eitaa logo
قاصدک
102.7هزار دنبال‌کننده
67.3هزار عکس
46.8هزار ویدیو
139 فایل
👈ما نمیتونیم آینده رو انتخاب کنیم، فقط رقمش میزنیم همین...😉 . . . . آیدی ادمین تبادلات: @Maleka_ad تعرفه تبلیغات؛ https://eitaa.com/joinchat/3446669459Cc4cd1f4ae2 جهت رزرو تبلیغات به لینک بالا بپبوندین👆👆 🎎خیلی کانال خوبیه. @shapaarak
مشاهده در ایتا
دانلود
My Every breath On the cute breath of "u" Clause من هر نفسم برنفس ناز "تو"بند است❣ #شهریار
🍂حـس بودنـت 🌼قشنـگ تریـن حـس دنیاسـت 🍂تـو کـہ باشـے 🌼هـر روز را .. نـہ 🍂هـر ثانیـہ را عشــ♡ـــق اسـت
قاصدک
#پارت106 یلدا نیما ـ اخه درد من که یکی دو تا نیس! خدا ذلیلت کنه سیاوش که بیچاره م کردي! « یه دفعه
یلدا ـ عجب بدبختم من! یه نفر رو پیدا نمی کنم یه شهادت برام بده! ـ از بس پرونده ت سیاهه! نیما ـ خانم بزرگ! خانم بزرگ جون! خانم بزرگ ـ با منی مینا جون؟ نیما ـ آره، با شمام. خانم بزرگ ـ چی می گی مادر؟ نیما ـ می گم شما حداقل ازم « حمایت » کن! خانم بزرگ ـ من برات «حجامت» کنم؟ نیما ـ تا خانم بزرگ بخواد براي من شهادت بده، سه بار منو اعدام کردن! « همه زدیم زیر خنده و شروع کردیم سربسر نیما گذاشتن. سه ربع بعد رسیدیم همون رستوران که بـراي اولـین بـار شـیوا رو اونجا دیده بودیم. رفتیم تو پارکینگ ش و پیاده شدیم و رفتیم تو و سر یه میز نشستیم. تا نیما شروع کرد طبق عـادتش، دور و ورو نگاه کردن، یه دفعه دیدم که رنگش پرید و سرش رو برگردوند و گفت » ـ می گم اینجا خیلی شلوغه . می خواین بلند شیم بریم یه جاي دیگه؟ یلدا ـ نه، عیبی نداره. اینجا خیلی قشنگه! سیما ـ آره، غذاهاشم خیلی خوبه. نیما ـ نه بابا! چند وقت پیش می گفتن تو اشپز خونه دست و پاي خر پیدا کردن! انگار گوشت خر می دادن به مردم! یـه ماهـه که بسته بودنش! ـ چی می گی ؟ ما همین چند روز پیش ... « دیدم داره بهم اشاره می کنه و یه جایی رو نشونم می ده! برگشتم اون طرف رو نگاه کردم که دیدم شیوا و پروانه سر یه میـز نشستن! تا اومدم یه چیزي بگم که نیما با پاش محکم زد تو ساق پام که از درد، بلند گفتم آخ!! همه برگشتن و منو نگـاه کـردن که نیما زود گفت » ـ آخ به دلم، آخ به دلم، آخ به دلم! یه کارد سلاخ به دلم! آخ به دلم! آخ بدلم! به به! چه آهنگ قشنگ! چه شعر لطیفـی! چـه جوري یه دفعه این آهنگ یادت افتاد سیاوش خان؟ « بهش چپ چپ نگاه کردم و گفتم » ـ هیچی، همینجوري. نیما ـ حتما تو ام یه جات احساس درد کردي! مثل من! منم الان خیلی جاهام احساس درد دارم می کنم! بابا پاشیم بریم! اینجا تو غذاهاش سوسک داره ها! « سیما یه نگاهی به نیما کرد و گفت » ـ نکنه آشنایی، چیزي اینجا دیدن نیما خان؟! نیما ـ من؟! من؟1 من تازه اولین بار یا دومین بارمه که اومدم اینجا! « تا اینو گفت، یه گارسن که از بغل میز ما رد می شد به نیمات گفت » ـ سلام نیما خان!
قاصدک
#پارت107 یلدا ـ عجب بدبختم من! یه نفر رو پیدا نمی کنم یه شهادت برام بده! ـ از بس پرونده ت سیاهه!
نیما ـ سلام و زهرمار! تو ام هر دفعه که ما با دو تا دختر می آیم سلام کردنت گل می کنه! « همه زدیم زیر خنده » نیما ـ بجون بابام سیما خانم این مرتیکه کشکی با من سلام علیک می کنه! به کی قسم بخورم که شما باور کنین؟ « تا اینو گفت سرگارسن منو رو آورد سر میز ما و سلام کرد و گفت» ـ نیما خان میزي که همیشه اونجا میشینین خالی شد، تشریف می برین اونجا؟ « من زدم زیر خنده که نیما گفت » ـ بابا من همه ش یه دفعه اومدم اینجا و براي اینکه هیچکی دور و ورم نباشه رفتم سر یه میز نشستم! شمام عجـب حافظـه اي دارین ها! « سر گارسن بدبخت فهمید و گفت » ـ البته! شما درست می فرمائین! منم همنظورم همون دفعه بود! « اینو می گفت و می خندیدید » نیما ـ پس خنده تون براي چیه؟ « سرگارسن جلو خودشو گرفت و گفت » ـ هیچی، هیچی! شما از بس گوشه گیر بودین تو حافظه ي من موندین! « اینو گفت و منو رو گذاشت و رفت » نیما ـ دیدین حالا سیما خانم من راست می گم؟! « تا اینو گفت، شیوا از اون طرف منو دید و برام دست تکون داد و منم براش دست تکون دادم که سیما برگشت با تعجـب بـه من نگاه کرد. آروم در گوشش جریان رو گفتم » « نیما با حالت گریه گفت » ـ سیما خانم، این یکی که جز پرونده ي من حساب نمی شه دیگه! این مربوط به پرونده ي پزشکی این سیاوشه! یلدا ـ ایشون کی ن سیاوش؟ نیما ـ نامزد قبلی سیاوش! « سیما زد زیر خنده » نیما ـ البته به دلیل مصدومیت از قید قرعه خارج شدن! « یواش بطور مختصر جریات رو براش تعریف کردم. خیلی براش عجیب بود. بهش گفتم که به روي خـودش نیـاره. تـو همـین موقع سر گارسن اومد که سفارش بگیره. نوبت نیما که رسید گفت » ـ شما همون غذاي اون دفعه اي رو می خورین؟ نیما ـ شما نمی تونین سر میز که می رسین حرف نزنین؟ سرگارسن ـ آخه من هنوز یادمه شما اون دفعه چی خوردین! نیما ـ شما چرا نمی رین تو المپیک فیزیک و شیمی شرکت کنین؟ با این حافظه اي که دارین، هیچی هیچی نه، نفر دوم سوم می شین ها! « همه زدیم زیر خنده. سر گارسن رفت و یه خرده بعدش یلدا به من گفت
🍃🌾🍃 ما تشنه عشقیم و شنیدیم که گفتند رفعِ عطشِ عشق فقط نامِ حسین است
hosseinsibsorkhi-@yaa_hossein.mp3
8.8M
🎵دوباره فکر و خیال 🎙 حسین 🔺
پیشانیش را ببوسید قربون صدقه اش بروید... مادر را میگویم...! گاهی هم برای مادر، مادری کنید...!
#استوری @ghaseedak
دلبران؛ دل می برند اما تو جانم می بری ....💕 @ghaseedak .ملکی
و آغوش تو بود که ثابت کرد گاهی در حصار دستان کسی بودن میتواند اوج آزادی باشد @ghaseedak
و تـو هر بار رسیدے پَسِ ڪَوشَت ڪَفتم عشـــق مو بافته من، چه عجب برڪَشتی #علیرضا_آذر❣