eitaa logo
قاصدک
103هزار دنبال‌کننده
66.8هزار عکس
45.9هزار ویدیو
137 فایل
👈ما نمیتونیم آینده رو انتخاب کنیم، فقط رقمش میزنیم همین...😉 . . . . آیدی ادمین تبادلات: @Maleka_ad تعرفه تبلیغات؛ https://eitaa.com/joinchat/3446669459Cc4cd1f4ae2 جهت رزرو تبلیغات به لینک بالا بپبوندین👆👆 🎎خیلی کانال خوبیه. @shapaarak
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ای زیباترین ترانه هستی بدان که شب میلادت برایم ارمغان خوبی‌ها و زیبایی‌هاست❤️ اردیبهشت ماهی جانم تولدت مبارک 🎁✨ ‎‌‌‎ @ghaseedak
📚 داستان کوتاه 💔چقدر ساده میشه دل کسی رو شکست!؟!!!.... ✍️مراسم تشیع جنازه یکی از آشنایان در یک روز سرد پاییزی در گورستان بودم. نوه متوفی اصلا گریه نمی‌کرد و محزون هم نبود. سال‌ها این موضوع برای من جای سوال بود با این‌که او سنگ‌دل هم نبود. بعدها از او علت را جویا شدم، گفت: پدر بزرگ من هر چند انسان بدی نبود ولی روزی یاد دارم، عید نوروز بود و به نوه‌های خود عیدی می‌داد و ما کودک بودیم، ما نوه دختری او بودیم و او به نوه های پسری‌اش 1000 تومنی عیدی داد ولی به ما 200 تومنی داد و در پیش آن‌ها گفت: پدربزرگ اصلی شما فلانی است و بروید و از او شما 1000 تومنی عیدی بگیرید. این حرکت او برای همیشه یاد من ماند و من تا زنده‌ام او را پدربزرگ و خودم را نوه او هرگز نمی‌دانم. برای نفوذ در دل‌ها شاید صد کار نیک کم باشد ولی برای ایجاد نفرت ابدی، یک حرکت احمقانه کافی است. و بدانیم کودکان هرچند در مقابل محبت ما توان تشکر ندارند و خجالت می‌کشند و در برابر تندی و بی‌احترامی ما، از ترس ما توان عکس‌العمل ندارند و سکوت می‌کنند، ولی آن‌ها تمام رفتار ما را می‌فهمند و محبت‌ها و بدی‌های ما را می‌بینند و می‌دانند و برای همیشه در ذهن خود حفظ می‌کنند و زمانی که بزرگ شدند، تلافی می‌کنند. @ghaseedak
داستان 🪴همسر پادشاهی دیوانه ای را دید ، كه با كودكان بازی می كرد و با انگشت بر زمین خط می كشید. پرسید: چه می كنی؟ گفت: خانه می سازم. پرسید: این خانه را می فروشی؟ گفت: می فروشم. پرسید: قیمت آن چقدر است؟ دیوانه مبلغی را گفت! همسر پادشاه فرمان داد كه آن مبلغ را به او بدهند ، دیوانه پول را گرفت و میان فقیران قسمت كرد. 🪴هنگام شب پادشاه در خواب دید كه وارد بهشت شده، به خانه ای رسید، خواست داخل شود اما او را راه ندادند و گفتند: این خانه برای همسر توست...!! روز بعد پادشاه ماجرا را از همسرش پرسید: همسرش قصه ی آن دیوانه را تعریف كرد! پادشاه نزد دیوانه رفت و او را دید كه با كودكان بازی می كند و خانه می سازد. گفت: این خانه را می فروشی؟ دیوانه گفت: می فروشم. پادشاه پرسید: بهایش چه مقدار است؟ دیوانه مبلغی را گفت كه در جهان نبود! 🪴پادشاه گفت: به همسرم به قیمت ناچیزی فروخته ای! دیوانه خندید و گفت: همسرت نادیده خرید و تو دیده میخری... میان این دو، فرق بسیار است...!!! "ارزش كارهای خوب به این است كه برای رضای خدا باشد نه برای معامله با خدا" @ghaseedak
🌺 امام على عليه السلام: ✍ عمر تو مهريه خوشبختى توست، اگر آن را در راه طاعت پروردگارت بگذرانى 📚 غررالحكم @ghaseedak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز تـولــد کـیه‌؟‌🎂 زاده سومین روز ارديبهشت مـاه‌🥳 تولدت مبارک ارديبهشت مـاهی جـان🎉🌸 @ghaseedak
🎧 کانال (موزیک ) افتتاح شد🔥 🎺آهنگ شاد مخصوص باشگاه وجشن 🚗آهنگ بیس دار مخصوص ماشین 🎵جدید ترین موزیک های ویدیوها🎞 ترکی عربی ایرانی .عروسی 🔗 لینک کانال موزیک 👇🏼https://eitaa.com/joinchat/930218015C9e40f28b64
ما به دیوار کسی تکیه نکردیم عمریست که در سایه ی دیوار خداییم ... @ghaseedak
آدمیزاد تا از دست نده قدر نمی‌دونه.... @ghaseedak
دلم دیوانه بودن با تو میخواست @ghaseedak
عکس نوشته @ghaseedak
فقط خدا💜❤️ @ghaseedak
نکند فکر کنی در دلِ من یادِ تو نیست گوشـــ کن .... 🌱 @ghaseedak
یه جا نوشته ... @ghaseedak
• شیطان حق داشت ... آدما ارزش پرستیدن ندارن!!! @ghaseedak
صداقت... تنها امتحانی است که نمیشه در آن تقلب کرد! @ghaseedak
هدایت شده از کانال تبلیغات(قاصدک و اخبار داغ)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿ترک اعتیاد در عرض ۵ روز😃 🔴 ݪینڪ عُضویت زیر را لَمس کنید👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2414346619C94e836b9d3 🔴برای برقراری ارتباط با کارشناس فرم زیر را پر کنید👇👇 https://formafzar.com/form/7fzfa 🌿ادمین و هماهنگ کننده مشاوره اعتیاد: احمدی @Salamat_mehvar_online ☎️ 09127424339
و خدایی که به شدت کافیست!!! ‌‌ @ghaseedak
📚داستان کوتاه در گذشته، پیرمردی بود ڪه از راه ڪفاشی گذر عمر می ڪرد ... او همیشه شادمانه آواز می خواند، ڪفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت. و امّا در نزدیڪی بساط ڪفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛ تاجر تنبل و پولدار ڪه بیشتر اوقات در دڪان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش ڪار می ڪردند، ڪم ڪم از آوازه خوانی های ڪفاش خسته و ڪلافه شد ... یڪ روز از ڪفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟ ڪفاش گفت روزی سه درهم تاجر یڪ ڪیسه زر به سمت ڪفاش انداخت و گفت: بیا این از درآمد همه ی عمر ڪار ڪردنت هم بیشتر است! برو خانه و راحت زندگی ڪن و بگذار من هم ڪمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا ڪلافه ڪرده ... ڪفاش شوڪه شده بود، سر در گم و حیران ڪیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت. آن دو تا روز ها متحیر بودند ڪه با آن پول چه ڪنند ...! از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فڪر اینڪه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فڪر و ذڪرشان شده بود مواظبت از آن ڪیسه ی زر ... تا اینڪه پس از مدتی ڪفاش ڪیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت، ڪیسه ی زر را به تاجر داد و گفت: بیا ! سڪه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده. "خوشبختی چیزی جز آرامش نیست" @ghaseedak
میگن‌خدا .... @ghaseedak
دیگر صلاح نیس .. @ghaseedak
آدمها... @ghaseedak