eitaa logo
قرارگاه قرآنی وجهادی امام حسن مجتبی علیه السلام
31هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
15.1هزار ویدیو
76 فایل
عزت و ذلت دست خداست #مجموعه_فرهنگی_اجتماعی_شهید_هاشمی #موسسه_خیریه_امام_حسن_مجتبی #گروه_جهادی_شهید_هاشمی #حسینیه_شهید_هاشمی #هییت_رزمندگان_اسلام_منطقه_سرآسیاب #دارالقرآن_امام_رئوف_علی_بن_موسی_الرضا_علیه_السلام #محله_اسلامی_شهید_هاشمی
مشاهده در ایتا
دانلود
@Maddahionlinمداحی آنلاین - مهمون دل.mp3
زمان: حجم: 1.95M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ ‌ 💐کوچه هامون ریسه بندونه 💐لب اهل آسمون خندونه 👏 👌فوق زیبا اللهم عجل لولیک الفرج   🍃❀🌺❀🍃 @jqkandisheh 🍃❀🌺❀🍃
@Maddahionlinمداحی آنلاین - مهمون دل.mp3
زمان: حجم: 1.95M
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ ‌ 💐کوچه هامون ریسه بندونه 💐لب اهل آسمون خندونه 👏 👌فوق زیبا اللهم عجل لولیک الفرج   🍃❀🌺❀🍃 @jqkandisheh 🍃❀🌺❀🍃
2.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر در جستجوی امام زمان هستی او را در میان سربازانش جستجو کن صحبت های شنیدنی شهید آوینی شهید 🕊🌹 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
5.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺ببينيد| ای قلم سوزلرینده اثر یوخ 🎙مداحی آقای ابراهیم رهبر درباره امام زمان (عج) در حضور رهبر معظم انقلاب. کانال خبری در ایتا‌بپیوندید👇. https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
🖼 رای دادیم چی شد؟ 🔸آخرین انتخاب شما باعث شد که حداقل حقوق سربازان از ۲۲۵ هزار تومان به ۶ میلیون تومان برسد. 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
42.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این جشن هم از اون جشنهاست دل باید خوش باشه به عشق ارباب نگاهی به آرشیو به مناسبت اعیاد شعبانیه مجموعه فرهنگی اجتماعی شهید هاشمی 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
3.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حپ بازی بچه ها جهادی در ایام شعبانیه دل باید خوش باشه به عشق ارباب نگاهی به آرشیو به مناسبت اعیاد شعبانیه مجموعه فرهنگی اجتماعی شهید هاشمی 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
💢 🌹 💠 در این قحط ، چشمانم بی‌دریغ می‌بارید و در هوای بهاری حضور حیدرم، لب‌هایم می‌خندید و با همین حال به‌هم ریخته جواب دادم :«گوشی شارژ نداشت. الان موتور برق اوردن گوشی رو شارژ کردم.» توجیهم تمام شد و او چیزی نگفت که با دلخوری دلیل آوردم :«تقصیر من نبود!» و او دلش در هوای دیگری می‌پرید و با بغضی که گلوگیرش شده بود نجوا کرد :«دلم برا صدات تنگ شده، دلم می‌خواد فقط برام حرف بزنی!» و با ضرب سرانگشت طوری تار دلم را لرزاند که آهنگ آرامشم به هم ریخت. 💠 با هر نفسم تنها هق هق گریه به گوشش می‌رسید و او همچنان ساکت پای دلم نشسته بود تا آرامم کند. نمی‌دانستم چقدر فرصت دارم که جام ترس و تلخی دیشب را یکجا در جانش پیمانه کردم و تا ساکت نشدم نفهمیدم شبنم اشک روی نفس‌هایش نم زده است. 💠 قصه غم‌هایم که تمام شد، نفس بلندی کشید تا راه گلویش از بغض باز شود و نازم را کشید :«نرجس جان! می‌تونی چند روز دیگه تحمل کنی؟» از سکوت سنگین و غمگینم فهمید این تا چه اندازه سخت است که دست دلم را گرفت :«والله یه لحظه از جلو چشمام کنار نمیرید! فکر اینکه یه وقت خدای نکرده زبونم لال...» 💠 و من از حرارت لحنش فهمیدم کابوس ما آتشش می‌زند که دیگر صدایش بالا نیامد، خاکستر نفسش گوشم را پُر کرد و حرف را به جایی دیگر کشید :«دیشب دست به دامن (علیه‌السلام) شدم، گفتم من بمیرم که جلو چشمت به (سلام‌الله‌علیها) جسارت کردن! من نرجس و خواهرام رو دست شما می‌سپرم!» از و توکل عاشقانه‌اش تمام ذرات بدنم به لرزه افتاد و دل او در آسمان امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) پرواز می‌کرد :«نرجس! شماها امانت من دست امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) هستید، پس از هیچی نترسید! خود آقا مراقبتونه تا من بیام و امانتم رو ازش بگیرم!» 💠 همین عهد آخرین حرفش بود، خبر داد با شروع عملیات شاید کمتر بتواند تماس بگیرد و با چه حسرتی از هم خداحافظی کردیم. از اتاق که بیرون آمدم دیدم حیدر با عمو تماس گرفته تا از حال همه باخبر شود، ولی گریه‌های یوسف اجازه نمی‌داد صدا به صدا برسد. حلیه دیگر نفسی برایش نمانده بود که عباس یوسف را در آغوش کشید و به اتاق دیگری برد. 💠 لب‌های روزه‌دار عباس از خشکی تَرک خورده و از رنگ پژمرده صورتش پیدا بود دیشب یک قطره آب نخورده، اما می‌ترسیدم این یوسف چهار ماهه را تلف کند که دنبالش رفتم و با بی‌قراری پرسیدم :«پس هلی‌کوپترها کی میان؟» دور اتاق می‌چرخید و دیگر نمی‌دانست یوسف را چطور آرام کند که دوباره پرسیدم :«آب هم میارن؟» از نگاهش نگرانی می‌بارید، مرتب زیر گلوی یوسف می‌دمید تا خنکش کند و یک کلمه پاسخ داد :«نمی‌دونم.» و از همین یک کلمه فهمیدم در دلش چه شده و شرمنده از اسفندی که بر آتشش پاشیده بودم، از اتاق بیرون آمدم. 💠 حلیه از درماندگی سرش را روی زانو گذاشته و زهرا و زینب خرده شیشه‌های فاجعه دیشب را از کف فرش جمع می‌کردند. من و زن‌عمو هم حیران حال یوسف شده بودیم که عمو از جا بلند شد و به پاشنه در نرسیده، زن‌عمو با ناامیدی پرسید :«کجا میری؟» 💠 دمپایی‌هایش را با بی‌تعادلی پوشید و دیگر صدایش به سختی شنیده می‌شد :«بچه داره هلاک میشه، میرم ببینم جایی آب پیدا میشه.» از روز نخست ، خانه ما پناه محله بود و عمو هم می‌دانست وقتی در این خانه آب تمام شود، خانه‌های دیگر هم اما طاقت گریه‌های یوسف را هم نداشت که از خانه فرار کرد. 💠 می‌دانستم عباس هم یوسف را به اتاق برده تا جلوی چشم مادرش پَرپَر نزند، اما شنیدن ضجه‌های کافی بود تا حال حلیه به هم بریزد که رو به زن‌عمو با بی‌قراری ناله زد :«بچه‌ام داره از دستم میره! چیکار کنم؟» و هنوز جمله‌اش به آخر نرسیده، غرش شدیدی آسمان شهر را به هم ریخت. به در و پنجره خانه، شیشه سالمی نمانده و صدا به‌قدری نزدیک شده بود که چهارچوب فلزی پنجره‌ها می‌لرزید. 💠 از ترس حمله دوباره، زینب و زهرا با از پنجره‌ها فاصله گرفتند و من دعا می‌کردم عمو تا خیلی دور نشده برگردد که عباس از اتاق بیرون دوید. یوسف را با همان حال پریشانش در آغوش حلیه رها کرد و همانطور که به‌سرعت به سمت در می‌رفت، صدا بلند کرد :«هلی‌کوپترها اومدن!» 💠 چشمان بی‌حال حلیه مثل اینکه دنیا را هدیه گرفته باشد، از شادی درخشید و ما پشت سر عباس بیرون دویدیم. از روی ایوان دو هلی‌کوپتر پیدا بود که به زمین مسطح مقابل باغ نزدیک می‌شدند. عباس با نگرانی پایین آمدن هلی‌کوپترها را تعقیب می‌کرد و زیر لب می‌گفت :«خدا کنه نزنه!»... ادامه دارد ... نویسنده فاطمه ولی نژاد 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
4.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دل پر زخم زمین گفته کسی می‌آید... حال و هوای حرم رضوی در کمتر از یک روز مانده به ولادت قطب عالم امکان حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف 💠👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
2.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 تصاویری از مسیر منتهی به مسجد جمکران در شب میلاد حضرت صاحب‌الزمان(عج) میلادت مبارک حضرت یار 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1
این جشن هم از اون جشنهاست دل باید خوش باشه به عشق ارباب نگاهی به آرشیو به مناسبت اعیاد شعبانیه مجموعه فرهنگی اجتماعی شهید هاشمی 👇👇 https://eitaa.com/gharargaheemamhasan1