلام
◣ صفوان جمّال و هارون
◣ چگونگی شهادت امام
╭═══════๛- - - ┅┅╮
│📳 @Mabaheeth
│📚 @ghararemotalee
╰๛- - - - -
موجبات شهادت امام موسی كاظم علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم.
الحمد للّه رب العالمین، بارئ الخلائق اجمعین، و الصلاة و السلام علی عبد اللّه و رسوله و حبیبه و صفیّه سیّدنا و نبیّنا و مولانا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و آله و آله الطیّبین الطاهرین المعصومین، أعوذ باللّه من الشیطان الرجیم:
اَنْتُمُ الصِّراطُ الْاَقْوَمُ وَ السَّبیلُ الْاَعْظَمُ وَ شُهَداءُ دارِ الْفَناءِ وَ شُفَعاءُ دارِ الْبَقاءِ [1].
همه ی ائمه ی اطهار علیهم السلام به استثنای وجود مقدس حضرت حجّت عجّل اللّه تعالی فرجه كه در قید حیات هستند، شهید از دنیا رفته اند، هیچ كدام از آنها با مرگ طبیعی و با أجل طبیعی و یا با یك بیماری عادی از دنیا نرفته اند، و این یكی از مفاخر بزرگ آنهاست. اوّلا خودشان همیشه آرزوی #شهادت در راه خدا را داشتند كه ما مضمون آن را در دعاهایی كه آنها به ما تعلیم داده اند و خودشان می خوانده اند می بینیم.
علی علیه السلام می فرمود: من تنفر دارم از اینكه در بستر بمیرم؛ هزار ضربت شمشیر بر من وارد بشود بهتر است از این كه آرام در بستر بمیرم.
و ما هم در دعاها و زیاراتی كه آنها را زیارت می كنیم یكی از فضائل آنان را كه یادآوری می كنیم همین است كه آنها از زمره ی شهدا هستند و شهید از دنیا رفته اند. جمله ای كه در آغاز سخنم خواندم از زیارت #جامعه_كبیره است كه می خوانیم: «اَنْتُمُ الصِّراطُ الْاَقْوَمُ وَ السَّبیلُ الْاَعْظَمُ وَ شُهَداءُ دارِ الْفَناءِ وَ شُفَعاءُ دار الْبَقاءِ» شما راست ترین راهها و بزرگترین شاهراهها هستید. شما شهیدان این جهان و شفیعان آن جهانید.
🌷 در اصطلاح، «شهید» لقب وجود مقدس امام حسین علیه السلام است و ما معمولاً ایشان را به لقب «شهید» می خوانیم: «الحسین الشهید».
همان طور كه لقب #امام_صادق علیهالسلام را می گوییم «جعفرٌ الصادق» و لقب امام موسی بن جعفر را می گوییم «موسی الكاظم» ، لقب سید الشهداء «الحسین الشهید» است. ولی این بدان معنی نیست كه در میان ائمه ی ما تنها امام حسین علیهالسلام است كه شهید است.
همان طور كه اگر موسی بن جعفر را می گوییم «الكاظم» معنایش این نیست كه سایر ائمه كاظم نبوده اند [2]، یا اگر به امام رضا می گوییم «الرّضا» معنایش این نیست كه دیگران مصداق «الرضا» نیستند، و یا اگر به امام صادق علیهالسلام می گوییم: «الصادق» معنایش این نیست كه دیگران العیاذ باللّه صادق نیستند، همچنین اگر ما به حضرت سید الشهداء علیه السلام می گوییم «الشهید» ، معنایش این نیست كه ائمه ی دیگر ما شهید نشده اند.
____________
[1] . زیارت جامعه ی كبیره.
[2] . «كاظم» یعنی كسی كه بر خشم خود مسلّط است.
تأثیر مقتضیات زمان در شكل مبارزه
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
اینجا این سخن به میان می آید كه سایر ائمه چرا شهید شدند؟
آنها كه تاریخ نشان نمی دهد كه در مقابل دستگاههای جور زمان خودشان قیام كرده و شمشیر 🗡 كشیده باشند.
آنها كه ظاهر سیره شان نشان می دهد كه روششان با روش امام حسین علیهالسلام متفاوت بوده است.
بسیار خوب، #امام_حسین علیهالسلام شهید شد، چرا امام حسن علیهالسلام شهید بشود؟
چرا امام سجّاد علیهالسلام شهید بشود؟
چرا امام باقر و امام صادق و امام كاظم علیهمالسلام شهید بشوند؟ و همین طور سایر ائمه.
✓ جواب این است:
❌ اشتباه است اگر ما خیال كنیم روش سایر ائمه با روش امام حسین علیهالسلام در این جهت اختلاف و تفاوت داشته است.
💭 برخی این طور خیال می كنند، می گویند:
در میان ائمه، امام حسین علیهالسلام بنایش بر مبارزه با دستگاه جور زمان خود بود ولی سایر ائمه این اختلاف را داشتند كه مبارزه نمی كردند.
⭕️ اگر اینجور فكر كنیم سخت اشتباه كرده ایم.
تاریخ خلافش را می گوید و قرائن و دلایل همه بر خلاف است.
بله، اگر ما مطلب را جور دیگری تلقی كنیم، كه همین جور هم هست، هیچ وقت یك مسلمان واقعی، یك مؤمن واقعی- تا چه رسد به مقام مقدس امام- امكان ندارد كه با دستگاه ظلم و جور زمان خودش سازش كند و واقعاً بسازد، یعنی خودش را با آن منطبق كند، بلكه همیشه با آنها مبارزه می كند. تفاوت در این است كه شكل مبارزه فرق می كند.
یك وقت مبارزه علنی است، اعلان جنگ است، مبارزه ی با شمشیر است. این یك شكل مبارزه است. و یك وقت، مبارزه هست ولی نوع مبارزه فرق می كند.
← در این مبارزه هم كوبیدن طرف هست، لجن مال كردن طرف هست، منصرف كردن مردم از ناحیه ی او هست، علنی كردن باطل بودن او هست، جامعه را بر ضد او سوق دادن هست، ولی نه به صورت شمشیر كشیدن.
این است كه #مقتضیات_زمان در شكل مبارزه می تواند تأثیر بگذارد. هیچ وقت مقتضیات زمان در این جهت نمی تواند تأثیر داشته باشد كه در یك زمان سازش با ظلم جایز نباشد ولی در زمان دیگر سازش با ظلم جایز باشد. خیر، سازش با ظلم هیچ زمانی و در هیچ مكانی و به هیچ شكلی جایز نیست؛ اما شكل مبارزه ممكن است فرق كند. ممكن است مبارزه علنی باشد، ممكن است مخفیانه و زیر پرده و در استتار باشد.
تاریخ ائمه ی اطهار عموماً حكایت می كند كه همیشه در حال مبارزه بوده اند.
اگر می گویند مبارزه ی در حال تقیّه، [مقصود سكون و بی تحركی نیست ] .
«تقیّه» از ماده ی «وَقْی» است، مثل تقوا كه از ماده ی «وَقْی» است.
تقیّه معنایش این است: در یك شكل مخفیانه ای، در یك حالت استتاری از خود دفاع كردن، و به عبارت دیگر سپر به كار بردن، هرچه بیشتر زدن و هرچه كمتر خوردن؛ نه دست از مبارزه برداشتن، حاشا و كَلاّ.
روی این حساب است كه ما می بینیم همه ی ائمه ی اطهار این افتخار را- آری این افتخار را- دارند كه در زمان خودشان با هیچ خلیفه ی جُوری سازش نكردند و همیشه در حال مبارزه بودند.
شما امروز بعد از هزار و سیصد سال- و بیش از هزار و سیصد سال، یا برای بعضی از ائمه اندكی كمتر: هزار و دویست و پنجاه سال، هزار و دویست و شصت سال، هزار و دویست و هفتاد سال- می بینید خلفایی نظیر عبد الملك مروان (از قبل از عبد الملك مروان تا عبد الملك مروان، اولاد عبد الملك، پسر عموهای عبد الملك، بنی العباس، منصور دوانیقی، أبو العباس سفّاح، هارون الرشید، مأمون و متوكّل) 👹👺 از بدنام ترین افراد تاریخند.
در میان ما شیعه ها كه قضیه بسیار روشن است؛ حتی در میان اهل تسنن، اینها لجن مال شده اند.
چه كسی اینها را لجن مال كرده است؟
اگر مقاومت ائمه ی اطهار علیهم السلام در مقابل اینها نبود، و اگر نبود كه آنها فسقها و انحرافهای آنان را برملا می كردند و غاصب بودن و نالایق بودن آنها را به مردم گوشزد می نمودند، آری اگر این موضوع نبود، امروز ما هارون و مخصوصاً مأمون را در ردیف قِدّیسین می شمردیم.
اگر ائمه، باطن مأمون را آشكار نمی كردند و وی را معرفی كامل نمی نمودند، مسلّم او یكی از قهرمانان بزرگ علم و دین در دنیا تلقّی می شد.
بحث ما در موجبات شهادت امام موسی بن جعفر علیهما السلام است.
چرا موسی بن جعفر علیهماالسلام را شهید كردند؟
اولاً اینكه موسی بن جعفر شهید شده است از مسلّمات تاریخ است و هیچ كَس انكار نمی كند.
بنا بر معتبرترین و مشهورترین روایات، موسی بن جعفر علیه السلام چهار سال در كُنج سیاهچالهای زندان بسر برد و در زندان هم از دنیا رفت؛ و در زندان، مكرر به امام پیشنهاد شد كه یك معذرت خواهی و یك اعتراف زبانی از او بگیرند، و امام حاضر نشد. این متن تاریخ است.
امام در زندان بصره
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
امام در یك زندان بسر نبرد، در زندانهای متعدد بسر برد. او را از این زندان به آن زندان منتقل می كردند؛ و راز مطلب این بود كه در هر زندانی كه امام را می بردند، بعد از اندك مدتی زندانبان مرید می شد.
اول امام را به زندان بصره بردند. عیسی بن جعفر بن ابی جعفر منصور، یعنی نوه ی منصور دوانیقی والی بصره بود.
امام را تحویل او دادند كه یك مرد عیّاش كیّاف و شراب 🍷 خوار و اهل رقص و آواز بود.
به قول یكی از كسان او «این مرد عابد و خداشناس را در جایی آوردند كه چیزها به گوش او رسید كه در عمرش نشنیده بود. »
در هفتم ماه ذی الحجه ی سال 178 امام را به زندان بصره بردند، و چون عید قربان در پیش بود و ایام به اصطلاح جشن و شادمانی بود، امام را در یك وضع بعدی (از نظر روحی) بردند. مدتی امام در زندان او بود. كم كم خود این عیسی بن جعفر علاقه مند و مرید شد. او هم قبلاً خیال می كرد كه شاید واقعاً موسی بن جعفر همان طور كه دستگاه خلافت تبلیغ می كند مردی است یاغی كه فقط هنرش این است كه مدعی خلافت است، یعنی عشق ریاست به سرش زده است. دید نه، او مرد #معنویت است و اگر مسأله ی خلافت برای او مطرح است از جنبه ی معنویت مطلب مطرح است نه اینكه یك مرد دنیاطلب باشد. بعدها وضع عوض شد.
دستور داد یك اتاق بسیار خوبی را در اختیار امام قرار دادند و رسماً از امام پذیرایی می كرد.
هارون محرمانه پیغام داد كه كلك این زندانی را بكن.
جواب داد من چنین كاری نمی كنم. اواخر، خودش به خلیفه نوشت كه دستور بده این را از من تحویل بگیرند و الاّ خودم او را آزاد می كنم؛ من نمی توانم چنین مردی را به عنوان یك زندانی نزد خود نگاه دارم. چون پسر عموی خلیفه و نوه ی منصور بود، حرفش البته خریدار داشت.
امام در زندانهای مختلف
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
امام را به بغداد آوردند و تحویل فضل بن ربیع دادند.
فضل بن ربیع، پسر «ربیع» حاجب معروف است [1].
هارون امام را به او سپرد.
او هم بعد از مدتی به امام علاقه مند شد، وضع امام را تغییر داد و یك وضع بهتری برای امام قرار داد. جاسوسها به هارون خبر دادند كه موسی بن جعفر در زندان فضل بن ربیع به خوشی زندگی می كند، در واقع زندانی نیست و باز مهمان است.
هارون امام را از او گرفت و تحویل فضل بن یحیای برمكی داد.
فضل بن یحیی هم بعد از مدتی با امام همین طور رفتار كرد كه هارون خیلی خشم 😡 گرفت و جاسوس فرستاد. رفتند و تحقیق كردند، دیدند قضیه از همین قرار است، و بالاخره امام را گرفت و فضل بن یحیی مغضوب واقع شد. بعد پدرش یحیی برمكی، این وزیر ایرانی علیهِ ما علیه، برای اینكه مبادا بچه هایش از چشم هارون بیفتند كه دستور هارون را اجرا نكردند، در یك مجلسی سرزده از پشت سر هارون رفت سرش را به گوش هارون گذاشت و گفت: اگر پسرم تقصیر كرده است، من خودم حاضرم هر امری شما دارید اطاعت كنم، پسرم توبه كرده است، پسرم چنین، پسرم چنان. بعد آمد به بغداد و امام را از پسرش تحویل گرفت و تحویل زندانبان دیگری به نام سندی بن شاهِك داد كه می گویند اساساً مسلمان نبوده؛ و در زندان او خیلی بر امام سخت گذشت، یعنی دیگر امام در زندان او هیچ روی آسایش ندید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . خلفای عباسی دربانی دارند به نام «ربیع» كه ابتدا حاجب منصور بود، بعد از منصور نیز در دستگاه آنها بود، و بعد پسرش در دستگاه هارون بود. اینها از خصّیصین دربار به اصطلاح خلفای عباسی و فوق العاده مورد اعتماد بودند.
علت دستگیری امام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
حال چرا هارون دستور داد امام را بگیرند؟
برای اینكه به موقعیت اجتماعی امام حسادت می ورزید و احساس خطر می كرد، با اینكه امام هیچ در مقام قیام نبود، واقعاً كوچكترین اقدامی نكرده بود برای آنكه انقلابی بپا كند (انقلاب ظاهری) اما آنها تشخیص می دادند كه اینها انقلاب معنوی و انقلاب عقیدتی بپاكرده اند.
وقتی كه تصمیم می گیرد كه ولایتعهد را برای پسرش امین تثبیت كند، و بعد از او برای پسر دیگرش مأمون، و بعد از او برای پسر دیگرش مؤتمن، و بعد علما و برجستگان شهرها را دعوت می كند كه همه امسال بیایند مكه كه خلیفه می خواهد بیاید مكه و آنجا یك كنگره ی عظیم تشكیل بدهد و از همه بیعت بگیرد؛ فكر می كند مانع این كار كیست؟
آن كسی كه اگر باشد و چشمها به او بیفتد این فكر برای افراد پیدا می شود كه آن كه لیاقت برای خلافت دارد اوست، كیست؟
موسی بن جعفر علیهماالسلام.
وقتی كه می آید مدینه، دستور می دهد امام را بگیرند.
همین یحیی برمكی به یك نفر گفت: من گمان می كنم خلیفه در ظرف امروز و فردا دستور بدهد موسی بن جعفر را توقیف كنند. گفتند چطور؟
گفت من همراهش بودم كه رفتیم به زیارت حضرت رسول در مسجد النبی [1]. وقتی كه خواست به پیغمبر سلام بدهد، دیدم اینجور می گوید: اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یَا ابْنَ الْعَمِّ (یا: یا رسول اللّه) .
بعد گفت: من از شما معذرت می خواهم كه مجبورم فرزند شما موسی بن جعفر را توقیف كنم. (مثل اینكه به پیغمبر هم می تواند دروغ بگوید.) دیگر مصالح اینجور ایجاب می كند، اگر این كار را نكنم در مملكت فتنه بپامی شود؛ برای اینكه فتنه بپانشود، و به خاطر مصالح عالی مملكت مجبورم چنین كاری را بكنم، یا رسول اللّه! من از شما معذرت می خواهم.
یحیی به رفیقش گفت: خیال می كنم در ظرف امروز و فردا دستور توقیف امام را بدهد.
👹 هارون دستور داد جلادهایش رفتند سراغ امام.
اتفاقاً امام در خانه نبود.
كجا بود؟
مسجد پیغمبر.
وقتی وارد شدند كه امام نماز می خواند. مهلت ندادند كه موسی بن جعفر نمازش را تمام كند، در همان حالِ نماز، آقا را كشان كشان از مسجد پیغمبر بیرون بردند كه حضرت نگاهی كرد به قبر رسول اكرم صلیالله علیه وآله و عرض كرد:
اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا رَسولَ اللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا جَدّاه، ببین امت تو با فرزندان تو چه می كنند؟!
چرا [هارون این كار را می كند؟ ] چون می خواهد برای ولایتعهد فرزندانش بیعت بگیرد.
موسی بن جعفر كه قیامی نكرده است؛ قیام نكرده است، اما اصلاً وضع او وضع دیگری است، وضع او حكایت می كند كه هارون و فرزندانش غاصب خلافتند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . این خاك بر سرها واقعاً در عمق دلشان اعتقاد هم داشتند. باور نكنید كه این اشخاص اعتقاد نداشتند.
اینها اگر بی اعتقاد می بودند این قدر شقیّ نبودند، كه با اعتقاد بودند و این قدر شقیّ بودند. مثل قتله ی امام حسین علیهالسلام كه وقتی امام پرسید اهل كوفه چطورند؟ فرزدق و چند نفر دیگر گفتند: «قُلوبُهُم مَعَكَ وَ سُیوفُهُمْ عَلَیْكَ» دلشان با توست، در دلشان به تو ایمان دارند، در عین حال علیه دل خودشان می جنگند، علیه اعتقاد و ایمان خودشان قیام كرده اند و شمشیرهای اینها بر روی تو كشیده است.
وای به حال بشر كه مطامع دنیوی، جاه طلبی، او را وادار كند كه علیه اعتقاد خودش بجنگد.
اینها اگر واقعاً به اسلام اعتقاد نمی داشتند، به پیغمبر اعتقاد نمی داشتند، به موسی بن جعفر اعتقاد نمی داشتند و یك اعتقاد دیگری می داشتند، این قدر مورد ملامت نبودند و این قدر در نزد خدا شقیّ و معذّب نبودند، كه اعتقاد داشتند و بر خلاف اعتقادشان عمل می كردند.
سخن مأمون
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
مأمون طوری عمل كرده است كه بسیاری از مورخین او را شیعه می دانند، می گویند او شیعه بوده است، و بنا بر عقیده ی من- كه هیچ مانعی ندارد كه انسان به یك چیزی اعتقاد داشته باشد و بر ضد اعتقادش عمل كند- او شیعه بوده است و از علمای شیعه بوده است. این مرد مباحثاتی با علمای اهل تسنن كرده است كه در متن تاریخ ضبط است.
من ندیده ام هیچ عالم شیعی اینجور منطقی مباحثه كرده باشد. چند سال پیش یك قاضی سنی تركیه ای كتابی نوشته بود كه به فارسی هم ترجمه شد به نام «تشریح و محاكمه درباره ی آل محمد».
در آن كتاب، مباحثه ی مأمون با علمای اهل تسنن درباره ی خلافت بلافصل حضرت امیر نقل شده است.
به قدری این مباحثه جالب و عالمانه است كه انسان كمتر می بیند كه عالمی از علمای شیعه اینجور عالمانه مباحثه كرده باشد.
نوشته اند یك وقتی خود مأمون گفت: اگر گفتید چه كسی تشیع را به من آموخت؟
گفتند چه كسی؟
گفت: پدرم هارون. من درس تشیع را از پدرم هارون آموختم.
گفتند پدرت هارون كه از همه با شیعه و ائمه ی شیعه دشمن تر بود.
گفت: در عین حال قضیه از همین قرار است. در یكی از سفرهایی كه پدرم به حج رفت، ما همراهش بودیم، من بچه بودم، همه به دیدنش می آمدند، مخصوصاً مشایخ، معاریف و كبار، و مجبور بودند به دیدنش بیایند. دستور داده بود هر كسی كه می آید، اول خودش را معرفی كند، یعنی اسم خودش و پدرش و اجدادش را تا جدّ اعلایش بگوید تا خلیفه بشناسد كه او از قریش است یا از غیر قریش، و اگر از انصار است خزرجی است یا اُوسی.
هركَس كه می آمد، اول دربان می آمد نزد هارون و می گفت: فلان كَس با این اسم و این اسم پدر و غیره آمده است. روزی دربان آمد گفت آن كسی كه به دیدن خلیفه آمده است می گوید: بگو موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب...
تا این را گفت، پدرم از جا بلند شد، گفت: بگو بفرمایید، و بعد گفت:
همان طور سواره بیایند و پیاده نشوند؛ و به ما دستور داد كه استقبال كنید.
ما رفتیم.
مردی را دیدیم كه آثار عبادت و تقوا در وَجَناتش كاملاً هویدا بود. نشان می داد كه از آن عُبّاد و نُسّاك درجه اول است.
سواره بود كه می آمد، پدرم از دور فریاد كرد: شما را به كی قسم می دهم كه همین طور سواره نزدیك بیایید، و او چون پدرم خیلی اصرار كرد یك مقدار روی فرشها سواره آمد.
به امر هارون دویدیم ركابش را گرفتیم و او را پیاده كردیم.
وی را بالادست خودش نشاند، مؤدّب، و بعد سؤال و جوابهایی كرد: عائله تان چقدر است؟
معلوم شد عائله اش خیلی زیاد است.
وضع زندگیتان چطور است؟
وضع زندگی ام چنین است.
عوایدتان چیست؟
عواید من این است؛
و بعد هم رفت.
وقتی خواست برود پدرم به ما گفت: بدرقه كنید، در ركابش بروید، و ما به امر هارون تا درِ خانه اش در بدرقه اش رفتیم، كه او آرام به من گفت تو خلیفه خواهی شد و من یك توصیه بیشتر به تو نمی كنم و آن اینكه با اولاد من بدرفتاری نكن.
ما نمی دانستیم این كیست. برگشتیم.
من از همه ی فرزندان جری تر بودم، وقتی خلوت شد به پدرم گفتم این كی بود كه تو این قدر او را احترام كردی؟
یك خنده ای كرد و گفت: راستش را اگر بخواهی این مسندی كه ما بر آن نشسته ایم مال اینهاست.
گفتم آیا به این حرف اعتقاد داری؟
گفت: اعتقاد دارم.
گفتم: پس چرا واگذار نمی كنی؟
گفت: مگر نمی دانی اَلْمُلْكُ عَقیمٌ؟
تو كه فرزند من هستی، اگر بدانم در دلت خطور می كند كه مدعی من بشوی، آنچه را كه چشمهایت در آن قرار دارد از روی تنت برمی دارم.
قضیه گذشت.
هارون صله می داد، پولهای گزاف می فرستاد به خانه ی این و آن، از پنج هزار دینار زر سرخ، چهار هزار دینار زر سرخ و غیره.
ما گفتیم لا بد پولی كه برای این مردی كه این قدر برایش احترام قائل است می فرستد خیلی زیاد خواهد بود.
كمترین پول را برای او فرستاد: دویست دینار.
باز من رفتم سؤال كردم، گفت: مگر نمی دانی اینها رقیب ما هستند. سیاست ایجاب می كند كه اینها همیشه تنگدست باشند و پول نداشته باشند؛ زیرا اگر زمانی امكانات اقتصادی شان زیاد شود، یك وقت ممكن است كه صد هزار شمشیر🗡 علیه پدر تو قیام كند.
نفوذ معنوی امام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
از اینجا شما بفهمید كه نفوذ معنوی ائمه ی شیعه چقدر بوده است.
آنها نه شمشیر داشتند و نه تبلیغات، ولی دلها را داشتند.
در میان نزدیكترین افراد دستگاه هارون، شیعیان وجود داشتند.
حق و حقیقت، خودش یك جاذبه ای دارد كه نمی شود از آن غافل شد.
امشب در روزنامه ها خواندید كه ملك حسین گفت من فهمیدم كه حتی راننده ام با چریكهاست، آشپزم هم از آنهاست.
علیّ بن یقطین وزیر هارون است، شخص دوم مملكت است، ولی شیعه است؛ اما در حال استتار، و خدمت می كند به هدفهای موسی بن جعفر ولی ظاهرش با هارون است.
دو سه بار هم گزارشهایی دادند، ولی موسی بن جعفر با آن روشن بینی های خاص امامت زودتر درك كرد و دستورهایی به او داد كه وی اجرا كرد و مصون ماند.
در میان افرادی كه در دستگاه هارون بودند، اشخاصی بودند كه آنچنان مجذوب و شیفته ی امام بودند كه حد نداشت ولی هیچ گاه جرأت نمی كردند با امام تماس بگیرند.
یكی از ایرانیهایی كه شیعه و اهل اهواز بوده است می گوید كه من مشمول مالیاتهای خیلی سنگینی شدم كه برای من نوشته بودند و اگر می خواستم این مالیاتهایی را كه اینها برای من ساخته بودند بپردازم از زندگی ساقط می شدم. اتفاقاً والی اهواز معزول شد و والی دیگری آمد و من هم خیلی نگران كه اگر او بر طبق آن دفاتر مالیاتی از من مالیات مطالبه كند، از زندگی سقوط می كنم.
ولی بعضی دوستان به من گفتند: این باطناً شیعه است، تو هم كه شیعه هستی؛ اما من جرأت نكردم بروم نزد او و بگویم من شیعه هستم، چون باور نكردم.
گفتم بهتر این است كه بروم مدینه نزد خود موسی بن جعفر (آن وقت هنوز آقا در زندان نبودند) ، اگر خود ایشان تصدیق كردند او شیعه است از ایشان توصیه ای بگیرم. رفتم خدمت امام.
امام نامه ای نوشت كه سه چهار جمله بیشتر نبود، سه چهار جمله ی آمرانه، اما از نوع آمرانه هایی كه امامی به تابع خود می نویسد، راجع به اینكه «قضای حاجت مؤمن و رفع گرفتاری از مؤمن در نزد خدا چنین است و السّلام».
نامه را با خودم مخفیانه آوردم اهواز. فهمیدم كه این نامه را باید خیلی محرمانه به او بدهم.
یك شب رفتم در خانه اش، دربان آمد، گفتم به او بگو كه شخصی از طرف موسی بن جعفر آمده است و نامه ای برای تو دارد. دیدم خودش آمد و سلام و علیك كرد و گفت: چه می گویید؟
گفتم من از طرف امام موسی بن جعفر آمده ام و نامه ای دارم.
نامه را از من گرفت، شناخت، نامه را بوسید، بعد صورت مرا بوسید، چشمهای مرا بوسید، مرا فوراً برد در منزل، مثل یك بچه در جلوی من نشست، گفت تو خدمت امام بودی؟!
گفتم بله.
تو با همین چشمهایت جمال امام را زیارت كردی؟!
گفتم بله.
گرفتاریت چیست؟
گفتم یك چنین مالیات سنگینی برای من بسته اند كه اگر بپردازم از زندگی ساقط می شوم.
دستور داد همان شبانه دفاتر را آوردند و اصلاح كردند؛ و چون آقا نوشته بود «هركَس كه مؤمنی را مسرور كند، چنین و چنان» گفت اجازه می دهید من خدمت دیگری هم به شما بكنم؟
گفتم بله.
گفت من می خواهم هرچه دارایی دارم، امشب با تو نصف كنم، آنچه پول نقد دارم با تو نصف می كنم، آنچه هم كه جنس است قیمت می كنم، نصفش را از من بپذیر.
گفت با این وضع آمدم بیرون و بعد در یك سفری وقتی رفتم جریان را به امام عرض كردم، امام تبسّمی كرد و خوش حال شد.
هارون از چه می ترسید؟ از جاذبه ی حقیقت می ترسید. «كُونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَیْرِ اَلْسِنَتِكُمْ»[1] تبلیغ كه همه اش زبان نیست، تبلیغ زبان اثرش بسیار كم است؛ تبلیغ، #تبلیغ عمل است. آن كسی كه با موسی بن جعفر یا با آباء كرامش و یا با اولاد طاهرینش روبرو می شد و مدتی با آنها بود، اصلاً حقیقت را در وجود آنها می دید، و می دید كه واقعاً خدا را می شناسند، واقعاً از خدا می ترسند، واقعاً عاشق خدا هستند، و واقعاً هرچه كه می كنند برای خدا و حقیقت است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . اصول كافی، باب صدق و باب ورع.
دو سنت معمول میان ائمه علیهم السلام
ـــــــ ــ ـــ ـ ـــ ـــ ـــ ــ ـ ــ ــ ـــ ـ ـ
شما دو سنت را در میان همه ی ائمه می بینید كه به طور وضوح و روشن هویداست.
◈ یكی عبادت و خوف از خدا و خداباوری است.
← یك خداباوری عجیب در وجود اینها هست، از خوف خدا می گریند و می لرزند، گویی خدا را می بینند، قیامت را می بینند، بهشت را می بینند، جهنم را می بینند.
درباره ی موسی بن جعفر می خوانیم: حَلیفِ السَّجْدَةِ الطَّویلَةِ وَ الدُّموعِ الْغَزیرَةِ [1]، یعنی هم قسم سجده های طولانی و اشكهای جوشان.
تا یك درونِ منقلبِ آتشین نباشد كه انسان نمی گرید.
◈ سنت دومی كه در تمام اولاد علی علیه السلام [از ائمه ی معصومین علیهمالسلام] دیده می شود همدردی و همدلی با ضعفا، محرومان، بیچارگان و افتادگان است.
← اصلاً «انسان» برای اینها یك ارزش دیگری دارد.
امام حسن علیهالسلام را می بینیم، امام حسین علیهالسلام را می بینیم؛ زین العابدین علیهالسلام، امام باقر علیهالسلام، امام صادق علیهالسلام، امام كاظم علیهالسلام و ائمه ی بعد از آنها؛ در تاریخِ هر كدام از اینها كه مطالعه می كنیم، می بینیم اصلاً رسیدگی به احوال ضعفا و فقرا برنامه ی اینهاست، آن هم [به این صورت كه ] شخصاً رسیدگی كنند نه فقط دستور بدهند، یعنی نایب نپذیرند و آن را به دیگری موكول نكنند. بدیهی است كه مردم اینها را می دیدند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] . منتهی الآمال، ج /2ص 222.