. صبحتون معطر به عطر #صلوات بر مهدی صاحب زمان (عج)🍁

سـ🍁ــلام روزتون پراز خیر و برکت 🗓 امروز  پنجشنبه ☀️  ٩   آذر   ١۴٠٢   ه. ش 🌙  ١٦   جمادی الاول    ١۴۴۵  ه.ق  🌲 ٣٠    نوامبر   ٢٠٢٣    ميلادی

من قطره تو دریا دریا منو دریاب من بنده تو مولا دریاب منو ارباب 🎙#سیدمجید_بنی_فاطمه ↝

ای دوست به حنجر شهیدان صلوات بر قامت بی سر شهیدان صلوات 🌻خوش امدی رفیق🌻 🤍با ذکر صلوات انتشار دهید🤍 ♡روابط عمومی معاونت♡

"بسم ربّ الشهداء و الصدیقین" 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 دیدار جمعی از مسئولین شهرستان ملارد وپایگاه بسیج شهید هاشمی با برادر محترم شهید رضا عباسی

🔴هر آنچه در اين دنيا جمع ميكنيد نابود خواهد شد به ياد عاقبت كار در آغاز كار باشيد… 🌹سخنی بیدارکننده از حضرت امام باقر (علیه السلام) که امام خامنه ای به شرح آن می پردازند. @gharargaheemamhasan1

🎥شهید مدافع حرم رضا عباسی در شهرستان ملارد تشییع و تدفین می شود در مصاحبه اختصاصی خبرنگار خبرگزاری بسیج شهرستان ملارد با برادر شهید مدافع حرم شهید رضا عباسی اعلام شد: شهید رضا عباسی در شهرستان ملارد تشییع و تدفین می شود. خوشحالم از اینکه برادرم برگشته ولی ناراحتم از اینکه مادر چشم انتظارم امروز در بین مانیست که آمدن رضا را ببیند . محمدعلی دوست پناهی خبرنگار خبرگزاری بسیج شهرستان ملارد # شهید مدافع حرم # شهید رضا عباسی # ملارد basijnews.ir/00e73a 🔅🔅🔅🔅🔅🔅 https://eitaa.com/basijnews_malard

🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #صدوشانزده همون روز تو فرودگاه بچه ها به من خبر دادن، البته نه از دمشق، ازتهران! ظاهراً آدمای تهرانشون فعالتر بودن و منتظر بودن تا پات برسه تهران!😕 از تصور بلایی که تهران در انتظارم بود باز هم رنگش پرید و صدایش بیشتر گرفت _البته ردّ تو رو فقط از دمشق و از همون بیمارستان و تو تهران داشتن، اما داریا براشون نقطه کور بود. برا همین حس کردم امن ترین جا برات همون داریاست.😕😥 از وحشتی که این مدت به تنهایی تحمل کرده بود، 😥😓دلم آتش گرفت و او میدید نگاهم از نفس افتاده که حال دلم را با حکایت مصطفی خوش کرد _همون روز از فرودگاه تا بیمارستان آمار مصطفی رو از بچه های دمشق گرفتم و اونا تأییدش کردن.😊 منم همه چی رو بهش گفتم و سفارش کردم چشم ازت برنداره. فکر میکردم شرایط زودتر از این حرفا عادی میشه و با هم برمیگردیم ایران، ولی نشد.😕 و سه روزپیش من در یک قدمی همین خطر بودم که خطوط صورتش همه در هم شکست.. و صدایش در گلو فرو رفت _از وقتی مصطفی زنگ زد و گفت تو داریا شناسایی ات کردن تا امروز که دیدمت، هزار بار مردم و زنده شدم!😥 سپس از همان روی بام با چشمش دور حرم چرخید و در پناه حضرت زینب(س) حرف آخرش را زد _تا امروز این #راز بین من و مصطفی بود تا تو آروم باشی و از هیچی نترسی. برا اینکه مطمئن بودیم داریا تو اون خونه جات امنه، اما از امروز #هیچ_جا برات امن نیست! شاید از این به بعد حرم هم نتونی بری!😔 ساکت بودم و از نفس زدن هایم وحشتم را حس میکرد.. که به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد و عاشقانه حرف حرم را... ادامه دارد.... @gharargaheemamhasan1