🌷🌷🌷
ده خصلت آدمای موفق:
۱.درگیر آدم های منفی نمیشوند
۲.در مورد دیگران غیبت نمیکنند
۳.وقت شناس هستند
۴.بدون انتظار میبخشند
۵.مثبت می اندیشند
۶.خود بزرگ بینی ندارند
۷.قدردان هستند
۸.مودب هستند
۹.بهانه تراشی نمیکنند
۱۰.بدون برنامه ریزی مهربانند، نه فقط با اشخاصی که برایشان نفع دارند
مطالب زیبا👈 @ghaseedak
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
هركدوم از ما يه دنيا چيز تو وجودمون داريم... هركدوم هم دنيای خاص خودمون رو داريم. اگه قرار باشه به حرفهايی كه میزنيم معنی و بهايی بديم كه خودمون تو وجود خودمون میفهميم، چطور ديگه میتونيم همديگه رو درك كنيم؟... درحالیكه اونهائی كه به حرفهامون گوش میدن هم بیبرو برگرد اون حرفها رو بنا به معنی و ارزشی كه برای خودشون داره تعبير میكنن... يعنی بنا به همون معنی و ارزشی كه به دنيای درونی خودشون مربوطه.
ما فكر میكنيم همديگه رو میفهميم...
درحالیكه هيچوقت واقعاً نمیفهميم.
👤لوئيجی پيراندللو
مطالب زیبا👈 @ghaseedak
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
در این روزها، مدام یاد حکایت گاوی میافتم که مولانا در دفتر پنجم مثنوی میآورد.
گاوی که تنها روی جزیرهای زندگی میکند و صبح تا شب، میچرد و خود را فربه میکند؛ اما شب تا صبح دلنگران است که مبادا فردا که از خواب بیدار میشوم، چیزی برای خوردن پیدا نکنم.
فردا صبح با هراس فراوان میخورد و حسابی فربه میشود، اما دوباره، شب تا صبح از اضطراب و احساس بیثباتی، لاغر و رنجور میشود.
این دور باطل خوردن، چاق شدن و نگران بودن و لاغر شدن سالهای سال زندگی گاو بیچاره را تباه میکند.
مولانا میگوید اگر گاو به "گذشته" نگاه میکرد، به خاطر میآورد که سالهای سال زندگی کرده و کم نیاورده
آنگاه میتوانست "حال"اش را با آسودگی و لذت بیشتر و درد کمتری بگذراند. اما گاو تنها رو به سوی آینده دارد و نگرانی.
گاو نمیتواند به روند طبیعت اعتماد کند و با آن کنار بیاید، پس جان خود را میفرساید و عمر را میبازد.
شاید اگر مولانا این روزهای پرتشویش ما را میدید که یک روز نگران ویروس قدیمی هستیم و روزی دیگر از ترس ویروس جدید، چنان میلرزیم که حتی خود بیماری هم نمیتواند تا این حد ما را بلرزاند، اگر مولانا این روزهای ما را میدید، داستانی شبیه قصه گاوی تنها در جزیرهای خرم برایمان میخواند
شاید به جای گاو از تشبیهی مودبانهتر استفاده میکرد و شاید هم همان مولانای بیتعارف و بیملاحظه میماند
اما به هرحال به یادمان میآورد که قرنهاست داستان زندگی ما پر بوده از بیماری و غصه و فقدان و...با این حال ما تاب آوردهایم و حالا ، به احتمال زیاد در امنترین نقطه از نظر پزشکی و صلح و آسایش ایستادهایم و در عین حال، (بازهم احتمالا) در متزلرلترین نقطه به لحاظ روحی روانی
ما بسی بیش از گذشتگان میلرزیم، چون تصوری صحیحی از ذات زندگی نداریم.
گاو قصه ی مولانا از اضطراب اینکه "فردا چی بخورم؟" جان خود را میفرساید و ما از اضطراب اینکه "فردا چی می شه؟!"
بیآنکه منکر لزوم توجه و دقت برای ارتقای کیفیت زندگی باشم، تصور میکنم اندازه نگرانی ما،در تناسب با خطراتی که ما را تهدید میکند، نیست.
گاهی لازم است نگاهی به "گذشته" بیندازیم تا در "حال"، آرام بگیریم.
"یک جزیره هست اندر این جهان
اندرو گاوی ست تنها، خوش دهان
جمله صحرا را چرد او تا به شب
تا شود زفت و عظیم و منتجب
شب ز اندیشه که فردا چه خورم؟
گردد او چون تار مو لاغر ز غم
چون برآید صبح ،گردد سبز دشت
تا میان رسته قصیل سبز و کشت
هیچ نندیشد که چندین سال من
میخورم زین سبزه زار و زین چمن
هیچ روزی کم نیامد روزیام
چیست این ترس و غم و دلسوزیام؟
باز چون شب می شود آن گاو زفت
می شود لاغر که آوه رزق رفت!"
مطالب زیبا👈 @ghaseedak
🌷🌷🌷
🌷🌷🌷
معروف است كه خداوند به موسی گفت: قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند!
موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد!
مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی علت را از خدا پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند! من چگونه به این قوم رحم نکنم؟
«به همدیگه رحم کنیم که خدا هم بهمون رحم کنه»
مطالب زیبا👈 @ghaseedak
🌷🌷🌷