ملاصدرا می گوید :
خداوند بينهايت است و لامكان و بي زمان
اما به قدر فهم تو كوچك ميشود
و به قدر نياز تو فرود میآيد
و به قدر آرزوی تو گسترده ميشود
و به قدر ايمان تو كارگشا ميشود
و به قدر نخ پير زنان دوزنده باريك ميشود
و به قدر دل اميدواران گرم ميشود.
پدر میشود يتيمان را
برادر ميشود محتاجانِ برادری را
طفل ميشود عقيمان را
اميد مشود نااميدان را
راه ميشود گمگشتگان را
خداوند همه چيز ميشود
به شرط طهارت روح
بشوييد قلبهايتان را از هر احساس ناروا
و زبانهايتان را از هر گفتار ِناپاك
و بپرهيزيد از ناجوانمردیها
ناراستیها، نامردمیها!
چنين كنيد تا ببينيد كه خداوند،
چگونه بر سفرهی شما، با كاسه یی خوراك و تكهای نان مينشيند
و بر بند تاب، با كودكانتان تاب ميخورد،
و در دكان شما كفههای ترازويتان را ميزان ميكند
و در كوچههاي خلوت شب با شما آواز ميخواند
مگر از زندگي چه ميخواهيد
كه در خدایی خدا يافت نميشود؟
كه در عشق يافت نميشود، كه به نفرت پناه ميبريد؟
@ghaseedak
.
عصبانیت خودرابا
حرفهای تندهمراه نکنید
فرصتهای زیادی برای تعویض
حالتان خواهید داشت
اما هرگز،
فرصت تغییرگفته هایتان
رانخواهید داشت...
Join➥ @ghaseedak
وقتى سعى كنى همه چيز رو كنترل كنى
از هيچ چيزى لـذت نميبرى
آسوده بـاش
نفس بكش
رها كن و فقط زندگى كـن
@ghaseedak
🌷🌷🌷
خیلی قشنگه حتما بخونید👌👌
توی قصابی بودم که یه خانم پیر اومد تو مغازه و یه گوشه ایستاد. یه آقای جوان خوش تیپی هم اومد تو گفت: «آقا ابراهیم، قربون دستت پنج کیلو فیله گوساله بکش عجله دارم.»
آقای قصاب شروع کرد به بریدن فیله و جدا کردن اضافههاش. همینجور که داشت کارشو انجام میداد رو به پیرزن کرد گفت: «شما چی میخواین مادر جان؟»
پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: «لطفاً به اندازه همین پول گوشت بدین آقا.»
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد و گفت: «پونصد تومان! این فقط آشغال گوشت میشه مادر جان.»
پیرزن یه فکری کرد و گفت: «بده مادر، اشکالی نداره، ممنون.»
قصاب آشغال گوشت های اون آقا رو کند و گذاشت برای اون خانم. اون آقای جوان که فیله سفارش داده بود همین جور که با موبایلش بازی میکرد رو به خانم پیر کرد و گفت: «مادر جان اینا رو واسه سگتون میخواین؟»
خانم پیر رنگش پرید و سرخ و سفید شد و با صدای لرزان نگاهی به اون آقا کرد و گفت: «سگ؟!»
آقای جوان گفت: «بله، آخه سگ من این فیلهها رو هم با ناز میخوره، سگ شما چجوری اینا رو میخوره؟!»
خانم پیر با بغض و خجالت گفت: «میخوره دیگه مادر، شکم گرسنه سنگم میخوره.»
آقای جوان گفت: «نژادش چیه مادر؟»
خانم پیر گفت: «بهش میگن توله سگ دو پا. اینا رو برای بچه هام میخوام آبگوشت بار بذارم، خیلی وقته گوشت نخوردن!»
با شنیدن این جمله اون جوون رنگش عوض شد. یه تیکه از گوشت های فیله رو برداشت گذاشت رو آشغال گوشت های اون خانم پیر. خانم پیر بهش گفت: «شما مگه اینارو برای سگتون نگرفته بودین؟»
جوون گفت: «چرا مادر.»
خانم پیر گفت: «بچه های من غذای سگ نمیخورن مادر.»
بعد گوشت فیله رو گذاشت اون طرف و آشغال گوشت هاش رو برداشت و رفت.
چه زیبا گفت فروغ فرخزاد :
اگر مستضعفی ديدی ،
ولي از نان امروزت
به او چيزی نبخشيدی ،
به انسان بودنت شک کن!
اگر چادر به سر داری ،
ولي از زير آن چادر
به يک ديوانه خنديدی
به انسان بودنت شک کن!
اگر قاری قرآنی ،
ولي در درکِ آياتش
دچارِ شک و ترديدی ،
به انسان بودنت شک کن!
اگر گفتی خدا ترسي ،
ولي از ترس اموالت
تمام شب نخوابيدي ،
به انسان بودنت شک کن!
اگر هر ساله در حجّي ،
ولي از حال همنوعت
سوالي هم نپرسيدي ،
به انسان بودنت شک کن!
اگر مرگِ کسی ديدي ،
ولي قدرِ سَري سوزن
ز جاي خود نجنبيدي ،
به انسان بودنت شک کن .
مطالب زیبا👈@ghaseedak
🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیا این تبلیغ قدیمی یادشونه؟؟؟😄
@ghaseedak
بهم زنگ زد گفت خونه ای؟ گفتم خونهام ... گفت پس می بینمت.
می دونستم داره با دختری که نمی شناسه ازدواج می کنه! با دختری که قبل از خواستگاری حتی اسمش هم نشنیده بود. می دونستم از دختری که دوست داشته جدا شده، ولی هیچوقت دلیلش رو نمی دونستم.
در زد و با یه کارتن بزرگ اومد تو خونه. کارتن رو گذاشت یه گوشه و گفت واست زحمت دارم. میشه اینارو نگه داری؟ گفتم چیه؟ گفت یه سری یادگاری ... یه سری خاطره. بذار تو انبار یا تو کمد دیواری... فقط میشه یه خواهشی کنم؟ اگه یه روز اومدم سراغش بهم پس نده! نذار برگردم تو فکر و خیالش. نذار دوباره هوایی بشم. گفتم رفیق بهش پس بده. اگه نمیشه بنداز دور. بیخیال نگه داشتنش شو. گفت خواستم بندازم دور ، نتونستم. گفتم می خوای من بندازم دور ؟ گفت نه ... نگه دار ولی هروقت اومدم سراغش بهم پس نده. وقتی این رو گفت فهمیدم خیلی زود هوایی میشه ، خیلی زود میاد سراغش. وقتی داشت می رفت بهش گفتم «رفیق تو زندگی خیلی چیزا رو میشه خواست ولی نمیشه داشت.» گفت کارت عروسی رو واست می فرستم.نرفتم... من فقط عروسی و دامادی کسایی میرم که بدونم هم دیگه رو می خوان. از ته دل می خوان.
امشب بعد از هفت ماه بهم زنگ زد و گفت خونه ای؟! گفتم خونه ام ... گفت پس می بینمت.
دم در وایساد و گفت اون امانتی رو میدی من برم؟ گفتم بیا تو ، خودت گفته بودی اگه اومدی سراغش بهت پس ندم. گفت بیخیال جان جَدّت... عصبی بودم یه چی گفتم. حوصله ی بحث هم ندارم. گفتم من بهت پس نمیدم ولی گذاشتم تو طبقه پایین کمد دیواری... می تونی خودت بری برداری. بعد خودم رفتم دم در وایسادم. کفشش رو درآورد و رفت کارتن رو برداشت، پاشنه ی کفشش رو خوابوند و با کارتن رفت سمت آسانسور. بهش گفتم همه چی خوبه؟ زندگی خوبه؟ همین طور که دکمه ی آسانسور رو با حرص می زد گفت « رفیق تو زندگی خیلی چیزا رو میشه داشت ولی نمیشه خواست »
👤حسین حائریان
Join➥ @ghaseedak
اگر هر روز قهوه میخورید این اتفاقها برای بدنتان میفتد
۱. احتمال کمتر برای ابتلا به سرطان و دیگر بیماریها
آنتی اکسیدان یکی از مواد مورد نیاز برای مبارزه با سلولهای سرطانی در بدن است. با در نظر گرفتن این موضوع، با روزانه نوشیدن قهوه سیاه در واقع شانس خود را برای ابتلا به بیماریهای خاص کاهش میدهید.
۲. خلق و خوی بهبود مییابد
طبق تحقیقی کسانیکه یک فنجان قهوه کافئیندار مینوشیدند، خطر خودکشی خود را تا ۴۵ درصد کاهش دادند.
۳. قدرت حافظه را افزایش میدهد
با توجه به مجله علوم اعصاب طبیعت، کافئین تحکیم خاطرات درازمدت را در انسان افزایش میدهد.
۴. ورزشکاری بهتر میشوید
۵.اگر بیش از حد قهوه مصرف کنید دچار عوارض جانبی منفی مانند اضطراب، وحشت، بدخوابی، بیخوابی و وابستگی به کافئین میشوید
۶. سطح کلسترول را بالا میبرد
اگر کلسترولتان بالاست فقط از قهوه اسپرسو بنوشید. زیرا اسپرسو از کاغذ رد شده است و مقدار قابل توجهی از چربیهای خود را از دست میدهد.
منبع: د هلثی
مترجم:ایرنازندگ
@ghaseedak