eitaa logo
منتظران ظهور آماده باش تا اربعین
176 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
24 فایل
هزاران گام در راه است و دل مشتاق و من حیران که چون ره میتوانم یافتن سوی درون من هم ⏳بهترین و نزدیکترین راه برای رسیدن به خداوند توبه از گناهان و سوار شدن برکشتی نجات امام حسین علیه السلام است...🇮🇷 📢تبادل نداریم ادمین: @khadem_alrasol
مشاهده در ایتا
دانلود
18.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۴ دقیقه روضه یا الله به حق اباعبدالله الحسین(علیه السلام) عجل لولیک الفرج ، عجل لولیک الفرج، عجل لولیک الفرج 🆔 @gharargahe_arbaeen
🌹 کانال آماده باش تا اربعین🌹 🔳 ذکر روز یکشنبه (صدمرتبه) 🆔 @gharargahe_arbaeen
1_611376038.mp3
3.17M
🎙 ؛ 📝 موضوع: چگونه تشنه امام شویم؟ آرزوی مردم دردوران ظهور چیست؟ 📌 قسمت دوم 👤 کانال منتظران ظهور ، آماده باش تا اربعین 🆔 @gharargahe_arbaeen
5.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حتما این گزارش رو ببینید و نشر دهید ، تا اونهایی که میگن انسان های با وجدان و مؤمن وجود ندارن رزمنده های واقعی و جهادگران بسیجی و جانبازان این نظام را مشاهده کنند ، شاید که بیدار شوند 🆔 @gharargahe_arbaeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍🏻💎 عجیب‌ترین معلم دنیا بود ، امتحاناتش عجیب‌تر... امتحاناتی که هر هفته می‌گرفت و هر کسی باید برگه‌ی خودش را تصحیح می‌کرد... آن هم نه در کلاس،در خانه... دور از چشم همه اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم... نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم... فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه‌ها برگه‌هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده‌اند به جز من... به جز من که از خودم غلط گرفته بودم... من نمی‌خواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم... بعد از هر امتحان آنقدر تمرین می‌کردم تا در امتحان بعدی نمره‌ی بهتری بگیرم... مدت‌ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،امتحان که تمام شد ، معلم برگه‌ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت... چهره‌ی هم کلاسی‌هایم دیدنی بود... آن ها فکر می‌کردند این امتحان را هم مثل همه‌ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می‌کنند... اما این بار فرق داشت... این بار قرار بود حقیقت مشخص شود... فردای آن روز وقتی معلم نمره‌ها را خواند فقط من بیست شدم... چون بر خلاف دیگران از خودم غلط می‌گرفتم؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی‌کردم و خودم را فریب نمی‌دادم... زندگی پر از امتحان است... خیلی از ما انسان‌ها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده می‌گیریم تا خودمان را فریب بدهیم ... تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم... اما یک روز برگه‌ی امتحانمان دست معلم می‌افتد... آن روز چهره‌مان دیدنی ست... آن روز حقیقت مشخص می‌شود و نمره واقعی را می گیریم... تا می‌تونی غلط‌های خودت را بگیر قبل از این که غلطت را بگیرند. ┈••🌿🌹🌿••┈ 💖كانال آماده باش تا اربعین ؛به ما بپيونديد👇👇👇👇👇👇: 🆔 @gharargahe_arbaeen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 هفته بسیج گرامی باد💐 هویت بسج ❤️ هویت عاشورا 🎙 مقام معظم رهبری حفظه الله 🆔 @gharargahe_arbaeen
☘️﷽☘️ *حکایت* آورده‌اند، در روزگاران پیشین، یک مرد روستایی به شهر رفته بود و هنگام بازگشت، در حاشیه شهر، بزغاله‌ای را خرید تا آن را به روستا ببرد و پرورش بدهد و با فروش آن درآمدی به دست آورد. بزغاله را بر روی دوش گرفت و برای رفتن به روستای خود حرکت کرد. وقتی از شهر خارج شد، تعدادی از اوباش شهر او را دیدند و به فکر افتادند که بزغاله را از او بگیرند و برای خود جشن راه بیاندازند و از خوردن گوشت تازه آن بزغاله لذت ببرند. اما، چون مرد روستایی، انسانی قوی و درشت هیکلی بود و این اوباش ضعیف، نه می‌توانستند و نه می‌خواستند با او درگیر شوند، پس، به فکر افتادند که چگونه می‌توانند بزغاله را از دست او خارج کنند؟ برای همین تصمیم گرفتند با یک نیرنگ مرد را *فریب* بدهند و... لذا نقشه ای کشیدند و هنگامیکه مرد روستایی داشت از شهر دور می‌شد، یکی از اوباش جلوی او آمد و گفت: «سلام، صبح بخیر» مرد روستایی هم پاسخ او را داد. بعد آن ولگرد به بالا نگاه کرد و گفت: «چرا این سگ را بر روی شانه‌هایت حمل می‌کنی؟» مرد روستایی خندید و گفت: «دیوانه شده‌ای؟ این سگ نیست! بزغاله است.» فرد نیرنگباز گفت: «نه اشتباه می‌کنی، این یک سگ است و اگر با این سگ که بر روی دوش داری، به روستا بروی، مردم فکر می‌کنند که دیوانه شده‌ای». مرد روستایی به حرف‌های آن ولگرد خندید و به راه خود ادامه داد. در راه برای اطمینان خود، پاهای بزغاله را لمس کرد و خیالش راحت شد که حیوانی که بر دوش دارد، بزغاله است. در پیچ بعدی، یکی دیگر از اراذل وارد عمل شد و او هم سخنان دوست پست فطرت خودش را تکرار کرد. مرد روستایی خندید و گفت: «آقا، این بزغاله است، نه سگ.» ولگرد گفت: «چه کسی به تو گفته است که این بزغاله است؟ به نظر می‌رسد کسی سر تو کلاه گذاشته باشد. این که من دارم می‌بینم، یک سگ است» این را گفت و از مرد روستایی دور شد. مرد روستایی بز را از دوشش پایین آورد و برای چند لحظه با دقت آن را نگاه کرد و دید قطعاً یک بزغاله است. فهمید هر دو نفر اشتباه می‌کردند. اما کم‌کم ترسی به جانش افتاد و با خود می‌گفت: نکند دچار توهم شده باشم؟! اما، بزغاله را روی دوش گذاشت و به راهش ادامه داد. همانطور که داشت می‌رفت، نفر سوم جلو آمد و گفت: «سلام، این سگ را کجا می‌بری؟» مرد ساده‌دل، دیگر شهامت نداشت بگوید: «این یک بز است». برای همین گفت: «به روستا می‌برم». پس از رد شدن سومین نیرنگباز، ترس وجود مرد ساده‌دل را پر کرد. با خود فکر کرد که شاید بهتر باشد این حیوان را با خود به روستا نبرد. چون ممکن است در روستا مورد سرزنش قرار بگیرد. اما در حالیکه تردید به جانش افتاده بود و به شدت گرفتار دودلی شده بود، نفر چهارم از اراذل، از راه رسید و به مرد روستایی گفت: «عجیب است! من تا به حال کسی را ندیده‌ام که سگ را روی دوش خود حمل کند.» مرد روستایی دیگر واقعاً نمی‌دانست که این حیوانی که بر دوش دارد، بز است یا سگ. برای همین، ترجیح داد خود را از شرّ آن حیوان خلاص کند تا مبادا در روستایشان هم سرزنش بشنود. علی‌رغم اینکه برای خرید آن حیوان پول داده بود و ... اطراف را نگاه کرد، وقتی دید کسی او را نمی‌بیند، *بزغاله* را که دیگر فکر می‌کرد *سگ* است، رها کرد 🐐 و به روستا رفت.😔 📡 *آری* تكرار شدنِ حرف‌های اوباش آنقدر در او تأثیر گذاشته بود که ترجیح داد هم از {[(پولی که برای خرید بزغاله 🐐 داده بود)]} بگذرد و هم {[(رنج حمل آن تا نزدیك مقصد)]} را نادیده بگیرد تا مبادا اهالی روستا او را دیوانه بدانند. 🐐 📡 *بله* چند نفر از اوباش، با تئوری فریبکارانه *{[(تکرار، هر دروغی را باورپذیر می‌كند)]}*، توانستند بدون هیچ گونه درگیری و خسارت و آسیبی، به راحتی بزغاله 🐐 را *((که شاید همه دارایی مرد ساده‌دل بود))* تصاحب کنند و... 👇 این ماجرا 👇 معنای واقعیِ *جنگ_نرم* است. 👇 پس 👇 باید مراقب باشیم، زیرا دشمنان ملت ایران، ابزارهایی مثل: *دروغ‌سازان رذل اجاره‌ای* و *غول‌های کثیف رسانه‌ای* را در اختیار دارند و درحال اجرای تئوریِ *{[(تکرار، هر دروغی را باورپذیر می‌كند)]}* هستند و اگر هشیار نباشیم، آنقدر با *پُتك_دروغ* به مغزمان می‌كوبند تا گیج‌مان كنند و به دام نیرنگ‌شان بیفتیم و *آنگاه، دار و ندار ما را غارت خواهند کرد!* ~~~ ☘️🌺☘️ ~~~ 💖كانال آماده باش تا اربعین ؛به ما بپيونديد👇👇👇👇👇: 🆔 @gharargahe_arbaeen
اگر کسی رو میشناسید که منزلش در کرج و قم هست و جزء بی بضاعتها ،بی سرپرست، و بد سرپرست هستند .بهشون بفرمایید بروند مرکز بن نان و غذای پخته شده و لباس دریافت کنند ❄☃طرح دلگرمی زمستانه☃❄ @MKCchannel 🔷 اهدای لباس گرم، دارو و پتو برای کودکان کار، کارتن خواب ها و نیازمندان شهرمان در استان های کرج و قم ✅آدرس های تحویل در ۱ - کرج: مهرویلا .میدان مادر.رودکی غربی . پ281 واحد 4 (اقای نازپرور 09120503933) ✅آدرس های محل تحویل در قم: ۲ - نیروگاه، خیابان توحید بین کوچه ۴۲ و ۴۴، پلاک ۱۱۰۲ شنبه و پنجشنبه ساعت ۹ تا ۱۹ سایر روزها ۹ تا 12 09034833155آقای خاوری @MKCchannel :منبع لطفاً ، لطفاً در تمامی گروههایی که عضو هستید به اشتراک بگذارید.... بی همراهی شما ممکن است شب بعضی از این عزیزان صبح نشود😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا