eitaa logo
قاصدک
102.7هزار دنبال‌کننده
67.1هزار عکس
46.5هزار ویدیو
138 فایل
👈ما نمیتونیم آینده رو انتخاب کنیم، فقط رقمش میزنیم همین...😉 . . . . آیدی ادمین تبادلات: @Maleka_ad تعرفه تبلیغات؛ https://eitaa.com/joinchat/3446669459Cc4cd1f4ae2 جهت رزرو تبلیغات به لینک بالا بپبوندین👆👆 🎎خیلی کانال خوبیه. @shapaarak
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌷🌷 در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!! به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند. شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش اینهمه عظمت را ندارد. ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو می تازد. میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق بال در آورد. این است "رسم رفاقت..." در "غیاب" یکدیگر" حافظ آبروی" هم باشیم... مطالب زیبا👈@ghaseedak 🌷🌷🌷
غنی ترین ثروت: خرد است بزرگترین فقر: بی‌عشق زیستن است قدرتمند ترین سلاح: شکیبایی است بهترین امنیت: ایمان است ومؤثرترین دارو: لبخند است @ghaseedak
ما در هیچ سرزمینی زندگی نمی کنیم ... منزل حقیقی ما قلب کسانی است که دوستشان داریم ... @ghaseedak
گیاه زردچوبه رو دیده بودید تاحالا ؟ ساقه های زیر زمینی گوشتی گیاه رو پس از جوشاندن در آب و سپس خشک کردن ، آسیاب میکنن که پودر زردچوبه به دست میاد. @ghaseedak
🌷🌷🌷 داستان کوتاه مردی گوسفندی ذبح کرده و آن را کباب نمود؛ به برادرش گفت برو و دوستان و نزدیکان را بگو که بیایند تا با هم این گوسفند را بخوریم. برادرش رفت و در بین دهکده صدا کرد: آی مردم کمک کنید، خانه ما آتش گرفته است. تعدادی اندکی برای نجات دادن آن ها آمدند، وقتی به خانه رسیدند با کباب گوسفند و نوشیدنی‌های رنگارنگ پذیرایی شدند. برادرش آمد و دید که کسانی دیگری آمده و گوسفند کباب شده را خورده‌اند. از برادرش پرسید:‌ چرا دوستان و نزدیکان را صدا نکردی؟ برادرش گفت: اینها دوستان ما و شما هستند. کسانی که شما آنها را دوست و خویشاوند می‌پنداشتید، حتی حاضر نشدند تایک سطل آب هم روی خانه شما که آتش گرفته بود بیاندازند. خیلی‌ها هنگام کباب و گوسفند دوستان آدم هستند، وقتی خانه آتش گرفت، یک سطل آب حتی روی خاکسترتان هم نخواهند ریخت. قدر دوستان واقعی‌ مان را بدانیم... مطالب زیبا👈@ghaseedak 🌷🌷🌷
🌷🌷🌷 مامان! دلم تابستان می‌خواهد. تابستان واقعی، بدون ماسک،بدون این همه دلهره. از آن تابستان ها که گُلِ شیرینِ هندوانه اش را شتری می‌بریدی و به من می‌دادی و می‌گفتی: «آخیش! بچه‌م گرمش بود» و آب هندوانه از گوشه ی دهانم راه می‌گرفت و می‌ریخت روی پیراهنی که دایی برای تولدم خریده بود و عکس خشایار مستوفی رویش چاپ شده بود. خشایار مستوفیِ «زیر آسمان شهر» را می‌گویم شهری که در آن، خنده های تو و بابا جوان بود. شهری که در آن، خانه ی پدری داشتیم و درون خانه، شمعدانی های سرخ کنار حوض و توی باغچه، بنفشه ها و یاس ها چه ظهرهای گرم تابستانی که آب دوغ خیار نخوردیم و بعد از آن، آب بازی نکردیم. چه شب های گرم تابستانی که هر کجا که بودیم، خودمان را به خانه نمی‌رساندیم تا بابا شلوار کُردی اش را بپوشد، کولر را روشن کند، تو هم چای بریزی، همگی با هم بنشینیم جلوی تلویزیون، بزنیم شبکه ی سه، «نرگس» ببینیم. یادت هست چه قدر ناراحت رفتن پوپک گلدره بودیم ؟! خوش به حالش که در همان روزهای دنیا، رفت و دیگر نماند. مامان دلم کلاس تابستانی می‌خواهد. کلاس تئاتر، زبان، شنا، فوتبال… تا بروم و دوباره با بچه ها دوست باشم، نه با این ماشین حساب ها. دلم یک سفر تابستانی سه نفره می‌خواهد. من و تو و بابا، نه هیچ کس دیگر. با هم جمع بکنیم و برویم یک جایی که دست هیچ خبر بدی به ما نرسد. یک جایی که بین‌مان فاصله نباشد. یک جایی که فقط من باشم و نگاه مهربان شما دو تا. دلم تابستان می‌خواهد، از آن تابستان های واقعی نه این تابستانِ فقط گرم، انگار که جهنم! مطالب زیبا👈@ghaseedak 🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشقم عاشقتم 😍🥰 --•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- ♥ @ghaseedak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رویای تو پایان ندارد🍃 رضا بهرام💖 ~~~~❤️دلربا❤️~~~~ @ghaseedak