قاصدک
این مرد امشب میمیرد❣🌹 پارت– 216 _ عاشق منم نيست _ دلش بدجور سريده اينو از من قبول كن _ نه فقط
این مرد امشب میمیرد❣🌹
پارت– 217
تاب نياوردم قطره كه اشكى از گونه ام مسيرى منتهى به لبم را طى ميكند را ميخورم
دستم را روى قلبش ميگزارم حداقل بعد اين همه مدت اينبار حق اين ب*و*سه تنها با من
است ب*و*سه اى كوتاه روى لب هايش ميگزارم از ترس بيدار شدنش سريع بر ميگردم و
پتو را روى سرم ميكشم و به خيال خودم پنهان ميشوم...
بين زمين و هوا معلقم پايين را كه مينگرم معين را دست بسته ميان يك گله گرگ
ميبينم هرچه قدر سعى ميكنم خودم را به او برسانم و دست و پا ميزنم دور تر ميشوم
چشمهايش را بسته است با خودم ميگويم حتما گرگ ها را نديده است هرچه زور ميزم تا
متوجهش كنم صدايم در نمى آيد گرگى زوزه كشان نزديكش ميشود براى لحظه اى
چشمانش را باز ميكند و سرش را باال مى آورد و با لبخند نگاهم ميكند گرگ را نميبيند !!!
نميبيند
اسمش را با صداى بلند كه فرياد زدم با فرياد خودم از خواب پريدم و نشستم غرق
عرق بودم و نفسم به سختى باال مى آمد معين هم كه بيدار شده بود سريع چراغ خواب را
روشن كرد گريه امانم را بريده بود تند تند اسمش را ميان نفس هاى بريده بريده ام صدا
ميكردم بغلم كرد سرم را به سينه اش فشرد و چون كودكى نوازشم كرد:
_ هيسسس تموم شد هيچى نيست خواب بود
هنوز باورم نميشد كه فقط يك خواب بوده !! همه وجودم هجى نامش را ميخواست
باز هم صدايش كردم و محكم تر بغلم كر
د
_ من اينجام هيچى نيست آروم باش آروم بابايى
دلم تنگ اين با مهر بابايى گفتن هايش بود...
با پشت دست اشكهايم را از گونه هايم پاك كرد و باز نگران دستش را به پيشانى ام
زد
_ تب دارى عزيزم
آرام شده بودم كمى فاصله گرفتم و آب دهنم را قورت دادم
_ نه االن بهترم
_ پاشو دست و صورتتو با آب خنك بشور بيا
بعد كمكم كرد از جايم بلند شوم جلوى درب دستشويى پرسيد: سرت گيج نميره؟
_ نه اصال
خودش با حوصله صورتم را خشك كرد موهايم را از پيشانى ام كنار زد و قرصى در
دهانم گزاشت و ليوان آب را دستم داد
_ بخور خانومى
اطاعت كردم ليوان خالى را خودش از دستم گرفت و روى ميز گزاشت لبخند به لب
داشت
_ االن بهتر ميشى بعد راحت ميتونى بخوابى
هنوز بغض داشتم
_ ميترسم
چشم هايش را ريز كرد و خيلى بامزه گفت:
_ ميتلسى ؟
❣ @ghaseedak ❣