eitaa logo
قاصدک
102.4هزار دنبال‌کننده
67.6هزار عکس
47.3هزار ویدیو
140 فایل
👈ما نمیتونیم آینده رو انتخاب کنیم، فقط رقمش میزنیم همین...😉 . . . . آیدی ادمین تبادلات: @Maleka_ad تعرفه تبلیغات؛ https://eitaa.com/joinchat/3446669459Cc4cd1f4ae2 جهت رزرو تبلیغات به لینک بالا بپبوندین👆👆 🎎خیلی کانال خوبیه. @shapaarak
مشاهده در ایتا
دانلود
من عاشق تو هستم این گفتگو ندارد ... @ghaseedak
یادمان باشد اگر ... @ghaseedak
Remember that nothing is impossible. •به خاطر داشته باش که هیچی غیر ممکن نیست. @ghaseedak
یاد بگیرین هر جایی که ارزشتون رو نمیدونم ترک کنین @ghaseedak
من اينجوري راحتم ((: @ghaseedak
جدا شدن از بعضی آدمای زندگیم بد بود،سخت بوده، ولی لازم بود. @ghaseedak
💟هفت بهشت زندگی! ❤️بهشت اول: آغوش مادری ست که با تمام وجود ، بغلت کرد و شیرت داد. ❤️بهشت دوم: دستان پدری‌ ست که برای راه رفتنت ، با تو کودکی کرد. ❤️بهشت سوم: خواهر یا برادری ست که برای ندیدن اشکهایت، تمام اسباب بازیهایش را به تو داد. ❤️بهشت چهارم: معلمی بود که برای دانستنت با تمام بزرگی‌اش هم سن تو شد تا یاد بگیری. ❤️بهشت پنجم: دوستی ست که روز ازدواجت در آغوشت کشید و چنان در آغوشش فشرد که انگار آخرین روز زندگیش را تجربه میکند. ❤️بهشت ششم: همسرتوست که باتمام وجوددرکنار تو معمار زندگی مشترک تان است گویی دو شاخه از یک ریشه اید. ❤️بهشت هفتم: فرزند توست که خالق زیبایی های آینده است... 💟آری شاید هر کدام از ما تمام هفت بهشت را نداشته باشیم،، اما بهشت همین حوالی ست... مادرت را بنگر؛ پدرت را ببین؛ خواهر یا برادرت را حس کن؛ به معلمت سر بزن؛ دوستت را به یاد بیاور؛ همسرت را در آغوش بگیر؛ فرزندت را ببوس... یک وقت دیر نشود برای بهشت رفتنت... بهشت را با همه قلبت حس کن، همین نزدیکی ست...🍃🌸🍃 @ghaseedak
آموختم که هیچ دارویی، نمی‌تواند همچون «اُمید» آدمی را ایستاده نگه دارد! آموختم که در همه حال و همه وقت باید عشق ورزید، حتی در زمان خستگی، بیماری و یاس! آموختم که جنگیدن همیشگی برای نداشته ها چشم‌ها را به روی داشته‌هایمان می‌بندد... گاهی باید با خیالی آسوده زندگی کرد، رها از هر نبردی و شکستی... آموختم که هیچ دارویی، نمی‌تواند همچون «امید» آدمی را زنده نگه داشته باشد، زندگی بیاورد، عشق ببخشد... @ghaseedak
دخترعزیزم یلدا مبارک 🍉💫 @ghaseedak
🌙داستان شب وقتی کفار قریش مشاهده کردند مسلمانانی که به حبشه مهاجرت کرده اند و به آسودگی در آن جا زندگی میکنند و کسانی که در مکه هستند نیز به پشتیبانی ابوطالب کسی نمی تواند آنها را اذیت کند، انجمنی بزرگ تشکیل دادند تا در قتل پیامبر همداستان شوند. وقتی ابوطالب این خبر را شنید، تمام بنی هاشم را از آنهایی که مسلمان بودند و آنهایی که مسلمان نبودند به جز ابولهب در دره ای که شعب ابوطالب نام داشت کوچ داد. ابوطالب از دو طرف برای دره دیده بان قرار داد و فرزند خود علی را بیشتر شبها به جای پیامبر می‌خوابانید. حمزه پیوسته با شمشیر گرد پیامبر می‌گردید. قریش دیدند با این وضع کسی نمی تواند بر ایشان دسترسی داشته باشد؛ از این رو چاره ی دیگری اندیشیدند. چهل نفر در دار الندوه پیمان بستند که دیگر با بنی هاشم مدارا نکنند؛ نه همسر به آنها دهند و نه همسر از آنها بگیرند، با ایشان خرید و فروش نکنند و هرگز با آنها صلح نکنند مگر این که پیامبر را به آنها تسلیم کنند تا به قتل برسانند. این عهدنامه را نوشتند و مهر کردند و به‌ام جلاس (خاله ی أبوجهل) سپردند. بنی هاشم در محاصره ماندند، هیچ کس با آنها معامله نمی کرد مگر هنگام حج که اعراب جنگ را حرام میدانستند و قبایل به مکه می‌آمدند، آنها نیز از شعب خارج می‌شدند و از اعراب مایحتاج خود را می‌خریدند و به شعب برمی گشتند، اگر یکی از قریش متوجه معامله میشد آن متاع را خودش گران تر می‌خرید با ثروت فروشنده را به غارت می‌بردند، هر گاه مسلمانی از شعب خارج می‌شد و بر او دست می‌یافتند آنقدر شکنجه اش می‌کردند تا کشته می‌شد. کار به اندازه ای بر مسلمانان دشوار بود که صدای ناله ی اطفال آنها از گرسنگی به گوش اهل مکه می‌رسید. ابوطالب از ترس این که نیمه شب پیامبر را بکشند هر گاه آن حضرت می‌خوابید رختخواب خود را کنار پیامبر می‌انداخت و محل خواب یکی از فرزندانش را در طرف دیگر قرار می‌داد. روزی حکیم بن حزام بن خویلد به وسیله ی غلام خود مقداری خوراکی برای عمه اش خدیجه (همسر پیامبر) فرستاد. در راه ابوجهل با او برخورد کرد. مهار شتر را گرفت و گفت: تو از پیمان سرپیچی کردی، اکنون تو را در انجمن قریش میبرم و رسوایت می‌کنم، برادر ابوجهل (ابوالبختری) رسید و گفت: دست از این مرد بردار، مقداری خوردنی از عمه اش نزد او بوده می‌خواهد برایش بفرستد. ابوجهل امتناع ورزید، بالاخره با هم گلاویز شدند. ابوالبختری استخوان چانه ی شتری را پیدا کرد و بر سر ابوجهل کوبید و سرش را شکست. ابوجهل ناراحت شد؛ زیرا میل نداشت خبر شکست خوردنش به پیامبر برسد. ابوالعاص بن ربیع داماد پیامبر نیز با شتر گندم و خرما تا نزدیک شعب می‌آورد و شتر را در دره رها میکرد؛ از این رو پیامبر فرمودند: ابوالعاص حق دامادی ما را ادا کرد. با همه ی این مشکلات، سه سال تمام پیامبر و یارانش در شعب ابوطالب زندگی کردند تا بالاخره شدت ناراحتی، عده ای از قریش را بر آن داشت که با پیمان مخالفت کنند و تنفر خود را از رفتار دور از انسانیت آنها به طور علنی ابراز نمایند، در ضمن پیامبر به ابوطالب خبر داد که موریانه تمام پیمان را غیر از لفظ «باسمک اللهم» خورده و ابوطالب این خبر را در انجمن قریش اظهار کرد و واقعیت داشت و مخالفان را شرمنده کرد، به ناچار در اقلیت قرار گرفتند و مسلمانان از شعب خارج شدند. 📚پند تاریخ ۵/ ۱۳۴ - ۱۳۷: به نقل از: بحار الانوار ج ۶. @ghaseedak
دعا کنیم هیچکس دلش نگیره اگر هم گرفت خدا یه هم صحبت خوب سر راهش بزاره ... @ghaseedak
✨ والدین‌ آگاه‌ بخوانند ✏️وقتی فرزندتان در حال یادگیری خواندن و نوشتن است بگذارید در اوایل کار، با آرامش کارش را انجام بدهد. ❗️مدام غلطهای او را نگیرید ✔️هر مرتبه حداکثر 1 یا 2 غلط را به او گوشزد کنید. ⚫️آدمها در کاری که احساس شکست کنند، اعتماد به نفسشان را از دست می دهند... @ghaseedak