#طریق_الشهدا🕊
یک شب خواب حاج همت را دیدم؛ دقیقا در موقعیتی که در پایانبندی اپیزودهای مستند «#سردار_خیبر » هست!🤩 با بسیجیهایی که در فیلم کنار ماشین🚎 تویوتا منتظر حاج همت ایستادهاند تا با او دست بدهند، ایستاده بودم.
#حاج_همت با قدمهای تند رسید کنار تویوتا. من دستم را جلو بردم و با او دست دادم و حاجی را در آغوش گرفتم☺️ تا معانقه کنم. هنوز دستش توی دستم بود که گفتم: «دست ما را هم بگیرید» و توی دلم نیتم از این حرف طلب شهادت بود💔... که #حاج_همت در جوابم گفت: «دست من نیست!»❗️ از همان شب این خواب و حرف #حاج_همت برایم مسأله شده بود و مدام فکر میکردم چطور ممکن است برآورده شدن چنین حاجتی دست شهدا نباشد.🤔 همیشه فکر میکردم شهدا باید دست آدم را بگیرند تا باب شهادت به روی آدم باز شود.👌
این قضیه بود تا یک شب که در خانه #محمودرضا مهمانشان بودم خوابم را برای محمودرضا تعریف کردم. گفت: «راست گفته خب. دست او نیست!» بعد گفت: «من خودم به این رسیدهام و با اطمینان و یقین میگویم؛ هرکس شهید شده، خواسته که شهید بشود.😇شهادت شهید فقط دست خودش است.☝️
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#شهید_محمدابراهیم_همت🌹
6.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥بی خود نیست سردار همش آرزوی شهادت میکرد دیگه طاقت دیدن گریه های بچه های شهدا رو نداشت
#انتقام_سخت
#حاج_قاسم_سلیمانی
اینڪه نمیشه بدون #عشق زندگی ڪرد یه دروغ محضه،
خیلیا دارن بدون #امامزمان زندگی میڪنن..!
#گُـمـنـٰام_نِـوِشـت
روی مین رفتن، بهانه بود!
جنگِ ما جنگِ پا، روی «مَن»
گذاشتن ها بود
#فاطمیه…
ایام فاطمیه سال 92 بود.
قرار شد ماکت خونه حضرت زهرا (س) رو درست کنیم.💔
درو دیوار خونه رو گل زدیم.
موقع آتیش زدن در که شد، محمد حسین رفت بیرون، گفت:
خودت این قسمتشو انجام بده،طاقت دیدن این قسمتو ندارم...😔
اون سال ایام فاطمیه با اون تمثال خونه حضرت زهرا (س)،
حالو هوایی داشت.…🌿
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
✅تلنگر
📕دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ سال
❣در تفحص شهدا،
دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد✍
❌گناهان یک هفته او اینها بود ؛
شنبه : بدون وضو خوابیدم .😴
یکشنبه : خنده بلند در جمع 😆
دوشنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم .🤔
سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم .📿
چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت .🗣
پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم .☝️
جمعه : تکمیل نکردن ۱۰۰۰صلوات و بسنده به ۷۰۰ صلوات .😔
📝راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد :
⁉️ دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...
⁉️ما چی⁉️
❓کجای کاریم
حرفامون شده رساله توجیه المسائل‼️
1⃣غيبت…
تو روشم ميگم🗣
2⃣تهمت…
همه ميگن🔕
3⃣دروغ…
مصلحتي
4⃣رشوه...
شيريني🍭
5⃣ماهواره...
شبکه هاي علمي📡
6⃣مال حرام ...
پيش سه هزار ميليارد هیچه💵
7⃣ربا...💸
همه ميخورن ديگه🚫
8⃣نگاه به نامحرم...
يه نظر حلاله
9⃣موسيقي حرام...🎼
ارامش بخش🔇
🔟مجلس حرام...
يه شب که هزار شب نميشه❌
1⃣1⃣بخل...
اگه خدا ميخواست بهش ميداد 💰
13.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️مداحی معروف محمود کریمی برای حاج قاسم سلیمانی در حضور رهبر انقلاب و اشکهای حضرت آیتالله خامنهای/اخبار رهبر انقلاب
#یھ_حرف_ناب
••🦋••
✥ بارها گفته ام و بار دگر میگویم:
کسے کہ بداند هرکہ خدا را یاد کند،
خدا همنشین اوست،
احتیاج بہ هیچ وعظےندارد، میداند چہ باید بکند و چہ نباید بکند؛
میداند آنچہ را کہ میداند، باید انجام دهد، وآنچہ را کہ نمےداند باید احتیاط کند..
•.👤|آیتاللهشیخمحمدتقےبھجت↺
.
🔴نوجوانی که می خواست حاج قاسم سلیمانی را فریب دهد!
✍بخشی از کتاب "آن بیست و سه نفر"؛ کتابی که مورد تمجید رهبر انقلاب قرار گرفت و خواندن آن را توصیه کردند. روز اعزام رسیده بود و قاسم سلیمانی که جوانی جذاب بود و فرماندهی تیپ ثارالله را به عهده داشت، دستور داده بود همه نیروها روی زمین فوتبال جمع شوند... قاسم میان نیروها قدم میزد و یک به یک آنها را برانداز می کرد. او آمده بود نیروها را غربال کند. کوچکترها از غربال او فرو می افتادند.
فرمانده تیپ نزدیک و نزدیک تر می شد و اضطراب در من بالاتر می رفت. زور بود که از صف بیرونم کند و حسرت شرکت در عملیات را بر دلم بگذارد. در آن لحظه چقدر از حاج قاسم متنفر بودم. این کیست که به جای من تصمیم می گیرد که بجنگم یا نجنگم؟ دلم میخواست حاج قاسم می فهمید من فقط کمی قدّم کوتاه است؛ وگرنه شانزده سال سنّ کمی نیست! دلم می خواست جرئت داشتم بایستم جلویش و بگویم: "آقای محترم! شما اصلا می دونید من دو ماه جبهه دارم؟.." اما جرئت نداشتم.
با خودم فکر می کردم کاش ریش داشتم. به کنار دستی ام که هم ریش داشت و هم سبیل غبطه می خوردم! لعنت بر نوجوانی! که یقه مرا در آن هیری بیری گرفته بود. هیچ مویی روی صورتم نبود... باید صورت لعنتی ام را به سمتی دیگر می چرخاندم که حاج قاسم نبیندش. اما قدّم چه؟ یک سر و گردن پایین تر بودم؛ درست مثل دندانه شکسته شانه ای میان صفی از دندانه های سالم. باید برای آن دندانه شکستی فکری می کردم... از کوله پشتی ام برای رسیدن به مطلوب، که فریب حاج قاسم بود، کمک گرفتم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 #تقسیم_شیرینی_با_همسر
💞جعبه شیرینی رو جلوش گرفتم، یکی برداشت و گفت: «میتونم یکی دیگه بردارم؟» گفتم: «البته سید جون، این چه حرفیه؟» برداشت ولی هیچ کدوم رو نخورد. کار همیشگیش بود.
💞میگفت: «میبرم با #خانم و بچه هام میخورم». میگفت: اینکه آدم شیرینیهای زندگیشو با زن و بچهاش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تأثیر میذاره!
#شهید_سیدمرتضی_آوینی
📕سیدمرتضیآوینی، کتاب دانشجویی،ص۱۹