eitaa logo
قرارگاه رهروان ولایت🇵🇸
354 دنبال‌کننده
924 عکس
457 ویدیو
9.2هزار فایل
.پل ارتباطی با خادم کانال @Sardarhajizadeh313
مشاهده در ایتا
دانلود
برای سازندگی و تربیت باید از اعماق شروع کرد. بررسی روش‌های تربیتی براى تربيت انسان روش‌هاي مختلفی مورد استفاده قرار می‌گیرد که به آن‌ها اشاره می‌کنیم: ۱ـ اینکه مربی با تلقين و شعارهای پرشور شخص را داغ کند و او را به اتخاذ رفتاری که خود می‌پسندد، تحریک کند. ۲ـ اینکه به متربی، شاخ و برگ‌هایی بچسباند و ظاهر او را اصلاح کند. ۳ـ او را به دوش بگیرد، بغل کند و به مقصد برساند. (لوس و تنبل بار آوردن متربی) ۴ـ اینکه كليدها، ملاك‌ها و روش‌ها را به‌دستش دهیم، ريشه‌دارش کنیم و زنجيرها را از پایش باز كنیم تا خود بتواند حرکت کند؛ و پيداست كه با اين روش آخر زودتر به نتيجه مى‌رسيم. آن‌ها كه داغ شده‌اند، با عوض شدن محيط، حرارت‌شان  زود سرد مى‌شود و در برابر طوفان‌ها برگ مى‌ريزند و هنگام تنهايى، همچون بچه‌هاى لوس كه بغلى شده‌اند، همين كه زمين‌شان بگذارى نق مى‌زنند. به‌جاى آن كه افراد را به چشمه‌هایى تبدیل کنیم، آن‌ها را مثل استخرى به آب بسته‌ايم و اين است كه به مرور زمان رنگ عوض مى‌كنند و لجن می‌گیرند. نمى‌شود با چند شعار اخلاقى و مقدارى نصيحت، آن‌ها را از هوس‌هايى كه در خون‌شان ريخته و در اعماق‌شان ريشه دارد، جدا كرد. چگونه مى‌شود آن‌ها را از عشق‌ها، غريزه‌ها و شهوت‌ها رها كنيم؟ مگر هنگامى كه آن‌ها را به يك عشق بزرگ‌تر رسانده باشيم. هنگامى كه عشقى بزرگ‌تر دل را بگيرد، عشق‌هاى كوچك‌تر نردبان آن خواهند بود. حرف پایانی براى سازندگى و تربيت بايد از اعماق شروع كرد. هنگامى كه مى‌خواهيم رفتار و گفتار كسى را عوض كنيم، هنگامى كه مى‌خواهيم لباس كسى را دگرگون كنيم، بايد پيش از اين مرحله، عشق‌ها و علاقه‌هايش را عوض كنيم و ناچار شناخت‌هايش را و ناچار فكرهايش را، كه ادامه تفكّر، شناخت است و ادامه شناخت، عشق و ادامه عشق، عمل است. ما عاشق آفريده شده‌ايم و فقط معشوق‌ها را انتخاب مى‌كنيم و براى همین انتخاب است كه بايد آن‌ها را بسنجيم كه چه چیز به ما مى‌دهند و چه چیز از ما مى‌گيرند. @salehintehran
4_5866210003827818605.mp3
زمان: حجم: 7.21M
حرمت خواهش چشمای منه #سید_مجید_بنی_فاطمه #شور #فاطمیه @Shahidhojatrahimi
نریمانی - تو قرار منی زهرا.mp3
زمان: حجم: 7.34M
#سیدرضانریمانے🎤 نرونرو‌نرومادرسآدات توقرارمنۍزهراکس‌وکارمنۍ توخودت‌گفـتۍ‌همیشه‌غمخوارمنے(: #فاطمیه @omeabih
او آب خواستند و او به جاى آب به آنها شير مى داد به طورى كه همگى سير شده و راه شهر را از او پرسيدند. وى راهى نزديك را به آنها نشان داده و آنها موقع حركت هر كدام به نصوح احسانى كردند و او در آنجا قلعه اى بنا كرده و چاه آبى حفر نمود و كم كم در آنجا منازلى ساخته و شهركى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و رحل اقامت افكندند و نصوح بر آنها به عدل و داد حكومت نموده و مردمى كه در آن محل سكونت اختيار كردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگريستند. رفته رفته ، آوازه خوبى و حسن تدبير او به گوش پادشاه آن عصر رسيد كه پدر آن دختر بود . از شنيدن اين خبر مشتاق ديدار او شده ، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت كنند. همين كه دعوت شاه به نصوح رسيد، نپذيرفت و گفت : من كارى و نيازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست .  مأمورين چون اين سخن را به شاه رساندند، بسيار تعجب كرد و اظهار داشت حال كه او براى آمدن نزد ما حاضر نيست ما مى رويم كه او را و شهرك نوبنياد او را ببينيم . پس با خواص درباريانش به سوى محل نصوح حركت كرد، همين كه به آن محل رسيد به عزرائيل امر شد كه جان پادشاه را بگيرد، پس پادشاه در آنجا سكته كرد و نصوح چون خبردار شد كه شاه براى ملاقات و ديدار او آمده بود ، در مراسم تشييع او شركت و آنجا ماند تا او را به خاك سپردند و چون پادشاه پسرى نداشت ، اركان دولت مصلحت ديدند كه نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان كردند و نصوح چون به پادشاهى رسيد، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملكتش گسترانيده و بعد با همان دختر پادشاه كه ذكرش رفت ، ازدواج كرد و چون شب زفاف و عروسى رسيد، در بارگاهش نشسته بود كه ناگهان شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل ، ميش من گم شده بود و اكنون آن را نزد تو يافته ام ، مالم را به من رد كن . نصوح گفت : چنين است . دستور داد تا ميش را به او رد كنند، گفت چون ميش مرا نگهبانى كرده اى هرچه از منافع آن استفاده كرده اى ، بر تو حلال ولى بايد آنچه مانده با من نصف كنى . گفت : درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غير منفول را با او نصف كنند. آن شخص گفت : بدان اى نصوح ، نه من شبانم و نه آن ميش است بلكه ما دو فرشته براى آزمايش تو آمده ايم . تمام اين ملك و نعمت اجر توبه راستين و صادقانه ات بود كه بر تو حلال و گوارا باد ، و از نظر غايب شدند .
نَصوح مردى بود شبيه زنها ، صورتش مو نداشت و  در حمام زنانه كار مى كرد. او سالیان متمادی بر این کار بود و از این راه هم امرار معاش می‌کرد و هم ارضای شهوت. گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار اخگر شهوت، او را به کام خود اندر می‌ساخت و كسى از وضع او خبر نداشت و آوازه تميزكارى و زرنگى او به گوش همه رسيده و زنان و دختران رجال دولت و اعيان و اشراف دوست داشتند كه وى آنها را دلاكى كند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در كاخ شاه صحبت از او به ميان آمد. دختر شاه مايل شد كه به حمام آمده و كار نَصوح را ببيند. نصوح جهت پذيرايى و خدمتگزارى اعلام آمادگى نمود ، سپس دختر شاه با چند تن از خواص نديمانش به اتفاق نصوح به حمام آمده و مشغول استحمام شد . از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از اين حادثه دختر پادشاه در غضب شده و به دو تن از خواصش دستور داد كه همه كارگران را تفتيش كنند تا شايد آن گوهر ارزنده پيدا شود . طبق اين دستور مأمورين ، كارگران را يكى بعد از ديگرى مورد بازديد خود قرار دادند، همين كه نوبت به نصوح رسيد.  با اينكه آن بيچاره هيچگونه خبرى از آن نداشت ، ولى از ترس رسوايى ، حاضر نـشد كه وى را تفتيش ‍ كنند، لذا به هر طرفى كه مى رفتند تا دستگيرش كنند، او به طرف ديگر فرار مى كرد و اين عمل او سوء ظن دزدى را در مورد او تقويت مى كرد و لذا مأمورين براى دستگيرى او بيشتر سعى مى كردند. نصوح هم تنها راه نجات را در اين ديد كه خود را در ميان خزينه حمام پنهان كند، ناچار به داخل خزينه رفته و همين كه ديد مأمورين براى گرفتن او به خزينه آمدند و ديگر كارش از كار گذشته و الان است كه رسوا شود به خداى تعالى متوجه شد و از روى اخلاص توبه كرد در حالی که بدنش مثل بید می‌لرزید با تمام وجود و با دلی شکسته خدا را طلبید و گفت: خداوندا گرچه بارها توبه‌ام بشکستم، اما تو را به مقام ستاری ات این بار نیز فعل قبیحم بپوشان تا زین پس گرد هیچ گناهی نگردم و از خدا خواست كه از اين غم و رسوايى نجاتش دهد . به مجرد اين كه نصوح توبه كرد، ناگهان از بيرون حمام آوازى بلند شد كه دست از اين بيچاره برداريد كه گوهر پيدا شد . پس از او دست برداشتند. و نصوح خسته و نالان شكر خدا به جا آورده و از خدمت دختر شاه مرخص ‍ شد و به خانه خود رفت . او در این واقعه عیاناً لطف و عنایت ربانی را مشاهده کرد.  این بود که بر توبه‌اش ثابت‌قدم ماند و فوراً از آن کار کناره گرفت. چند روزی از غیبت او در حمام سپری نشده بود که دختر شاه او را به کار در حمام زنانه دعوت کرد، ولی نصوح جواب داد که دستم علیل شده و قادر به دلاکی و مشت و مال نیستم، و دیگر هم نرفت. هر مقدار مالى كه از راه گناه تحصيل كرده بود در راه خدا به فقرا داد و چون زنان شهر از او دست بردار نبودند ، ديگر نمى توانست در آن شهر بماند و از طرفى نمى توانست راز خودش را به كسى اظهار كند، ناچار از شهر خارج و در كوهى كه در چند فرسخى آن شهر بود، سكونت اختيار نمود و به عبادت خدا مشغول گرديد . اتفاقاً شبى در خواب ديد كسى به او مى گويد : « اى نصـــوح ! چگونه توبه كرده اى و حال آنكه گوشت و پوست تو از فعل حرام روئيده شده است ؟ تو بايد چنان توبه كنى كه گوشتهاى حرام از بدنت بريزد . » همين كه از خواب بيدار شد با خودش قرار گذاشت كه سنگهاى گران وزن را حمل كند و به اين ترتيب گوشتهاى حرام تنش را آب كند . نصوح اين برنامه را مرتب عمل مى كرد تا در يكى از روزها همانطورى كه مشغول به كار بود، چشمش به ميشى افتاد كه در آن كوه چرا میكرد. از اين امر به فكر فرو رفت كه اين ميش از كجا آمده و از كيست ؟ تا عاقبت با خود انديشيد كه اين ميش قطعاً از شبانى فرار كرده و به اينجا آمده است ، بايستى من از آن نگهدارى كنم تا صاحبش پيدا شود و به او تسليمش نمايم . لذا آن ميش را گرفت و نگهدارى نمود و از همان علوفه و گياهان كه خود مى خورد ، به آن حيوان نيز مى داد و مواظبت مى كرد كه گرسنه نماند. خلاصه ميش زاد ولد كرد و نصوح از شير و عوائد ديگر آن بهره مند مى شد تا سرانجام كاروانى كه راه را گم كرده بود و مردمش از تشنگى مشرف به هلاكت بودند عبورشان به آنجا افتاد، همين كه نصوح را ديدند از
1.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ایت_الله_بهجت_به_پناهیان_و #همسرش_چه_فرمود #دستور زیبای آیت الله بهجت ره به استاد پناهیان و همسرشون @omeabih
حاکم ماهرترین نقاش را مامـور کرد که در مقابل مبلغی زیـاد ، از فرشته و شیطان تصویری بکشد که به عنوان آثار هنری زمانش باقی بماند نقاش به جستجو پرداخت که چـه بکشد که نماد باشد؟ چون فرشته برایـش قابل رویت نبود ، کودکی خوش چهره و معصوم را پیدا کرد و تصویر او را کشید تا اینکه تصویری بسیار زیبا آماده شد که حاکم و مردم به زیبایی آن اعتراف کردند نقاش به جاهای بسیاری میرفت، تا کسی را پیدا کند که نماد چهره ی شیطان باشد و به هر زندان و مجرمی مراجعه نمود ، اما تصویر مورد نظرش را پیدا نمیکرد چون همه خدا بودند هر چند اشتباهی نمودہ بودند سال ها گذشت امـا نقاش نتوانست تصویر مورد نظر را بیابد، پس از چهل سال که حاکم احساس کرد دیگــر عمرش به پایان نزدیک است به نقاش گفت هر طـور که شــده این طرح را تکمیل کن تا در حیاتم این کار تمام شود نقاش دوباره گشت تا یــک مجـرم زشت چهره و مست با موهایی درهـم ریخته را در گوشه ای از شهـر یافت . در مقابـل مبلغی بسیار ناچیز اجازہ گرفت نقاشیش را به عنوان رسـم کند، او هم قبول نمود نقاش متوجه شد که اشک از چشمان ایـن مجرم میچکـد . از او علت را پرسیـد؟ گفـت من همــان بچه ی معصومی هستــم که تصویـر فرشته را از من کشیدی ، امروز اعمالــم مرا به شیطان تبدیل نموده . اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا ✍ کانال نکته های ناب کــوتاه ❁ @noktehayenabekotah ━━━━━━━━━━━━
۹ بهمن ماه سالروز شهادت مغز متفکر  سالهای نخستین جنگ 🌷شهید حسن باقری🌷 و فرمانده وقت قرار گاه کربلا 🌷شهید مجید بقائی🌷 در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه  گرامی باد. @doostan_e_shohada_channel
‌ برگي از فضايل فاطمه زهرا‌علیها‌السلام .pdf
حجم: 643.4K
#برگی_از_فضائل_حضرت_زهرا سلام الله علیها 📩pdf ✅✅ #فیش_منبر #فاطمیه #مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2642477059C7af752f8f9
امام شناسی حضرت فاطمه زهرا.pdf
حجم: 587.3K
#امام_شناسی_درباره_حضرت_فاطمه سلام الله علیها 📩pdf ✅✅ #فیش_منبر #فاطمیه #مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2642477059C7af752f8f9
احكام و نكته هایی درباره حضرت زهرا علیهاالسلام.pdf
حجم: 135.5K
#احکام_و_نکته_هایی_درباره_حضرت_زهرا سلام الله علیها 📩pdf ✅✅ #فیش_منبر #فاطمیه #مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2642477059C7af752f8f9
گوشه ای از شخصیت حضرت زهرا سلام الله علیها(2313).pdf
حجم: 350.5K
#گوشه_ای_از_شخصیت_حضرت_زهرا سلام الله علیها 📩pdf ✅✅ #فیش_منبر #فاطمیه #مَتْنِ_رُوضِـہ_وَ_سُخَنْرَانِے 👇👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2642477059C7af752f8f9