دوباره عاشقانه ای برای تو که نیستی...!
برای تو که عاقبت، نگفته ای که کیستی...!
دوباره دلنوشته ای برای من که خسته ام...
برای من که منتظر به پشت در نشسته ام...
برای من که زل زدم به سطرهای دفترم...
به جمله های بی رمق، به فکرهای در سرم...
دوباره اشک و آه و من دوباره تو که نیستی
دوباره تو که عاقبت، نگفته ای که کیستی...
⚘️ ابوذر اسدالله پور ⚘️
حرفت قبول! لایق خوبی نبودهام!
وقتی بدم! موافق خوبی نبودهام!
فهمیدی اینکه خندهی تلخم تصنعی است؟
الحق که من منافق خوبی نبودهام!
این بادها به کهنگیام طعنه میزنند
من بادبان قایق خوبی نبودهام
من هیچوقت شاعر خوبی نمیشوم!
من هیچوقت خالق خوبی نبودهام!
فهمیدم اینکه فلسفهی من شکستن است
هرگز دچار منطق خوبی نبودهام
حرفت قبول! هر چه که گفتی قبول! آه…
اما نگو که عاشق خوبی نبودهام
⚘️ امیر مرزبان ⚘️
برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست
گویی همه خوابند، کسی را به کسی نیست
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
من در پی خویشم، به تو بر میخورم اما
آنسان شدهام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است
... حیثیت این باغ منم، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام، جای تو خالی است
فردا که میآیی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
وقتی همهی بودن ما جز هوسی نیست
⚘️ هوشنگ ابتهاج ⚘️
بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد
یا آن که گدایی محبت شده باشد
دلگیرم از آن دل که در آن حس تملک
تبدیل به غوغای حسادت شده باشد
دل در تب و طوفان تنوع طلبی چیست؟
باغی ست که آلوده به آفت شده باشد
شرمنده عشقیم و دل منجمد ما
جا دارد اگر غرق خجالت شده باشد
مقصود من از عشق نه این حس مجازی ست
ای عشق مبادا که جسارت شده باشد!
⚘️ محمدرضا ترکی ⚘️
چون شیر عاشقی که به آهوی پرغرور
من عاشقـــم به دیدنت از تپه های دور
من تشنــه ام بـــــــه رد شدنت از قلمرو ام
آهو ! بیا و رد شو از این دشت سوت و کور
هـرگــــــاه حین گپ زدنت خنده می کنی
انگار “ذوالفنون” زده از “اصفهان” به “شور”
دردی دوا نمی کند از من ترانه هام
من آرزوی وصل تو را می برم به گور
تعریف کردم از تــــو، تــو را چشم می زنند
هان ای غزل ! بسوز که چشم حسود کور
⚘️ حامد عسکری ⚘️
چون طفل که از خوردن داروست پریشان
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان
ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم
چون ابر که بر گنبد مینوست پریشان
مجموعه ی ناچیز من آشفته ی او باد
آن کس که وجودم همه از اوست پریشان
دست و دل من بر سر این سلسله لرزید
در جنگل گیسوی تو آهوست پریشان
آرامش دریای مرا ریخته بر هم
ماهی که پری خوست، پری روست، پری شان
با حوصله ی تنگ و دل سنگ چه سازم؟
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان
⚘️ علیرضا بدیع ⚘️
زمین ز بتکده ها پُر شده است ابراهیم
دوباره دور تفاخر شده است ابراهیم
گرفته هرز تجمل حصار حوصله را
که نان سادگی آجر شده است ابراهیم
دمیده بر ریه ی شهر دود تلخ ریا
و روزگار تظاهر شده است ابراهیم
مذاق اهل محبت در این زمانه ی بد
اسیر طعم تکاثر شده است ابراهیم
چه زود گم شده در کوچه های عادت عشق!
زمین دچار تنفر شده است ابراهیم
ببین تو عزّت لات و منات و عزّی را
تبر ز دست تو دلخور شده است ابراهیم
تبر به دوش چرا از سفر نمی آیی
زمین ز بتکده ها پُر شده است ابراهیم!
⚘️ پروانه نجاتی ⚘️