#پست_اینستاگرام_زینب_سلیمانی
من به فدای خواهر حسین(علیهما السلام)
بابای عزیزتر از جانم چه قدر خوب شد که نام مرا زینب گذاشتید.
مادرم میگفت شما وقت انتخاب اسمم گفتید "بعدها متوجه میشید چرا اسم زینب را انتخاب کردم برای دخترم".
شهادتتان از درون، خیمه سوزان من بود و تمام وجودم یکی یکی از درون میسوخت و روی هم فرو میریخت.
اما وقتی عظمت حضور مردم را دیدم که چه با شکوه و با عزت و با تمام وجود برایتان به میدان آمدند دلم کمی آرام گرفت.
همیشه به من میگفتید عزت دست خداست و بدانید اگر گمنامترین هم باشید ولی نیت شما یاری مردم باشد، میبینید که خداوند چقدر با عزت و عظمت شما را در آغوش میگیرد.
میدانم راز آن چهره نورانیتان و آن همه عزت و عظمتتان فقط در نمازهای نافله و گریههای شبانه و گرسنگی در بیابانها و گرمای صحراها و آن همه خطر را به جان خریدن نبود... بلکه شما جان و مال و دنیا و آخرتتان را با خداوند متعال، فاطمه زهرا(س) و عمه سادات(س) معامله کردید.
آن روز که رسم "کلنا عباسک یا زینب(س)" را نوشتید این نوشته وِرد زبان همه عالم شد.
شما علمدار خيمه خواهر حسين(ع) شديد و من تا آخرين نفس فدايی بانويی ميشوم كه نام مباركش را بر نهاديد تا حق اين نام را ادا كنم.
#زینب_حاج_قاسم
#زینب_سلیمانی🌷
(مَنْ کانَ یُریِدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً)[3]
کسى که خواهان عزت است ]بداند[عزت یکسره از آن خداست.
#سردار_آسمانی
#قاسم_سلیمانی
خاطراتی از حاج قاسم روایتی از عکاس :
«حاج قاسم، همیشه از دوربین فراری بود. دوست نداشت از او عکس و فیلم گرفتهشود. در مواجهه با ما که کار ثبت عکس را انجام میدادیم، همیشه با ناراحتی میگفت: «نگیر، نگیر!» گاهی حتی کار به برخوردهای شدید و تند میرسید. البته بعدش از ما دلجویی میکرد. یکبار بعد از این اتفاق، صورت مرا بوسید و گفت: بوسیدمت که بدانی دوستت دارم، مثل پسرم. اما من هم معذوریتهایی دارم...
معذوریتهای حاج قاسم اما فقط برای مناطق عملیاتی و ماموریتهای حساس بود. وقتی موقعیتهای خاصی مثل دیدار با خانواده #شهدا پیش میآمد، رفتارش کاملاً تغییر میکرد
در این مواقع، خودش از عکس گرفتن استقبال میکرد. دست دور گردن فرزند #شهید_مدافع_حرم میانداخت و میگفت: حالا بگیر»
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
📎مادر من را رها کن.
❣محمدم در آخرین تماسش📞 به من گفت: مادر دعا کن #شهیدشوم، اگر شهید نشوم دیوانه میشوم، مادر من را رها کن😔
❣من هم روز #جمعه در روضه اباعبدالله(ع) شرکت کردم، رو به قبله ایستادم و گفتم: حضرت زینب (س) محمد #هدیه ناقابل من به پیشگاه شماست، قبول کنید🙏
❣هر طور که شما میخواهید من راضی هستم، "روز شنبه" ساعت هفت⏰ غروب تیر به #سر فرزندم میخوردو دم صبح به شهادت میرسد🕊🌷
#شهید_محمد_کیهانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
#فقط_برای_خدا
باغبان اسم رئیس جمهور آمریکا را گذاشته بود روی سگش.
وقتی فهمید عصبانی شد .
گفت : درسته که اون دشمن ماست و ما قبولش نداریم ولی یک انسانه ؛ هیچ وقت اسم یک انسان را بر روی حیوان نگذار .
#بسم_رب_الشهدا_و_الصدیقین
____________________________________
پدر جان، همان روزی که دستان گرم و مهربانت را بر سرمان کشیدی و با بوسه هایت به تمام وجودمان طراوت بخشیدی، نمیدانستیم که آخرین دیدار م و توست. آن روز بودنت را با تمام وجودمان احساس میکردیم اما با دور شدن از تو گویی تمام دنیا رفت.
حال که درست فکر میکنم بیشتر از هر زمانی به رفتنت افتخار میکنم چون تو شهیدی، تو رفتی تا ایران عزیزمان مقتدرانه بماند.
____________________________________🌹🍃🌺🍂🌹🍃🌺🍂🌹🍃
.
#محمد_سلیمانی
#زینب_سلیمانی
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)
♦️به روایت
در محضر سرداران
دفترچه خاطرات 📝
خاطرهای از #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی که در زمان حیاتش اجازه نداد منتشر شود!
💠 مادر بزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبرنگاران تصمیم گرفتیم برای عرض تسلیت به روستای قنات ملک برویم.
با هماهنگی قبلی، روزی که سردار هم در روستا حضور داشتند، عازم شدیم. وقتی رسیدیم ایشان را دیدیم که کنار قبر مادرشان نشسته و فاتحه میخوانند.
بعد از سلام و احوالپرسی به ما گفت من به منزل میروم شما هم فاتحه بخوانید و بیایید.
بعد از قرائت فاتحه به منزل پدری ایشان رفتیم. برایمان از جایگاه و حرمت مادر صحبت کرد و گفت: این مطلبی را که میگویم جایی منتشر_نکنید. گفت: همیشه دلم میخواست کف پای مادرم را ببوسم ولی نمیدانم چرا این توفیق نصیبم نمیشد.
آخرین بار قبل از مرگ مادرم که اینجا آمدم، بالاخره سعادت پیدا کردم و کف پای مادرم را بوسیدم.
با خودم فکر میکردم حتماً رفتنیام که خدا توفیق داد و این حاجتم برآورده شد.
سردار در حالی که اشک جاری شده بر گونههایش را پاک میکرد، گفت: نمیدانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.
خبرگزاری دانشجویان ایران
شهید حاج قاسم سلیمانی:
تمام این کسانی که درامروز درصحنه سوریه حضور پیدا می کنند،اینها داوطلبانه، نه داوطلبانه، ملتمسانه دراین صحنه حضور پیدا کردند. امروز بایک صحنه ای مواجه شدم.پدر خانم شهید مدافع حرم به من التماس می کردبه عنوان مدافع حرم پذیرفته شود. و عجیب تر از آن این که دیدم دخترجوانی که یک بچه شش ماهه ی شهید رابا خودش حمل می کند،اوهم به من التماس می کرد پدرمن را به عنوان مدافع حرم بپذیرید..
📚ذولفقار.ص۱۳۹
قرآن دل را مانند آب
زلال و صاف میکند ...
إقرا ... بخوان
#رمضان_المبارڪ
#ماه_بهار_قرآن
#حاج_قاسم
#از_وصیت_شهید
🌷سردارحاج قاسم سلیمانی:
خـــــدایا...
می دانی که دوسـت دارم.