#خاطرات | مهمترين دعاى شما چيست؟
در سنين جوانى خدمت آخوند ملاعلى همدانى (ره) رسيدم و از ايشان سؤال كردم: اگر شما بدانيد دعاى مستجابى داريد چه چيز از خدا مىخواهيد؟
فرمود: اينكه خداوند من را بيامرزد.
خيلى تعجّب كردم و تصور كردم كه اين عارف و عالم بزرگ چه خواهش و دعاى سادهاى دارد و حال آنكه در ذهن خودم دعاهاى بزرگ بزرگى مىپروراندم، ولى الآن كه بيش از ٥٠ سال سن دارم با آن همه مسئوليّت و مطالعه و كتاب و راديو و تلويزيون و... به اين نتيجه رسيدهام كه خواستۀ آن بزرگوار، يعنى #عاقبت_به_خيرى، بزرگترين خواستۀ من نيز هست.
«و الحمدللّه ربّ العالمين»
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | نماز اوّل وقت
سال ٥٨ در خدمت #شهيد_بهشتى بوديم، عدّهاى از مهمانان خارجى هم حضور داشتند و ايشان گرم صحبت بودند. تا صداى #اذان بلند شد، شهيد بهشتى از حضّار معذرتخواهى كرد و گوشهاى سجّادهاش را انداخت و مشغول نماز شد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | شكنجه به خاطر نماز
يكى از آزادهها مىگفت: روزى پس از #اذان ظهر افسر اردوگاه همه را به محوطهى باز اردوگاه فراخواند و تا نزديك غروب همه را نگهداشت.
چون وقت #نماز مىگذشت يكى از برادرها گفت: اللّه اكبر. او را بردند و كتك زدند.
برادرى ديگر گفت: اللّه اكبر. او را هم زدند، همين طور تعدادى از برادرها به خاطر نماز شكنجه شدند.
بالاخره دوستان تصميم گرفتند به صورت نشسته و آهسته و به طورى كه افسران عراقى متوجّه نشوند، نماز ظهر و عصر را بخوانند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | شيوۀ جذب
از يكى از مجتهدين نجف كه هزاران طلبه نزد او درس خواندهاند پرسيدم: شما چگونه مجتهد شديد؟ گفت: در محلۀ ما آقايى بود كه شبها براى دو سه نفر طلبه، درس شبانه داشت. من هم روزها كار مىكردم و شبها نزد ايشان مىرفتم. اين عالم بزرگوار ابتدا براى ما يك #قصه مىگفت و سپس درس را شروع مىكرد. اينگونه ما عاشق #حوزه و دروس دينى شديم.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | سرمايهدار طمعكار
يكى از ثروتمندان براى عالمى پولى آورده بود تا در راه فقرا خرج كند، ولى هنگام خداحافظى گفت:
قطعه زمينى دارم در فلان جا كه سندش مشكلى پيدا كرده و اگر شما...
عالم گفت: شما ده ميليون دادى تا صد ميليون بگيرى، پولت را بگير و برو.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | مرگ در كنار اسكناس 💶
مناسبتى بود و چند روز تعطيلى. يكى از سرمايهداران تهران به دور از چشم دوستان و بدون اطلاع خانواده، به حجرهاش آمده بود تا سرمايهاش را حساب كند. پس از آن كه در قسمت عقبى حجره اسناد را بررسى كرد، خواست بيرون بيايد كه ديد كليد🔑 را داخل حجره جا گذاشته و در را به روى خود بسته است. هر چه فرياد زد چون بازار تعطيل بود، صدايش به جايى نرسيد، آنقدر فرياد زد كه از حال رفت. چون كسى از محل او خبر نداشت پس از چند روز او را در حالى پيدا كردند در كنار ميليونها 💰 تومان پول، جان سپرده بود.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | شبى هزار ركعت نماز
يكى از فضائل #اميرالمؤمنين عليه السلام اين است كه شبى هزار ركعت نماز مىخواند. افراد زيادى مىگويند: مگر مىشود در يك شب هزار ركعت نماز خواند؟!
#علامّه_امينى قدس سره صاحب كتاب شريف «الغدير»، ماه رمضانى به مشهد مشرّف شد و هر شب هزار ركعت نماز در حرم مطهر خواند تا امكان اين امر را اثبات كند.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | جوانى امام
به مرحوم آيتاللّه العظمى #بهاءالدينى گفتم كه ما هر چه شنيدهايم از ميانسالى امام شنيدهايم، شما كه در جوانى با امام دوست بودهايد آيا خاطرهاى از جوانى امام به ياد داريد؟
ايشان فرمود: خاطرات بسيارى به ياد دارم از جمله اين كه در زمان رضا شاه، در مدرسه فيضيه نشسته بوديم كه يكى از مأموران شاه وارد مدرسه شد و شروع كرد به فحّاشى و قُلدرى.
من شاهد بودم حضرت امام كه بيست و چند سال بيشتر نداشت، جلو آمد و چنان سيلى بر صورت او نواخت كه برق از گوشش پريد.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────
#خاطرات | عشق به استاد
#شهيد_مطهرى قدس سره مىفرمود: من دوست دارم هواى شيراز را تنفّس كنم.
گفتند: چرا؟
فرمود: چون ملاصدرا در اين شهر نفس كشيده است.
╭─────๛- - - 📖 ┅╮
│📚 @ghararemotalee
╰───────────