#حضرت_حمزه_سیدالشهدا_ع
با يادِ غم حمزه دلي صابر نيست
افسوس كه آن حريم را حائر نيست
فرمود پيمبر كه جفا كرده به من
هر زائر من كه حمزه را زائر نيست
شاعر: #سیدرضا_موید
@hosenih
@ghararenokary
#حضرت_عبدالعظیم_حسنی_ع
با نور تو راه مستقیمی داریم
در صحن تو جنةالنعیمی داریم
دلتنگ کریم اهلبیتیم ولی
صد شکر که سَیّدالکریمی داریم
شاعر: #یوسف_رحیمی
@hosenih
@ghararenokary
ثبت نام در لینک ذیل
https://el.balagh.ir/doreh/6750
در صورت هرگونه سوال از نحوه برگزاری در ساعات اداری تماس حاصل فرمائید.
آقای بلوچ نژاد
02531156361
آقای آقاجانی
02531156368
🛑 دوره بسیار مناسبی هست
دوستان بزرگوارم حتما ثبت نام کنند.فرصت هنوز هست..
با تشکر
حسینی تبار
@ghararenokary
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
آسمان در سجده افتاد است پیش پای تو
عرش آرام است زیر سایه ی طوبای تو
بادها را مسخ کرده عطر جان افزای تو
ماه،فانوسی برای شب نشینی های تو
تو تجلّی اصولی،تو بنای منطقی
تو امام راستینی،تو امام صادقی
از قنوت صبحگاهت تا دعایی می رسد
مستمند تو به یک نان و نوایی می رسد
پای درس ات روح آدم تا رهایی می رسد
جابرِ حیّان در این مکتب به جایی می رسد
طایر علم لدُنّی جلد بامِ صادق است
شیعه هرچه دارد از قالَ الامام صادق است
@hosenih
خط ابروی تو سرمشق شب هر فاضل است
خواندن املای گیسوی سیاهت مشکل است
کسب علم از غیر باغ دانشت بی حاصل است
طفل ابجدخوانِ دَرسَت هم فقیه کامل است
نور علم ات را به ژرفای جهان تابانده اند
بعد از آن مردم تو را شیخ الائمه خوانده اند
حال عاشق نیمه شب با چشم بارانی خوش است
پس سحر لطفی کنی من را بگریانی،خوش است
یک نظر تنها،به سمتم،سربگردانی خوش است
در تنور عشق من را هم بسوزانی،خوش است
خواب شیرینی به چشم خیسِ فرهادم بده
مثل "هارون" راه و رسم عاشقی یادم بده
می چکد عطر خدا از اَلسّلام آخرت
شش قدم می خواست تا معراج، چشمان ترت
جبرئیل افتاد وقتی باز شد بال و پرت
بندگی ات شیعه را انداخت یاد مادرت
اشک را مانند مادر می کنی آب وضو
آنقدر،مولای من،زهراخِصالی که نگو
فصل کوچ عاشقی دل را پرستو می کنم
شالِ ممسوسِ به اشک روضه را بو می کنم
دست چشمم را کنار قبر تو رو می کنم
بارگاه خاکی ات را آب و جارو می کنم
کاش در خاک بقیع تو حرم می ساختیم
چارتا گنبد در آنجا دسته کم می ساختیم
بارها گفتی که اشک روضه ها مشکلگشاست
دردمندان گریه بر هر درد بی درمان دواست
ختم منبر هایت آغاز گریز کربلاست
قاتلِ جان تو آقا روضه ی طشت طلاست
اشک های گریه کن ها را شمارش کرده ای
گریه بر جدِّ غریبت را سفارش کرده ای
آه از آن شب که کوچه باز بوی غم گرفت
آسمان قلبش شکست و بارشی نم نم گرفت
روضه خوان"دیوار"شد "در" پا به پایش دم گرفت
دخترت از ترس دامان تو را محکم گرفت
نیمه شب بال و پر پروانه را آتش زدند
پیش چشم دختر تو خانه را آتش زدند
پیش پایت اشک های همسرت افتاده است
جای جای این گذر بال و پرت افتاده است
تکه ای از شعله بر روی سرت افتاده است
رد میخ آیا به روی پیکرت افتاده است؟
ریسمانِ بی مروّتها اسیرت کرده است
ناسزای بی حیا در کوچه پیرت کرده است
@hosenih
بین این کوچه تو را در نیمه ی شب می کِشند
بی عمامه بی عبا در پشت مرکب می کشند
تا گذر از جمعیت می شد لبالب می کشند
ذهنِ ما را سمت شام و داغ زینب می کشند
سوخت در بین گذر بال و پر پروانه ها
عمه جانت سنگ خورد از پشت بام خانه ها
گیسوان کودکی با پنجه شانه می خورد
پیش چشمانش رقیه تازیانه می خورد
طفلکی از زجر سیلی بی بهانه می خورد
دست سنگینی به رویِ کودکانه می خورد
دور تو شکر خدا انبوه شامی ها نبود
معجر ناموس تو دست حرامی ها نبود
شاعر: #بردیا_محمدی
@ghararenokary
#امام_صادق_ع_شهادت
دوباره پای برهنه شبانه آوردت
شبانه باز که از کُنجِ خانه آوردت
کسی نگفت که از راه دور آمده است
کسی نگفت به منصور، نور آمده است
عبا نداری و عمامه و ردایت کو؟
چقدر خون شده پایت بگو عصایت کو؟
@hosenih
بمیرم آمدی و ردِ پایِ تو پیداست
چقدر زخم روی دستهای تو پیداست
حرم تو هستی او پشت بر حرم داده
تو ایستادهای و نانجیب لم داده
به گرد خویش غلام و کنیز دارد باز
به زیر بالش خود تیغ تیز دارد باز
نگاه تو پُرِ صبر است و سینهات آرام
نگاه او پُرِ خشم و دلش پُر از دشنام
سه بار خواست بسوزی به ناروا که نشد
سه بار خواست بگوید به ناسزا که نشد
سه بار سمت تو آمد ولی برِ تو نشست
سه بار تیغ کشید و قلاف کرد و نشست
سه بار خواست بتازد ولی سلامت کرد
بجای دشنه و دُشنام احترامت کرد
هزار شُکر شکست از نهیبِ پیغمبر
بجای خویش نشست از نهیبِ پیغمبر
هزار شُکر جسارت نشد به پیر حرم
هزار شُکر که رفتی حرم امیرِ حرم
تو کوه بودی و او در مقابلِ تو شکست
اگرچه پیش تو خم شد ولی دل تو شکست
شکست تا دل تو گفت: یا رسول الله
به گریه مقبل تو گفت با رسول الله_
بلند مرتبه شاهی زِ صدر زین اُفتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین اُفتاد
@hosenih
تمام پیکرش از تیغ غرق خون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
مزاحم نفسش نیزه با عصا شده بود
هزار تیغ شکسته به زور جا شده بود
لبش پُر از ترک و آب را بردند
به روی ناقهی عریان رُباب را بردند...
شاعر #حسن_لطفی
@ghararenokary
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
هرآنکه از سوی تو انتخاب خواهد شد
به ذره بودن خود آفتاب خواهد شد
میان طایفه مرجع حساب خواهد شد
فقیر دست تو عالی جناب خواهد شد
گدا کجا و تو با این مقام آقا جان
به منبری که نشستی سلام آقا جان
مقام علم، مقام تورا نشان داده
کلام نور تو بر حوزه ها توان داده
کنیز خانه ات آقا به مرده جان داده
حسین گفتن تو عرش را تکان داده
بساط روضه و گریه بپاست هرهفته
و صحن خانه ی تو کربلاست هرهفته
@hosenih
تو بین سجده ای و شعله ها بلند شده
چه دودی از در بیت الولا بلند شده
صدای نعره ی یک بی حیا بلند شده
کسی برای جسارت ز جا بلند شده
طناب دست علی بسته شد به دستانت
نگاه کن به زن و بچه ی هراسانت
غریب در وسط شهر آشنا شده ای
عمامه از سرت افتاد و بی عبا شده ای
میان عربده ها بی سرو صدا شده ای
شبیه عمه گرفتار اسب ها شده ای
نفس بگیر ندو بین کوچه ها اینقدر
که اذیتت نکند باز درد پا اینقدر
@hosenih
اگرچه زندگی ات آه و سربه سر درد است
اگرچه رد شدنت از سر گذر درد است
اگرچه بغض تو مابین صدنفر درد است
بگو که سهم تو هم از لگد کمردرد است؟
بگو که بر کف پای تو خار افتاده؟
گذار تو طرف نیزه دار افتاده؟
به هرطرف بدنت را که لشگری نکشید
کسی لباس تورا پیش مادری نکشید
کسی ز اهل و عیال تو روسری نکشید
ز گوش و گردن اطفال زیوری نکشید
به جسم بی رمق تو عصا زدند اصلا؟
سر تو را بروی نیزه ها زدند اصلا؟؟
#سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary
#امام_صادق_ع_شهادت
رنگش پرید و رفت پریشان، کشان کشان
آخر رسید روی لبش جان، کشان کشان
سِنّی گذشته بود از او و توان نداشت
میرفت پابرهنه، شتابان، کشان کشان
@hosenih
مانند مادرش چقدَر خورد بر زمین
با زانوان خسته و لرزان، کشان کشان
در کوچه بُرده شد به روی سنگ های سخت
با ریسمان؛ تشیّع و عرفان...کشان کشان
در پشتِ سر برای دو دستان زخمی اش
خون گریه کرد عالم امکان، کشان کشان
میرفت زیر پا و دلم تکه تکه شد
پایِ عبایِ مشکیِ ایشان، کشان کشان...
پشتِ امام ِ صادقمان(ع) تازیانه خورد
افتاد لرزه بر تنِ قران، کشان کشان
شیخ الائمه(ع) را شبِ تاریک، روی خاک
بردند پشت مرکبِ عریان، کشان کشان
@hosenih
جانم فدای جدّ غریبش که نیزه خورد
افتاد از دهان دو سه دندان، کشان کشان
آمد نفس زنان، نه که با پا! به دست شمر(لع)...
در قتلگاه! سیدالعطشان کشان کشان!
شاعر: #مرضیه_عاطفی
@ghararenokary
#امام_صادق_ع_مدح_و_شهادت
بنام نون و قلم دست من قلم دادی
دم تو گرم که براین شکسته دم دادی
زیاد از سر من بود هرچه کم دادی
هرآنچه بود!به تو تا که رو زدم دادی
به یمن منبر تو شیعه ام مسلمانم
اگر رییس تویی جزو زیر دستانم
کبوترم!شده ام باز هم هوایی تو
رسیده ام بخدا من ز آشنایی تو
حسینیم ز روایات کربلایی تو
به سینه سنگ تو دارم منم فدایی تو
کسی نبرده مرا تا خدا تو میبری ام
خوشم که شیعه ای از شیعیان جعفریم
@hosenih
برو به منبر و تصویری از غدیر بساز
برای نشر ولای علی سفیر بساز
هزار مجتهد از مردم فقیر بساز
زراره یا که مفضل ابوبصیر بساز
مقام مرجعیت بین عالمان داری
تو نور جلد به جلد بحارالانواری
ز یارب تو رسیده است فیض یا رب ما
علی علی لب تو رسیده برلب ما
گره به نام تو خورده ست کل مذهب ها
به حکم تو شده گریه عیار مکتب ما
شب است و برسر خاکت نشان نداری تو
غریب مانده ای و روضه خوان نداری تو
خبررسید که درست دوباره خلوت شد
دوباره روزی آقای شهر غربت شد
خدا کند که بمیرم به تو جسارت شد
به پیش چشم همه با تو تند صحبت شد
عصای دست تورا پا زدند و خندیدند
تو زیر گریه زدی آمدند و خندیدند
نبینم از در این خانه شعله دم بزند
غریبه ای وسط خانه ات قدم بزند
نماز نیمه شبت را کسی به هم بزند
تورا زمین بزند حرف زشت هم بزند
تو دست بسته ای و کوچه کوچه تنهایی
بفکر شرم علی پیش روی زهرایی
@hosenih
بزرگ طایفه را بی هوا زمین نزنید
امام مفترض الطاعه را زمین نزنید
کشان کشان جلوی بچه ها زمین نزدید
مقابل همگان هرکجا زمین نزنید
به هر طرف نکشیدش که دردسر دارد
که داغ عمه خودرا براین جگر دارد
چه عمه ای که گرفتار نیزه داران بود
هلال یکشبه اش روی نیزه تابان بود
میان آنهمه نامرد سخت حیران بود
برای دیدن او کوفه راهبندان بود
چه عاشقانه وفاداری اش محک میخورد
و یک تنه عوض صد نفر کتک میخورد
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
@ghararenokary
#امام_صادق_ع_شهادت
این بارِ اول نیست آتش زد حرم را
سوزاند دشمن باز بیتی محترم را
آتش زدن از خانۀ مادر شروع شد
فرعونِ امت سوخت اول آن حرم را
این آتشِ کینه سپس تا کربلا رفت
بر جانِ زینب ریخت دشمن، درد و غم را
@hosenih
یک روز دشمن، یاس را در شعله سوزاند
یک روز گلهای شده از ساقه خم را
حالا شرر بر خانۀ صادق رسیده
در شعله ها میدید او سر تا قدم را
در بِینِ آتش گفت: من پورِ خلیلم
بَرداً سلاما بینم این رنج و اَلَم را
میسوخت در، میسوخت دل، میگفت هیهات
میسوزم اما بر نمیتابم ستم را
مثل علی در ریسمان، یارِ خدا بود
یعنی نگه میداشت در عالَم علَم را
شیخ الائمه، بی عمامه، پا برهنه
دشمن سواره، میکشید آن قدِّ خم را
میگفت گاهی: پیر مَردم، بی گناهم
حتی نمیگیرند اینسان متّهم را
ای بی حیا! هر چه بمن گفتی گذشتم
اما میاور هیچ اسم مادرم را
من را بزن، من را بِبَر، اما جسارت…
هرگز تحمل نیست آل اطهرم را
با چشمِ گریان کرد یادِ عمه هایش
تا آسمان میبُرد آهِ دم به دم را
در شعله، اهلِ بیتِ خود را دیده اما
هرگز ندیده غارتِ اهل حرم را
شمشیر را بالا سرِ خود دیده اما
هرگز ندیده بر دهان تیغِ ستم را
@hosenih
هرگز نرفته رأس او بالای نیزه
هرگز ندیده زیرِ سُم، سر تا قدم را
با جسم مسموم از جفا، گفتا حسینا
ایکاش چون تو میبریدند این سرم را
میگفت گاهی زیر لب؛ روزی خداوند…
با منتقِم یاری نماید منتقَم را
#محمود_ژوليده
@ghararenokary
#امام_صادق_ع_شهادت #دودمه
شیعه بر فرماندهی کل عالم لایق است
یا علی حیدر مدد
آری حقانیت شیعه به قال الصادق است
یا علی حیدر مدد
شاعر: #مجتبی_صمدی_شهاب
@ghararenokary
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_صادق_ع_شهادت
#عادل_حسین_قربان
▶️
امشب از دردِ عشق سرشاریم
آتشی داغ، در نهان داریم
همنوا با امامِ منتظران
اشک بر دیده و عزاداریم
یک نفر در پیِ حقایق نیست
همدمِ غربتِ شقایق نیست
جهل غالب شده، کسی اینجا
در رکابِ امامِ صادق نیست
@hosenih
مرقدش تکهای زِ افلاک است
مدفنِ چار پیکرِ پاک است
در حقیقت بقیع، ویران نیست
سینهی ماست اینچنین چاک است
باغ همراهِ برگ و بارش سوخت
برگریزان شد و بهارش سوخت
خانه نه،... بلکه "مهبطِ وحی" است
آنچه آنروز در کنارش سوخت
دلِ بیتابِ شیعه را خون کرد
بر پلیدیِ خویش افزون کرد
لعن و نفرین به قاتلش منصور
تیغ را از غلاف بیرون کرد
هرچه شمشیر را نشان میداد
منصرف میشد و امان میداد...
...عاقبت زهر کارِ خود را کرد
ششمین نور، داشت جان میداد
@hosenih
جام را سرکشید و رفت از حال
سینهاش از مَلال مالامال
آخرین لحظه یادِ جدش بود:
السلام ای قتیلِ در گودال!
خوب شد باز تشنهکام نشد
هدفِ سنگِ پشتِ بام نشد
رشتههای رگِ بریدهی او...
سخنم باز هم تمام نشد
⏹
@ghararenokary