باز هم صدر خبرها شد غمِ سردارها
تا حکایتها کند از میثم تمارها
قصه عشق است؛ مجنون در پى ليلاى خود
عاشقان را ديدهايم از شوق، سر بر دارها
با شهادت زندهتر از پيش، جولان مىدهيم
رقص در میدان عجب شوریست در پيكارها!
شيعه و سنى ندارد؛ آرمان ما يكیست
ما زهیریم و ز نسل مالک و عمارها
باز هم تكثير خواهد شد در اين مكتب هنوز
همچو اسماعيل و نصرالله تا سنوارها
خون يحيىٰ غرق خواهد كرد اسرائيل را
کربلا تکرار میگردد در این تكرارها
چشمها را باز كن، طوفانالأقصى را ببين!
هان تلاويو است، فردا تلّى از آوارها
عمرتان کوتاه بود و میشود کوتاهتر
ای سگان هار صهیونیست! ای کفتارها!
مقصد بعدىِ ما قدس است بى چون و چرا
ما نماز فتح مىخوانيم آنجا؛ بارها
جمعهٔ نصر الهی، میشود نزدیکتر
منتظر هستیم، آری؛ تشنهٔ دیدارها
🔹سرودهٔ محمدمهدی عبداللهی برای شهید السنوار
https://eitaa.com/ghasedak40
💚 الابذکرالله تطمئن القلوب 💚
پروردگارا! مرا عنایتی فرما آن گاه که زمان دعا، دستانم را به سوی تو بالا گرفته ام، چشم هایم هم فقط به سوی بالا و به دستان پرقدرت تو برای عطای حاجتم بنگرد.
معبودا! پناه می برم از دستانی که به سمت تو بالا می برم ولی درون خود دلی است که چشم و دست اش به هر سویی که حاجت او بدهد امید و طمع اش دارد و می نگرد....... که این خواستن از تو نیست، بلکه خواستن از هر کس به هر قیمتی است. این دعایی از مخلوق به خالق نیست، بلکه دعایی از مخلوق به هر کسی است که حاجت او بدهد. این همان استصراخه ای است از شیطان بر وجودی که از معرفت تو تهی است.
خدایا! از تو استغاثه ای می خواهم که دعایم مرا به تو نزدیک کند، هر چند حاجتم روا نکنی.
🌷✨ســـلام
🕊✨روزتـــون
🌷✨پر از خیر و برکت
🕊✨امروز شنبه↶
✧ 28 مهر 1403 ه.ش
❖ 15 ربیع الثانی 1446 ه.ق
✧ 19 اکتبر 2024 میلادی
🌷✨↯ ذڪر روز ؛
🕊✨《 یا رب العالمین 》
✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐
امام حسن عسكرى عليه السلام
سلام كردن به هر كس كه بر او مىگذرى و نشستن در جايى كه پايينتر از جايگاه (توست) نشانه تواضع و فروتنى اسـت.
بحار الأنوار، ج۷۸، ص۳۷۲
✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐
روزی معلم تاریخ سوالی طرح کرد و به دانش آموزان گفت: هر یک از شما که در کتب تاریخی تحقیق کند و پاسخ این سؤال بیابد به او نمره قبولی خواهم داد. گفت: مهمترین صفت تاریخ ساز مادر تیمور جهان گشا چه بود؟ همه دانش آموزان آخر سال پاسخ های خود در برگه ای تحویل معلم دادند. یکی نوشته بود مهمترین صفت مادر تیمور شجاعت او بود، دیگری گفته بود تربیت فرزند، و آن یکی نوشته بود ایمان و... معلم به همه آن ها نمره صفر داد. شاگردان که منتظر پاسخ درست بودند معلم گفت: چنین سوالی در هیچ کتب تاریخی پاسخ داده نشده و کسی نام مادر تیمور در تاریخ ننوشته، پاسخ تنها یک کلمه بود «نمی دانم» که هیچ کدام از شما شهامت نوشتن آن نداشتید.
در احادیث آمده است، پیامبر (ص) فرمودند: نمی دانم یک سوم علم است.
دیده می شود بسیاری از افراد مدعی علم از تخصص شان هر آنچه بپرسی، هرچه ندانند هم به نوعی جواب می دهند تا نادانی خود را پنهان کنند و چنین به ظاهر، علم خود را بروز می دهند که در پشت آن نادانی و جهالتی بیش نیست، در حالی که بروز علم اعتراف به گفتن نمی دانم ها نیز هست.
🌴💠 یاعلی 💠🌴
در پی شهادت مجاهد قهرمان فرمانده «یحیی سنوار» رهبر انقلاب اسلامی پیامی صادر کردند که تا دقایقی دیگر منتشر میشود
پیام رهبر انقلاب اسلامی در پی شهادت مجاهد قهرمان، فرمانده «یحیی السنوار»
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
ملّتهای مسلمان! جوانان غیور منطقه!
مجاهد قهرمان، فرمانده یحیی السّنوار، به یاران شهیدش پیوست.
او چهرهی درخشان مقاومت و مجاهدت بود؛ با عزم پولادین در برابر دشمن ظالم و متجاوز ایستاد؛ با تدبیر و شجاعت به او سیلی زد؛ ضربهی جبرانناپذیر هفتم اکتبر را در تاریخ این منطقه به یادگار گذاشت؛ و آنگاه با عزّت و سربلندی به معراج شهیدان پرواز کرد..
کسی چون او که عمری را به مبارزه با دشمن غاصب و ظالم گذرانده است، سرانجامی جز شهادت شایستهی او نیست. فقدان او برای جبههی مقاومت البتّه دردناک است، ولی این جبهه با شهادت برجستگانی چون شیخ احمد یاسین، فتحی شقاقی، رنتیسی و اسماعیل هنیّه از پیشروی باز نماند، و با شهادت سنوار هم کمترین توقّفی نخواهد داشت؛ باذن اللّه. حماس زنده است و زنده خواهد ماند.
ما چون همیشه، در کنار مجاهدان و مبارزان بااخلاص خواهیم ماند؛ بتوفیق من اللّه و عونه.
اینجانب شهادت برادرمان یحیی السّنوار را به خاندانش، به همرزمانش، و به همهی دلبستگان جهاد فیسبیلاللّه تبریک، و فقدانش را تسلیت میگویم.
والسّلام علی عباد اللّه الصّالحین
سیّدعلی خامنها ی
💚 الابذکرالله تطمئن القلوب 💚
معبودا! نازنینا! ای آن که از هر چیز و هرکس بالاتری و هرچه بالایی و عزت است فقط نزد تو و در دست توست، مرا از فزونی جهل ام و متابعت هوای نفس ام است که بالایی را گاهی پایین و پایینی را گاهی بالا می بینم. تواضع پایینی است که جایگاه اش نزد تو بالاست و تکبر بالایی است که جایگاه صاحب اش نزد تو پست است.
خدایا! بر من بیاموز تا پیدا کنم محل آن رفعتی را که در آن کسرتی نیست و آن عزتی را که ذلتی در آن راه ندارد و آن عروجی را که سقوطی بر آن در سنت خویش قرار نداده ای......
معبودا! قلب های ما با نور خود آکنده ساز و بر ما از نور خود چراغ هدایتی ببخش که هیچ هدایتی بدون نوری که تو بر ما عنایت کنی ممکن نیست.
💐✨ســـلام
🕊✨روزتـــون
💐✨پر از خیر و برکت
🕊✨امروز یکشنبه↶
✧ 29 مهر 1403 ه.ش
❖ 16 ربیع الثانی 1446 ه.ق
✧ 20. اکتبر 2024 میلادی
💐✨↯ ذڪر روز ؛
🕊✨《 یا ذالجلال والاکرام 》
✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐
🍃 امیرالمؤمنین عـلـے عليه السلامـ
ايمان، درختى است كه ريشهاش يقين است، شاخهاش پرهيزگارى، شكوفهاش حيا و ميوهاش بخشندگى.
📚 غرر الحکم، حدیث ۱۷۸۶
✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐
دو بیمار در یك اتاق بستری بودند. یكی از بیماران اجازه داشت كه هر روز بعد از ظهر یك ساعت روی تختش كه كنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند. ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تكانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد.آنها ساعت ها با هم صحبت میكردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند و هر روز بعد از ظهر، بیماری كه تختش كنار پنجره بود، می نشست و تمام چیزهایی كه بیرون از پنجره می دید، برای هم اتاقیش توصیف می كرد.
پنجره، رو به یك پارك بود كه دریاچه زیبایی داشت.مرغابی ها و قوها در دریاچه شنا می كردند و كودكان با قایق های تفریحی شان در آب سرگرم بودند. درختان كهن، به منظره بیرون، زیبایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دور دست دیده می شد. همان طور كه مرد كنار پنجره این جزئیات را توصیف می كرد، هم اتاقیش جشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می كرد و روحی تازه می گرفت.
روزها و هفته ها سپری شد. تا اینكه روزی مرد كنار پنجره از دنیا رفت و مستخدمان بیمارستان جسد او را از اتاق بیرون بردند. مرد دیگر كه بسیار ناراحت بود تقاضا كرد كه تختش را به كنار پنجره منتقل كنند. پرستار این كار را با رضایت انجام داد.
مرد به آرامی و با درد بسیار، خود را به سمت پنجره كشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد. بالاخره می توانست آن منظره زیبا را با چشمان خودش ببیند ولی در كمال تعجب، با یك دیوار بلند مواجه شد! مرد متعجب به پرستار گفت كه هم اتاقیش همیشه مناظر دل انگیزی را از پشت پنجره برای او توصیف می كرده است.
پرستار پاسخ داد:
ولی آن مرد كاملا نابینا بود!
🌴💠 یاعلی 💠🌴
💚 الابذکرالله تطمئن القلوب 💚
معبودا! تو را سپاس می گویم که مرا از خاک شرف وجود بخشیدی و خلق کردی، و لیاقت همنشینی خود عنایت فرمودی. نازنینا! رحمتی فرما که خاک بودن خلقت خویش را در برابر عظمت ذوالجلالی چون تو هرگز فراموش نکنم و در برابر عظمت خویش خاک ام فرما که در روز رستاخیز کسانی را زنده از خاک برای حیات ابد در بهشت شان می کنی که در دنیا در برابر عظمت تو بیش از خاک خود را در برابر عظمت تو ندیدند و چون خاک در دنیای خاکی متواضع و خاکی زندگی کردند و چون خاک پست هرگز قامتی بر خود نیفراشتند.
🌸✨ســـلام
🍃✨روزتـــون
🌸✨پر از خیر و برکت
🕊✨امروز دوشنبه↶
✧ 30 مهر 1403 ه.ش
❖ 17 ربیع الثانی 1446 ه.ق
✧ 21 اکتبر 2024 میلادی
🍃✨↯ ذڪر روز ؛
🍃✨《 یا قاضِیَ الْحاجات؛ ای برآورنده حاجتها 》
✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐
✨ امامـ صـادق عليه السلامـ
دعاى مؤمن در حقّ مؤمن، بلا را از او دور مىكند و روزىاش را زياد مىگرداند.
الاختصاص ص ۲۸
✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐
🔅یکی از دوستان تعریف میکرد پس از سالها زندگی مشترک، همسرم از من خواست که با زن دیگری برای شام و سینما بیرون بروم. زنم گفت که مرا دوست دارد، ولی مطمئن است که این زن هم مرا دوست دارد و از بیرون رفتن با من لذت خواهد برد.
🔅زن دیگری که همسرم از من می خواست که با او بیرون بروم مادرم بود که ۱۹ سال پیش بیوه شده بود ولی مشغله های زندگی و داشتن ۳ بچه باعث شده بود که من فقط در موارد اتفاقی و نامنظم به او سر بزنم.
🔅آن شب به او زنگ زدم تا برای سینما و شام بیرون برویم. مادرم با نگرانی پرسید که مگر چه شده؟ او از آن دسته افرادی بود که یک تماس تلفنی شبانه و یا یک دعوت غیرمنتظره را نشانه یک خبر بد میدانست. به او گفتم: بنظرم رسید بسیار دلپذیر خواهد بود که اگر ما امشب را با هم باشیم. او پس از کمی تامل گفت که او نیز از این ایده لذت خواهد برد.
🔅آن جمعه پس از کار وقتی برای بردنش می رفتم کمی عصبی بودم. وقتی رسیدم دیدم که او هم کمی عصبی بود کتش را پوشیده بود و جلوی درب ایستاده بود، موهایش را جمع کرده بود و لباسی را پوشیده بود که در آخرین جشن سالگرد ازدواجش پوشیده بود. با چهره ای روشن همچون فرشتگان به من لبخند زد. وقتی سوار ماشین می شد گفت که به دوستانش گفته امشب با پسرم برای گردش بیرون میروم و آنها خیلی تحت تاثیر قرار گرفته اند.
🔅ما به رستورانی رفتیم که هر چند لوکس نبود ولی بسیار راحت و دنج بود. دستم را چنان گرفته بود که گوئی همسر رئیس جمهور بود. پس از اینکه نشستیم به خواندن منوی رستوران مشغول شدم. هنگام خواندن از بالـای منو نگاهی به چهره مادرم انداختم و دیدم با لبخندی حاکی از یاد آوری خاطرات گذشته به من نگاه می کند، به من گفت یادش می آید که وقتی من کوچک بودم و با هم به رستوران می رفتیم او بود که منوی رستوران را می خواند.
🔅من هم در پاسخ گفتم اکنون وقتش رسیده که تو استراحت کنی و بگذاری که من این لطف را در حق تو بکنم. هنگام صرف شام گپ وگفتی صمیمانه داشتیم، هیچ چیز غیر عادی بین ما رد و بدل نشد بلکه صحبتها پیرامون وقایع جاری بود و آنقدرحرف زدیم که سینما را از دست دادیم…
🔅وقتی او را به خانه رساندم گفت که باز هم با من بیرون خواهد رفت به شرط اینکه او مرا دعوت کند و من هم قبول کردم. وقتی به خانه برگشتم همسرم از من پرسید که آیا شام بیرون با مادرم خوش گذشت؟ من هم در جواب گفتم خیلی بیشتر از آنچه که می توانستم تصور کنم.
🔅چند روز بعد مادرم در اثر یک حمله قلبی شدید درگذشت و همه چیز بسیار سریعتر از آن واقع شد که بتوانم کاری کنم.
🔅کمی بعد پاکتی حاوی کپی رسیدی از رستورانی که با مادرم در آن شب در آنجا غذا خوردیم به دستم رسید. یادداشتی هم بدین مضمون بدان الصاق شده بود: نمی دانم که آیا در آنجا خواهم بود یا نه ولی هزینه را برای ۲ نفر پرداخت کرده ام یکی برای تو و یکی برای همسرت. و تو هرگز نخواهی فهمید که آن شب برای من چه مفهومی داشته است، دوستت دارم پسرم.
💥💥* و در آن هنگام بود که دریافتم چقدر اهمیت دارد که بموقع به عزیزانمان بگوئیم که دوستشان داریم و زمانی که شایسته آنهاست به آنها اختصاص دهیم.
* هیچ چیز در زندگی مهمتر از خانواده نیست
👌👌* زمانی که شایسته عزیزانتان است به آنها اختصاص دهید زیرا هرگز نمیتوان این امور را به وقت دیگری واگذار نمود.
💥💥امروز بهتر از دیروز و فرداهای ناشناخته است.
🌴💠 یاعلی 💠🌴
7.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت جالب محمد تیجانی نویسنده کتاب "آنگاه هدایت شدم" که خودش شیعه شده.
کتاب "ثم اهدیت" خیلیهارو شیعه کرده
میگه کتابمو دادم به یه سنی خیلی متعصب و ضدشیعه که بخونه
ادامه داستان خیلی جالبه....
اهدای هزینه مراسم ختم به لبنان و فلسطین.
چه حرکت زیبایی!
چه فرهنگِ خوبی!
کاش همه این کار رو برنامه ریزی کنن.
بهشت برین جایگاهشون.
قسمت هزینه اطعام که به رنگ سبز نوشته شده رو ببینید.
#ایده_کنشگری
#حزب_الله_زنده_است
#سیدحسن_نصرالله
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لذت بردم از فن بیان و زیبایی تعبیر،
شما هم لذت ببرید.
🗣 سِیّد امیرحسین هاشمی
@twtenghelabi
💚 الابذکرالله تطمئن القلوب 💚
نازنینا! تو خود امر فرمودی به دنیا که رنج دهد کسی را که در خدمت او باشد، و خدمت کند کسی را که از او دوری کند؛ و چه زیبا فرمودند مولای متقیان حضرت علی علیه السَّلام که چنانچه ماه و خورشید در یک جا جمع نمی شوند، محبت دنیا و آخرت هم در یک قلب جمع نمی شود. در قلبی که محبت دنیا وارد شد دروغ می گوید که طالبِ آخرت است، و خدایا! بدترین دروغ آن است که خود بر خود دروغی بگوییم و تا آخر عمر آن دروغ را به راست بودن باور کرده باشیم. خدایا! ما را از جاهلان دروغ گوی خود بر خود قرار مفرما.
معبودا! نازنینا! هیچ چیزی بر ما در دو دنیا لازم نیست مگر آنچه در کتاب خود فرموده باشی، خدایا! ما را فهم کتاب خود عنایت فرما. معبودا! یاران مرا از یاران خود در دنیا و آخرت قرار فرما و در گورستانی که مرا تا روز قیامت در آن رها خواهند ساخت همجواران من از صالحان قرار فرما تا در سایه رحمت شان از عذاب من کمتر کنی.
🌺✨ســـلام
🍃✨روزتـــون
🌺✨پر از خیر و برکت
🍃✨امروز سه شنبه↶
✧ 1 آبان 1403 ه.ش
❖ 18 ربیع الثانی 1446 ه.ق
✧ 22. اکتبر 2024 میلادی
🌺✨ ↯ ذڪر روز ؛
🍃✨《 یا اَرْحَمَ الرّاحِمین »
✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐
🔹امیرالمؤمنین علیه السلام:
اوج نادانى این است که آدمى به نادانى خود ببالد
📗غررالحکم حدیث۶۳۷۱
✾࿐༅🍃❤️🍃༅࿐
✍مدرسه ای اقدام به بردن دانش آموزانش به اردو میکنه، که در مسیر حرکت اتوبوس به یک تونل نزدیک می شوند که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده میشود که حداکثر ارتفاع سه متر، و ارتفاع اتوبوس هم سه متر.
ولی چون راننده قبلا این مسیر رو اومده بود با کمال اطمینان وارد تونل میشود و ولی سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می شود و در اواسط تونل توقف میکند.
پس از آروم شدن اوضاع مسولین و راننده پیاده میشوند.
🔹پس از بررسی اوضاع مشخص میشود که یک لایه آسفالت جدیدی روی جاده کشیده شده که باعث این اتفاق شده و همه به فکر چاره افتادند.
یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و ...
اما هیچکدام چاره ساز نبود.
پسر بچه ای از اتوبوس پیاده شده و گفت که راه حل این مشکل را من میدونم، که یکی از مسوولین اردو بهش گفت که :
برو بالا پیش بچه ها و و از دوستات جدا نشو!!
🔸پسر بچه با اطمینان کامل گفت که به خاطر کوچکیم دست کمم نگیر و یادت باشه که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر بادکنک بزرگ در می آره.
مرد از حاضر جوابی کودک تعجب کرد و راه حل از او خواست.
بچه گفت که پارسال در یک نمایشگاهی معلممان یادمان داد که از یک مسیر تنگ چه جوری عبور کنیم.
🔹و گفت که برای اینکه دارای روح لطیف و حساسی باشیم باید درونمان را از هوای نفس و باد غرور و تکبر و طمع و حسادت خالی کنیم و در اینصورت می توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به خدا برسیم.
مسوول به او گفت که بیشتر توضیح بده.
پسر بچه گفت :
که اگر بخواهیم این مساله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیکهای اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند .
پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد.
🚨خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت؛ رمز عبور از مسیرهای تنگ زندگی است.
🌴💠 یاعلی 💠🌴