فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ_عاشقانه زیبا 💕❣💕
❣ @ghaseedak ❣
قاصدک
این مرد امشب میمیرد❣🌹 پارت– 46 دستش را كه برداشت تازه توانستم نفس بكشم ولى نميدانستم چه بايد بگ
این مرد امشب میمیرد❣🌹
پارت– 47
_ ليوان !!
_ اينجورى عادت دارم
_ همه عادت هات زشته مثل خودت
چه راحت منو زشت خطاب ميكنه !!
_ بهتر از نصفه شب سيگار كشيدنه
فكر كنم از جوابم جا خورد ولى باز به روى خودش نياورد، نزديكش كه شده بودم از
بوى سيگار خاصش فهميدم كه در تراس مشغول بوده است ،در حال خارج شدن از
آشپزخانه بود كه با هول گفتم:
_ خواهش ميكنم بيا حرف بزنيم همين االن بعدم ميتونى برى راحت تو خونت
بخوابى نه روى كاناپه داغون ما
_ من وقتى ميگم صبح حرف ميزنيم صبح حرف ميزنيم اوكى؟ عادت ندارم حرفمو
عوض كنم
از آشپز خانه كه خارج شد دنبالش راه افتادم خيلى راحت روى كاناپه كوچك لم داد
كه البته در مقابل هيكلش كوچك به نظر مى آمد ، لب تاپش را روى پايش گزاشت و
مشغول شد و باز هم مثل هميشه وجود من را ناديده گرفت
_ صبح ساعت چند حرف ميزنيم؟
خدايا اين اولين آدمى بود كه من را مجبور به كوتاه آمدن و مطيع بودن كرده بود دل
خودم از مظلوميت لحن سوالم براى خودم سوخت. بعد از مكثى تقريبا طوالنى جوابم ر ا داد
_ ببين بچه من االن بايد همه حواسم اينجا باشه چون كارم مهمه هر وقت كارم
تموم شد ميخوابم هر وقتم بيدار شدم حرف ميزنيم واقعا ممنون از توضيح دقيق و واضحت انگار لذت ميبره منو منتظر بزاره
كالفه و نا اميد به اتاقم برگشتم به عمه حسوديم شد كه چه راحت غرق در خواب
بود ، حسابى بى خواب شده بودم گوشى ام را برداشتم كمى خودم را سرگرم كردم ولى دست
و دلم به هيچ كارى نميرفت فقط فكر و خيال دست از سرم بر نميداشت تا صبح در جايم
غلت زدم وقتى متوجه شدم هوا روشن شده است مثل فنر از جايم پريدم در روشنى اتاق
نگاهم كه به آينه افتاد خجالت زده اينبار به معين حق دادم كه زشت خطابم كند
٢ بلوز و شلوار گشاد و بى ريخت زرد تنم بود كه ديشب بعد دعوا بى حوصله
پوشيده بودم آرايشمم كه بعد گريه تبديلم كرده بود به يك هيوال !!زير چشمم تا پايين
گونه هايم سياه سياه بود موهايم هم كه ژوليده ونا مرتب!!!
كمى به سر وضعم رسيدم و سعى كردم لباس مناسب و سنگين تن كنم بلكه امروز
بهانه دستش ندهم و خوشش بيايد و بيخيال سفته ها شود
يك سويى شرت و شلوار آبى نفتى تن كردم و بعد از شستن صورتم و يك آر ايش
سبك موهايم را به كمك هدبند باال زدم و كاله سويى شرت را هم روى سرم انداختم به
خيال خودم خيلى نجيب و خانم به نظر مى آمدم ، بعد خيلى متين از اتاق خارج شدم جاى
عمه خالى بود ولى معين با خيال راحت روى همان كاناپه كوچك خوابيده بود و كت و لب
تاب و موبايل ويك كتاب و عينك هم باالى سرش بود،اى خدا اينكه خوابه!!!!!
سريع به آشپزخانه رفتم و عمه را در حال آماده كردن صبحانه ياف
تم با ديدن من سرش را پايين انداخت تا خنده اش را نبينم
❣ @ghaseedak ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ_عاشقانه ❣
قسم به هرچی که تو میپرستی ❣
تو اولین و آخرین ❣
عزیزم هستی💕❣💕
❣ @ghaseedak ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حسه خوب فقط اونجاش که ❣
میبینی همه نگاها قفله اونه ❣
ولی اون گره دستاشو ❣
دور کمرت سفت تر میکنه (:💚🍃🌸
🍃❤️🍃
❣ @ghaseedak ❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروزت را زندگی ڪن 🌸
بخاطر تمام آنهایی ڪه
در ڪنارت هستند
امروز آتشفشانی باش
از«محبت» و«مهربانی»
و دریایی باش
از«عشق »و «امــــــــــید »🍃
صبحتون بخیروشادی
❣ @ghaseedak ❣