🕊~°•~°•🍃❤️🍃
❤️ مولاجان روزه تون قبول...
😉 اگه سر سفره افطار به کسی که کنارت نشسته بگی : روزه ات قبول باشه، اون چی جواب میده؟
حتما میگه ممنون از شمام قبول باشه و کلی بهت محبت میکنه.
✅ حالا اگه سر افطار سرت رو بالا گرفتی و به امام زمان (عج) گفتی :
❤️ آقاجان روزه ات قبول باشه، مطمئن باش آقا هر جوابی بدن، دعاشون در حقت مستجابه.
من سر سفره افطار میگم آقاجان، یابقیه الله روزتون قبول باشه، و امید دارم به اینکه آقا بفرمایند :
"از شماهم قبول باشه، عاقبت بخیر بشی"
#یاایهاالعزیز ❤️🕊
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌺🍃
@gharibshahid
🍃❤️🍃•°~•°~🕊
🕊~°•~°•🍃🌸🍃
👤پسرک واکسی
ساعت حدود شش صبح در فرودگاه به همراه دو نفر از دوستانم منتظر اعلام پرواز بودیم. پسرکی حدوداً هفت ساله جلو آمد و گفت: واکس میخواهی؟
کفشم واکس نیاز نداشت، اما از روی دلسوزی گفتم: «بله.»
به چابکی یک جفت دمپایی جلوی پاهایم گذاشت و کفش ها را درآورد. به دقت گردگیری کرد، قوطی واکسش را با دقت باز کرد، بندهای کفش را درآورد تا کثیف نشود و آرام آرام شروع کرد کفش را به واکس آغشتن. آنقدر دقت داشت که گویی روی بوم رنگ روغن میمالد. وقتی کفشها را حسابی واکسی کرد، با برس مویی شروع کرد به پرداخت کردن واکس. کفشها برق افتاد. در آخر هم با یک پارچه، حسابی کفش را صیقلی کرد.
گفت: «مطمئن باش که نه جورابت و نه شلوارت واکسی نمیشود.»
در مدتی که کار میکرد با خودم فکر میکردم که این بچه با این سن، در این ساعت صبح چقدر تلاش میکند! کارش که تمام شد، کفشها را بند کرد و جلوی پای من گذاشت. کفشها را پوشیدم و بندها را بستم. او هم وسایلش را جمع کرد و مؤدب ایستاد. گفتم: «چقدر تقدیم کنم؟»
گفت: «امروز تو اولین مشتری من هستی، هر چه بدهی، خدا برکت.»
گفتم: «بگو چقدر؟»
گفت: «تا حالا هیچ وقت به مشتری اول قیمت نگفتم.»
گفتم: «هر چه بدهم قبول است؟»
گفت: «یا علی.»
با خودم فکر کردم که او را امتحان کنم. از جیبم یک پانصد تومانی درآوردم و به او دادم. شک نداشتم که با دیدن پانصد تومانی اعتراض خواهد کرد و من با این حرکت هوشمندانه به او درسی خواهم داد که دیگر نگوید هر چه دادی قبول. در کمال تعجب پول را گرفت و به پیشانیاش زد و توی جیبش گذاشت، تشکر کرد و کیفش را برداشت که برود. سریع اسکناسی ده هزار تومانی از جیب درآوردم که به او بدهم. گردن افراشتهاش را به سمت بالا برگرداند و نگاهی به من انداخت و گفت: «من گفتم هر چه دادی قبول.»
گفتم: «بله میدانم، میخواستم امتحانت کنم!»
نگاهی بزرگوارانه به من انداخت، زیر سنگینی نگاه نافذش له شدم.
گفت: «تو؟ تو میخواهی مرا امتحان کنی؟»
واژه «تو» را چنان محکم بکار برد که از درون خرد شدم. رویش را برگرداند و رفت. هر چه اصرار کردم قبول نکرد که بیشتر بگیرد. بالاخره با وساطت دوستانم و با تقاضای آنان قبول کرد اما با اکراه. وقتی که میرفت از پشت سر شبیه مردی بود با قامتی افراشته، دستانی ورزیده، شانههایی فراخ، گامهایی استوار و ارادهای مستحکم. مردی که معنای سخاوت و بزرگواری را در عمل به من میآموخت. جلوی دوستانم خجالت کشیده بودم، جلوی آن مرد کوچک، جلوی خودم، جلوی خدا
#تلنگر
@dastanak_ir
@gharibshahid
🍃🌸🍃•°~•°~🕊
🕊~°•~°•🍃🌸🍃
🌹همسرم خیلی برای شهادت دعا میکرد و علی (پسر بزرگ شهید) گریههای شبانه پدرش، اصرارهایش در حرمها را مشاهده میکرد و میدید که پدرش روزی یک ساعت فیلم مدافعان حرم را میبیند و برای شهادت گریه میکند، برای همین وقتی پدرش از او میخواست که برای شهادتش دعا کند، از ته دل دعا میکرد.
🕊بعد از شهادت پدرش تمام تلاشش را میکند که مثل پدرش باشد. مثلا وقتی افتخار خادمی حرم نصیبش شد، ما پیشنهاد دادیم که در صحن امام رضا (ع) که پدرش دفن شده، خدمت کند اما خودش گفت میخواهم بروم در همان صحنی که پدرم خدمت میکرده.
😔حتی مثل پدرش در حرم کفش نمیپوشد. موهایش را مثل پدرش حالت میدهد، چیزهایی را که پدرش نمیخورده، نمیخورد.
#مدافع_حرم
#شهید_مهدی_ایمانی
خادم حرم حضرت معصومه (س) و باجناق مدافع حرم #شهید_قاسم_غریب (مهدی)
@gharibshahid
🍃🌸🍃•°~•°~🕊
🕊~°•~°•🍃🇮🇷🍃
بعد از شما اخلاصمــان بہ اخٺلاس رفٺ
ایمـــانمان رنگ باخٺ
مهربانےها پرڪشید
صفا و صمیمیٺ ها،
در رنگهاے دنیایے خلاصہ شد
اینجا وقٺے از رنگ شما فاصلہ گرفٺیم،
حنایمان👈هم دیگر رنگےندارد👉
@gharibshahid
🍃🇮🇷🍃•°~•°~🕊
هدایت شده از فرمانده امیر 🖤🖤 مسافر شام🖤🖤
#قرار_معنوی_شبانه
🌹هدیــه # 3 صلـــوات به روح پاک و آســمانی #شهیــــدان مدافع_حرم و وطن🌹
#مهندس مهدی باکری
#مهدی ایمانی
#قاسم غریب
#رضا الوانی
#بهمن مصائبی
#روح الله عمادي
#سجاد طاهرنيا
و به نيت همه شهدا
کانال شهيد شبهای قدر مدافع حرم
سردار خلبان قاسم (مهدی) غريب 👇
https://eitaa.com/gharibshahid
🍃🌹 #روز_شمار_دفاع_مقدس (۱۲ خرداد)
• ولادت شهید محمد یاری (استان لرستان، شهرستان ازنا) (۱۳۲۰ ه.ش)
• ولادت شهید محمدابراهیم موسی پسندی مسوول طرح و عملیات لشکر ۲۵ کربلا (استان مازندران، شهرستان چالوس) (۱۳۴۰ ه.ش)
• شهادت شهید هیبتالله چراغی (استان فارس، شهرستان کازرون) (۱۳۶۰ ه.ش)
• شهادت شهید مجید سالم (استان خوزستان، شهرستان اندیمشک) (۱۳۶۰ ه.ش)
• شهادت شهید مجید فریدفر (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۰ ه.ش)
• شهادت شهید محمدحسین پورقاسمی جانشین عملیات سپاه دیواندره توسط ضد انقلاب (استان اصفهان، شهرستان نجفآباد) (۱۳۶۱ ه.ش)
• شهادت شهید مجید عباسیان (استان همدان، شهرستان همدان) (۱۳۶۱ ه.ش)
• شهادت شهید عبدالعلی نجف شاهآبادی (استان خوزستان، شهرستان دزفول) (۱۳۶۳ ه.ش)
• شهادت شهید حشمتالله طاهری (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۵ ه.ش)
• درگذشت آزاده مقاوم، نماینده، ولی فقیه در امور آزادگان حجت الاسلام و المسلمین سید علیاکبر ابوترابیفرد (استان قم) (۱۳۷۹ ه.ش)
• شهادت شهید عقیل بختیاری (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۹۴ ه.ش)
خبرگزاری #دفاع_مقدس
🌹 @gharibshahid
🕊~°•~°•🍃🌸🍃
خاطره ی بانو شهناز اشکیان از حماسه سازان دوران #دفاع_مقدس
🔸در بسیج امیرالمومنین کلاسهای عقیدتی و نظامی را گذارندم. از همانجا هم به هلال احمر معرفی شدم. دورههای امدادگری را در آن جا گذراندم.
✅بعد از گذراندن این دوره، برای عملیات محمد رسول الله (ص) تقاضای نیرو کردند. در دی سال ۶۰ برای نخستینبار همراه با «فخری محمدی» و «منیر جوادیان» به کردستان اعزام شدم. آن زمان #حاج_احمد_متوسلیان فرمانده سپاه «مریوان» بود.
🌹ما در درمانگاه «شهید قاضی» (سنندج) مستقر شدیم. حدود سه روز آنجا ماندیم. نیروها که آماده شدند، به همراه آنها به مریوان رفتیم. آن زمان مجدد درس را آغاز کردم. هماهنگی بین بسیج و مدرسه کرده بودم. در بسیج فعالیت میکردم و تنها برای امتحانات به اصفهان میرفتم.
🍃زمانهایی که عملیات بود در بیمارستان بودیم و در روزهای دیگر برای کارهای فرهنگی با آموزش و پرورش همکاری میکردیم. برخی از معلمها در مدارس، دانشآموزان را شستوشوی مغزی میدادند. آنها عضو گروهکها بودند. ما به کلاسها میرفتیم تا معلمها نتوانند صحبتی غیر از درسی با دانشآموزان داشته باشند.
☺️با دانشآموزان صمیمی شده بودیم. آنها با ما درد و دل میکردند. وقتی صحبت کردیم، متوجه شدیم که آنها چقدر از نظر فرهنگی عقب هستند. یک دختری در مدرسه بود که در خانه بسیار کتک میخورد. چند روزی به مدرسه نیامد. نگرانش شدم و به خانهشان رفتم. زنگ را که زدم، خودش درب را باز کرد و گفت: «شهناز فرار کن. فرار کن.»
من هم به سرعت از آن جا دور شدم. چند روزی باز به مدرسه نیامد. بعد از چند روز به مدرسه آمد. صورت و بدنش کبود بود. پرسیدم که چه شده است؟ پاسخ داد:
😔«خواهر و برادرم جزو گروه کوموله هستند. در کوه بودند که دیدند تو به سمت خانه ما میآیی. آنها میخواستند تو را بکشند. من زودتر خودم را به در رساندم و تو را فراری دادم.»
⚠️آنها او را شلاق زده بودند. کوملهها ما را نماینده نظام و پاسدار میدانستند.
defapress
@gharibshahid
🍃🌸🍃•°~•°~🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید| پیشرفت دانشگاهها کشور با وجود مزاحمتها و مزاحمهای زیاد
🔺️ رهبرانقلاب در دیدار اخیر اساتید:
👈 این مطالبی که عرض میکنم مواردی است که بنده مثالها و نمونههایش را خودم میشناسم. جوان دانشآموختهی برجستهی #نخبه در فلان کشور پیشرفتهی دنیا یا فلان دانشگاهها تحصیل کرده، حالا برگشته؛ گاهی اوقات جوری با او رفتار میشود یا مقرّراتی جلوی پای او قرار میگیرد که واقعاً او را از برگشتن پشیمان میکند؛ در عین حال با این موانع است که دانشگاه ما بحمداللّه این پیشرفتها را کرده.
🌷 #دیدار_اساتید
@khamenei_ir
@gharibshahid
🕊~°•~°•🍃🌸🍃
☺️سيد حميد روزها مانند شير در ميدان رزم، مي جنگد و شبها را به عبادت خداوند و خواندن نماز شب آن هم با حالتي وصف ناشدني مي پردازد.
🚶شب هاي زيادي دنبال سيد مي رفتم كه بدانم چكار مي كند. به گوشه اي مي رفت و به عبادت مي پرداخت و يك شب متوجه شدم دست هايش را بالا گرفته و مرتب دعا مي كرد كه خدايا به من توفيق شهادت عطا فرما.
🌹سيد حميد هميشه به دوستان و رزمندگان توصيه مي كرد رنگ سبز لباس شما بايد هميشه سبز باشد، مبادا جايي از آن را آمريكايي ها مشق نويسي كنند، مگر آن كه با سرخي شهادت آن را به رنگ سرخ درآوريد. شجاع باشيد و از هيچ قدرتي نترسيد...
#دفاع_مقدس
#شهید_سید_حمید_میرافضلی به روایت #شهيد_حميد_باقری
shabestan
@gharibshahid
🍃🌸🍃•°~•°~🕊