بعد از آن که امید چند مرتبه به سوریه اعزام شد، به او گفتم «پسر خاله ات شهید شد، تو هم به اندازه وظیفه ات مبارزه کردی. دیگر به سوریه نرو. بمان همین جا و به زندگی ات برس.»❗️
امید در جوابم گفت «من راه خودم را انتخاب کرده ام. به عشق اهل بیت می روم و می خواهم پدر و مادرم نزد حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) رو سفید شوند.»😍
هنگامی که تصمیم به اعزام گرفت، با خواهرم (مادر شهید کریمی) تماس گرفتم. او می گفت امید این راه را انتخاب کرده است و ما هم او را به حضرت زینب (س) واگذار کردیم.❤️
دایی شهید کریمی گفت: امید خوابی می بیند. با خاله اش تماس گرفته و خوابش را برای ایشان تعریف می کند. خاله اش می گوید امید شهید می شوی و او می گوید، خدا کند شهید شوم💔
شهید مدافع حرم امید کریمی🌹
#فاطمیون
✅خاطره
سال ۱۳۷۷ به عنوان رایزن فرهنگی در کشور بوسنی و هرزگوین مشغول خدمت بودیم. برادران سپاه آن جا عملیات بازسازی به عهده شون بود و بعد از جنگ، در حال بازسازی بودند. یک بار حاج قاسم تشریف آوردند آن جا و شب مهمان ما شدند. سوال کردم از تعداد فرزندانشان. دهه هفتاد بود.
حاج قاسم گفت: ما رعایت قانون جمهوری اسلامی رو نکردیم. (یعنی کنترل جمعیت که دوتا بیشتر نشه) بعد خاطره ای نقل کرد که : من خدمت مقام معظم رهبری رسیدم ، بحث فرزند شد من گفتم که ما رعایت قانون جمهوری اسلامی رو نکردیم. آقا فرمودند: این قانون رو ما خودمون هم قبول نداریم.
📚منبع: کتاب حاج قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«ولۍ»
از روز دختـر یچیز جا موندھ !
"صد پسـر در خون بغلطد گم نگردد دخترۍ"
بهیـادهمهاۍشھـدا
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
اهل دیده شدن نبود، روحیه اش این نبود که در هر جا، در هر حال ، کنار هرکس بخواهد خودی نشان بدهد.
اما یک گروه بودند که #حاج_قاسم را متفاوت می کردند!
خانواده های #شهدا هرکس نبودند ، همه کس حاج قاسم بودند.
پدر #شهید را می بوسید، مقابل مادر شهید سرخم می کرد ، بر همسران #شهید درود می فرستاد و فرزندان #شهدا ،آغوش گرم حاج قاسم و نگاه مهربان ولبخند های شیرینش را هدیه می گرفتند.
تنها آن وقت بود که حاج قاسم می گذاشت آرزوی دل خانواده های شهدا بر آورده شود ؛ یک عکس یادگاری با #فرمانده سپاه قدس!
خود شیفته ها ، مدام از خودشان تصویر می گیرند.
خدا شیفته ها ، تنها جایی تصویر را به میدان می آورند که لبخندی الهی بر لب دوستان #خدا بنشانند!
تصویرهایشان هم مخلصانه است !
🚨 خاطرهای جالب درباره رهبر انقلاب
💠 آقای ذوالنوری میگوید در زمان جنگ، آیتالله خامنهای به تیپ الغدیر تشریف بردند. معظم له بعد از سخنرانی برای صرف ناهار به سنگر فرماندهی رفتند. آیت الله سید روح الله خاتمی نیز حضور داشتند. ایشان با دستهای لرزان خود، کاسه بزرگی را برداشت، مقداری ماست داخل آن ریخت و بعد شروع به درست کردن دوغ نمود. کاسه دوغ را خدمت مقام معظم رهبری آورد و فرمود: آقا دوغ را برای شما درست کردهام. آیت الله خامنهای فرمودند: شما خیلی به زحمت افتادهاید، خودتان میل بفرمایید. آیتالله سید روح الله خاتمی گفت: اول شما تناول بفرمایید. چرا که من آن را برای شما آماده کردهام. شما بفرمایید و سپس از باقیمانده آن به عنوان تبرّک خواهم خورد. مقام معظم رهبری خواستند کاسه را بگیرند که آیت الله خاتمی فرمود: نه! میخواهم با دست خودم به شما دوغ بدهم! بعد با دستهای لرزان خود کاسه را نگه داشت و آقا از آن دوغ آشامیدند. پس از آنکه مقام معظم رهبری از آن دوغ نوشیدند، آیت الله سید روح الله خاتمی کاسه را بر زمین گذاشت، آن را چرخاند و بعد لبهای خود را بر همان جایی که آقا از آنجا دوغ میل کرده بودند گذاشت و دوغ را آشامید.
⭕️ تقدیر فرمانده کل سپاه از شرکت کننده عصرجدید
🔺سرلشکر حسین سلامی در پیامی از اقدام هنرمند متعهد و نوجوان «هادی احمدی» در اجرای پرشور و حماسی سرودهای در رثای سیدالشهدای مقاومت اسلامی، ابر قهرمان ایرانی، سردار دلها سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی(ره) با گویش و لهجه زیبا و دلنشین محلی خطه شهیدپرور بختیاری در برنامه «عصر جدید» شبکه ۳ سیمای قدردانی کرد.
🌷حاج قاسم🌷
در یک نگاه
🌸انقلاب🌸
🔷پسر صاحب هتل موجب آشنایی او با امام خمینی(ره) شد و همین باعث شد تا پایش به تظاهرات قبل از انقلاب در کرمان باز شود. جلسات قرآن شیخ مهدی رکابی در تکیه فاطمیه کرمان هم در شکل گیری روحیه مبارزاتی او بیتأثیر نبود. بعد از آن نماز جماعت های مسجد جامع کرمان را از دست نمیداد و پای ثابت صحبت ها و سخنرانی های آیت الله صالحی حجتالاسلام حقیقی و آیت الله روحانی شد. سال ۵۶ به صورت قراردادی در سازمان آب استخدام شد. اما چند ماه مانده به انقلاب شد یکی از کارمندان اعتصابی این سازمان. بادوستانش تک اتاقی را که اجاره کرده بودند عوض کردند ساکن خانه ای در خیابان شریعتی شدند تا خانه جدیدشان بشود مرکزی برای فعالیتهای انقلابی. او در واقعه ی آتش گرفتن مسجد جامع کرمان حضور داشت. از دست کو لی ها، کتک خورد، حتی در پایین آوردن مجسمه شاه یکی از افراد اصلی بود و در حمله به مقر شهربانی، یک قبضه کلت رولور غنیمت گرفت که تا زمان شهادتش آن را نگه داشته بود.
🔶ورود به سپاه🔶
🔷از تابستان ۵۸ با سپاه همکاری داشت. اما از مرداد ۵۹ به طور رسمی به عضویت سپاه در آمد. یک سال قبلش با خانم نامجو که از خانوادههای متدین کرمان بود عقد کرد. اولین مأموریت شغلی اش شد محافظت از فرودگاه کرمان که بیشتر از یک ماه طول نکشید. آنقدر قوی و با استعداد عمل کرد او را به عنوان مربی، برای آموزش بسیجیان به پادگان قدس فراخوان کردند.
صبح میشود
و خورشید نگاه تو
آسمان را روشن میکند
لبخند میزنی، بهار میشود...
نیستی، اما نسیم یادت
هر روز هفتهام را معطر کرده است..
الا ایشاعران! چشماناو آرایهٔوحے است
بـرایمـا ازآنبـاران، کمـےالـهـام بـردارید...
#روزتون_معطر_با_عطر_و_بوی_شهدا
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊