eitaa logo
قاصدک
102.4هزار دنبال‌کننده
67.6هزار عکس
47.4هزار ویدیو
140 فایل
👈ما نمیتونیم آینده رو انتخاب کنیم، فقط رقمش میزنیم همین...😉 . . . . آیدی ادمین تبادلات: @Maleka_ad تعرفه تبلیغات؛ https://eitaa.com/joinchat/3446669459Cc4cd1f4ae2 جهت رزرو تبلیغات به لینک بالا بپبوندین👆👆 🎎خیلی کانال خوبیه. @shapaarak
مشاهده در ایتا
دانلود
برای دل بستن باید دلت را به دلش گره بزنی!! یکی زیر... یکی رو... مادر بزرگ میگفت: قالی دستبافت مرگ ندارد... @ghaseedak
۶ مرداد ۱۳۹۷
آمدن را همه بلدند این ماندن است که هنر میخواهد... @ghaseedak
۶ مرداد ۱۳۹۷
یه وقتهایی خودت رو هم فراموش می کنی اما بعضیا رو هرگز... @ghaseedak
۶ مرداد ۱۳۹۷
خراب باد وجودم اگر برای تو نیست... #مولانا... @ghaseedak
۶ مرداد ۱۳۹۷
برای کسی دل به دریا بزنید؛ که همسفر بخواهد، نه قایق...🌷🌷🌷 @ghaseedak
۶ مرداد ۱۳۹۷
🌹 یک عصر شاد شاد 🌺با لحظاتی شیرین و زیبا 🌻در کنار آنهایی که دوستشان دارید 🌸گوارای وجودتان باد... #عصرتون_قشنگ @ghaseedak
۶ مرداد ۱۳۹۷
سلام دوستای گلم💞💞 چن روزیه که روزی 2 پارت رمان میذارم تو کانال ساعت 1ظهر و 9 شب رمان جذابیه امیدوارم خوشتون بیاد 💞💞💞
۶ مرداد ۱۳۹۷
قاصدک
#پارت41 یلدا یما ـ بجون تو اعصاب براي من نذاشته! اصلا نمی ذاره من تمرکز پیدا کنم و بفهمم چه غلطی با
یلدا بعد شیشه رو کشید بالا و به من گفت » ـ خوب شد؟ حالا اگه احیانا پخش م بکنن ما جواب خوب دادیم. نه گفتیم نه، نه گفتیم آره! اصلا به ما چه مربوطه؟ ایـن همـهآدم دارن می خورن یکی صداش در نمی آد! حالا گیرم اون بیچاره چند صد سال پیش خورده باشه! الآنی ها رو ول کـردن رفـتنسراغ اون بیچاره! جرآت دارین برین سراغ اونایی که الآن دارن می خورن و یکی بهـشون نمـی گـه بـالا چـشمت ابـرو! طـرفاسمش اینه که حقوق بگیره و مثلا ماهی چهارصد هزار تومن حقوق شه! اونوقت برج ساخته سی طبقـه و هـر واحـدش هفتـصد متره! حالا متري چند، بهت بگم برق ازت می پره! همه شم می گه ما خدمتگزاریم! اما خدمتگذار کی، خدا می دونه! خـدا ذلیـلکنه اونی رو که مال مردم رو می خوره! ـ بابا به تو چه مربوطه آخه؟! نیما ـ یعنی چی؟! داره مال منم می خوره، مال تروم می خوره! مال بابای منم می خوره! مال باباي تو می خـوره! اون وقـت دیگـههیچی واسه خودمون نمی مونه که! همه شو اون خورده رفته پی کارش! اون وقت موقعی که زن گرفتیم، اگه دختره گفت خـب بیا ببینم چی داري و چند مرده حلاجی چی جوابشو بدیم وقتی دید هیچی واسه خودمون نمونده و همه شو یکـی دیگـه خـورده ونمی تونیم یه زندگی تشکیل بدیم؟! کوفت بخورن ایشااله! « بهش چپ چپ نگاه کردم و گفتم » ـ من تو چه فکري م و تو تو چه فکري هسی! نیما ـ ول کن بابا حوصله داري! یلدا نشد یکی دیگه. ـ من جز یلدا با هیچکس دیگه ازدواج نمی کنم. نیما ـ خب تو ذاتا خري! بدبخت همین یلدایی که الان براش غمبرك زدی، اگه زن ت بشه، چند وقت بعدش کاري باهات میکنه که از هر چی شبه بدت بیاد چه برسه به بلندترین شب سال! انقدر شجره نامه و اصالت و اصل و نـسب خـانوادگی ش رو،دوبامبی می زنه تو سرت که کچل میشی و یه مو تو سرت باقی نمی مونه! ولش کن دختره رو با اون عمه ي ماقبل تاریخ ش! ـ چرت و پرت نگو. منو برسون خونه که اصلا حوصله ي این مزخرفاتو ندارم. نیما ـ چیه؟ ناراحت شدي؟ بهت بر خورد به عمه خانم و سلسله ي با کفایت قاجاریـه تـوهین کـردم؟ خـانم یـه همچـین بـهخاندانش افتخار می کنه که انگار از نسل میرزا تقی خان امیر کبیره! باید دو تا کتاب ببرم براش بخونم تا بفهمه که ایـن قاجـاراچه آدماي بی کفایت و نالایقی بودن! چندین سال خون این ملت رو کردن تو شیشه! جنایتکار بودن! هنوز ننگ کشتن امیر کبیـر تو پرونده شون هس! پاي انگلیس ها رو اونا تو این مملکت وا کردن! حالا این عمه خانم بهشون افتخارم می کنه! ـ مگه من می خوام برم ناصرالدین شاه قاجار رو عقد کنم که اینارو می گی؟! نیما ـ می خواستی م، نمی ذاشتیم! اون اصلا زن زندگی نیس! بعدشم مورد اخلاقی زیاد داشته با اون ملیجک بازي ش! ـ برگرد بریم که حوصله ندارم. نیما ـ سیما خانم دستور دادن که بهت شام بدم بخوري. تا نخوري نمی شه بري. ـ حالا اگه من اشتها نداشته باشم چی؟ نیما: یه لقمه که بذاري دهن ت، اشتهات وا می شه. ـ من اصلا دهن م واسه غذا وا نمی شه!
۶ مرداد ۱۳۹۷
قاصدک
#پارت42 یلدا بعد شیشه رو کشید بالا و به من گفت » ـ خوب شد؟ حالا اگه احیانا پخش م بکنن ما جواب خوب
نیما ـ عیبی نداره دهن تم وانشه از راه دیگه بهت غذا می دم! سیما خانم تاکیدي نداشت که لقمه از دهن وارد بشه یـا از جـاییدیگه! فقط گفت شام بهت بدم. « خلاصه منو بزور با خودش برد یه رستوران و غذا سفارش داد و بزورم مجبور شدم کمی شام بخورم. بعدش برگـشتیم خونـهي نیما اینا. نمی خواست بذاره شب برم خونه. می خواست با هم باشیم که مثلا من ناراحت نباشم. جلـو خونـه شـون از ماشـینپیاده شد و رفت در حیاط رو وا کرد. وقتی داشت برمی گشت یه نگاهی به خونه ي یلدا اینا کرد و یه دقیقه مکـث کـرد و بعـداومد طرف ماشین و سوار شد و رفت تو خونه شون. تو خونه شون از ماشین پیاده شدم و گفتم » ـ نیما، من باید برم خونه. اینجوري راحت ترم. نیما ـ تو صبرکن کارت دارم. ـ باشه براي فردا. الان حوصله ندارم. « دو تایی از خونه اومدیم بیرون و نیما در حیاط رو بست. تا اومدم ازش خداحافظی کنم گفت» ـ بابا یه دقیقه صبر کن کار دارم! « بعد رفت بالاي جدول کنار خیابون واستاد و تو خونه ي یلدا اینا رو نگاه کرد. مونده بودم چیکار داره می کنه. اصـلا دلـم نمـیخواست به اون خونه نگاه کنم. می ترسیدم یلدا تو پنجره باشه و با دیدنش حالم از اینکه هس بدتر بـشه! یـه لحظـه بعـد نیمـاشروع کرد سوت زدن! » ـ اِه...! چرا همچین می کنی زشته! نیما ـ تو حرف نزن یه دقیقه! ـ می گم زشته! نیما ـ ب توچه؟! دوست دختر خودمو دارم صدا می کنم! خانم بزرگ تو بالکن نشسته! می خوام صداش کنم. ـ چیکارش داري؟! نیما ـ تو یه دقیقه صبر کن تا بهت بگم. « دوباره شروع کرد سوت زدن و بالا پایین پریدن و دست تکون دادن! » ـ نیما من رفتم! نیما ـ کجا؟! ـ خونه. تو هر غلطی می خواي بکنی بکن! نیما ـ باشه. تو برو. فردا زنگ می زنم بهت. ـ بی خودي زنگ نزن. حوصله ندارم. می خوام تنها باشم. اصلا حوصله ي هیچکس رو ندارم! حوصله ي هیچکاري رو هم نـدارم. ممکنه اصلا بذارم برم مسافرت. نیما ـ شرکت رو چیکار می کنی؟! ـ اصلا حوصله ي کار کردن روهم ندارم! نیما ـ خب تو بري مسافرت که سیما اینا تنها می شن و غصه می خورن! می خواي من برم پیش شون؟ ـ گم شو! خداافظ.
۶ مرداد ۱۳۹۷
چه دیالوگ عمیقي: ساعت ها فکر کردم و هنوز هیچ نمیدانم... @ghaseedak
۶ مرداد ۱۳۹۷
من آن ابرم که در گرمای مرداد اگر باران ندارم سایه دارم... @ghaseedak
۶ مرداد ۱۳۹۷
جواب بعضی حرفا فقط یه نفس عمیق... @ghaseedak
۶ مرداد ۱۳۹۷