eitaa logo
اشعار قاسم نعمتی
3.9هزار دنبال‌کننده
629 عکس
138 ویدیو
17 فایل
جانم حسن علیه السلام چقدر نام تو زیباست اباعبدالله
مشاهده در ایتا
دانلود
یااباعبدالله همیشه اول هرماه افضل الاعمال سلام برسر بالای نیزه ها دادم قسم به زلف پریشان تو روی نیزه هلال دیدم و یاد هلال افتادم زتشنگی ترک افتاده بود بر لب تو کنار راس تو باخنده آب میخوردند به روی صندوق حمل سر تو هرشهری به پیش دیدهء زینب.... میخوردند @karimegharib
سلام روضه سالیانه منزل پدرمون هست درخدمتیم
هدایت شده از اشعار قاسم نعمتی
💠السلام علیکم یا آل رسول الله💠 🏴همزمان با طلیعه ماه صفر شهادت جانسوز حضرت رقیه و امام حسن مجتبی علیهما السلام به مدت شش شب اقامه عزا می نماییم 🎤سخنران:شیخ محمد توحیدی مداحی ذاکران اهل بیت علیهم السلام ⏱زمان :جمعه ۲۷مرداد تا چهارشنبه اول شهریور ساعت ۱۹.۴۵ 🕌مکان : شهرری سه راه ورامین خیابان ابن بابویه کوچه شهید صادقی (منزل نعمتی) کهف الحسن علیه السلام ✔️بانیان محترمی که تمایل به کمک دارند در پیام خصوصی در خدمتشان هستم. @ghasemnemati
روضه در یک کلام وای از شام .... روضه در یک کلام وای از شام دردِ بی التیام وای از شام کاش مادر مرا نمی زائید ناله های مدام وای از شام ناسزاهای بد به ما گفتند همه جایِ سلام وای از شام آن دیاریِ که کرده بازی با آبروی امام وای از شام قافله تا غروب گیر افتاد کوچه ها ناتمام وای از شام دخترِ فاطمه اذیت شد از نگاهِ حرام وای از شام گذر از کوچه هایِ تنگِ یهود آتشِ رویِ بام وای از شام جایِ حیدر زگیسویِ دختر می گرفت انتقام وای از شام در میان ِ چهار هزار رقاص گریه در ازدحام وای از شام سر و تشت و پیاله های شراب چوبِ بی احترام وای از شام لعنتی در کنارِ سر میریخت میِ باقیِ جام وای از شام سرخ موئی اشاره کرد و یزید گفت : گفتی کدام؟؟وای از شام من چهل سال گریه میکردم با همین یک کلام وای از شام به نفس @heydar.khamsee به قلم @ghasemnemati_ir https://www.instagram.com/reel/CwFSg0tIOw_/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==
السلام علیکم یا اهل بیت النبوة دومین شب عزاداری روضه مجلس یزید لعنت الله علیه انشاءالله شروع جلسه ۱۹.۴۵ سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان ارواحنا فداه صلوات
گریز روضه مجلس یزید آتش کشید بر جگرم خنده یزید سیراب بود و روی لبت چوب می کشید بازی نمود بالب تو پیش چشم من تیزیِّ چوب ها لب خشک تورا بُرید تَه مانده شراب خودش بین طشت ریخت از آن به بعد شد همه گیسوی من سپید تا سرخ مو بلند شد و یک اشاره کرد رنگِ سکینه دختر تو ناگهان پرید جانم رباب، تاکه سر افتاد بر زمین از بهر ِ بوسه از لب و دندانِ تو دوید @ghasemnemati
زمزمه حضرت رقیه سلام الله علیها به سبک سلام آقا....من الان روبروتونم سلام بابا...بیا بنشین به دامانم سلام بابا...ببین در کنج ویرانم سلام بابا سلام بابا . ببین گیسو سپیدم من به آغوشم . تورو آخر کشیدم من پدر جانم یه ماه میشه...که لبهام و نبوسیدی چِشِت روشن... لباسِ پارم و دیدی؟ پدرجانم خبر داری؟..شبا رو خاکا می خوابم ببین کرده... موهای سوخته بی تابم پدر جانم از اون شب که. ..کتک خوردم چشام تاره منو بد زد... لباسامم پر از خاره پدر جانم یه جمله من...میگم با این سرِ پُر درد بدون جایِ.... بغل کردن .بلندم کرد پدر جانم ازون مجلس ... دیگه من با همه قهرم بهم میگن.... کنیزِ مردمِ شهرم پدر جانم یه پیغامم... بابا واسه عمو دارم بیار چادر... آخه من آبرو دارم پدر جانم @karimegharib
غزل مصیبت حضرت رقیه(سلام الله علیها) از بس شکستنی شدی ای شیشه بلور قدری بخواب و این بدنت را تکان مده خواهی که خارها نرود در تنت فرو آرام باش و پیرهنت را تکان مده می بینی ای عزیز که نازت نمی کشند پس این لبان خوش سخنت را تکان مده دندان شیری تو به یک بوسه بسته است با زحمت اینقدر دهنت را تکان مده با آه آه تو بدنم تیر می کشد از بس تنت شبیه تن مادرم شده می پاشد از لبان تو خون لخته هر نفس زان نیمه شب چه خاکی مگر بر سرم شده ای دخترم هنوز سرت درد می کند؟ آیینه نگاهِ تو چشم ترم شده از گیسوان سوختۀ بین مشت زجر هر آنچه گفته ای به خدا باورم شده از لحظه ای که حرف کنیز آمده وسط خوابش نمی برد ز غم و ترس خواهرت در این میانه جای ابالفضل خالی است تا پس بگیرد از عدوی پست معجرت در شهر مسلمین نشود دفن خارجی لرزه فتاده بر دل ترسان مادرت پیغام داده اند اهالی شهر شام بیرون کشند از دل هر خاک پیکرت @karimegharib
السلام علیکِ یا رقیه بنت الحسین راز من ولبهایِ تو معنا شدنی نیست جز با نفسم، خون ِ تو احیا شدنی نیست با ناز همینکه زلبت بوسه گرفتم گفتم شبم انگار که فردا شدنی نیست و اللهِ کسی که به لبت بی ادبی کرد جز با نفس فاطمه رسوا شدنی نیست گیرم که همه سُرمه و آئینه بیارند این دخترک سوخته زیبا شدنی نیست این پا نشدن پیش تو از بی ادبی نیست این پایِ ورم کرده دگر پا شدنی نیست نه پیر زمین خورده شود دخترِ سابق نه ،،این سرِ غارت شده بابا شدنی نیست این گیسوی کوتاه دگر شانه ندارد زحمت نکش عمه گره اش واشدنی نیست آن شب جلویِ مادرِ تو بد کتکم زد ورنه قدِ کوتاه چنین تا شدنی نیست شد تیزی چکمه اثرش چون نوک مسمار پهلویِ لگد خورده مداوا شدنی نیست دختر که زمین خورد ز گیسو نکشیدش بی ناز کشی هایِ پدر پا شدنی نیست هرچیز که از خیمة ما رفت به غارت غیراز سرِ بازار که پیدا شدنی نیست @karimegharib
غزل مصیبت حضرت رقیه(سلام الله علیها) با من و عمر ِکَمَم دست زمان بد تا کرد موقع قد کشی ام بود که پشتم تا کرد دورهایت زدی و نوبت ما شد امشب چشم کم سوی مرا آمدنت بینا کرد لذتی دارد عجب بوسه ی دو لب تشنه وقت برخوردبهم زخم دو لب سر وا کرد نوه ی فاطمه بودم سندش را دشمن با کف پا به روی چادر من امضا کرد همه ی صورت من قدر ِکفِ دستی نیست دور از دیده ی تو عقده ی خود را وا کرد عمو عباس کجا بود ببیند آن شب به سرم داد زد آنقدر مرا دعوا کرد ناسزا گفت و به گریه دهنش را بستم دشمنت را نفس فاطمی ام رسوا کرد بی کفن دفن شدم ای پدر بی کفنم داغ مجنون همه جا تازه غم لیلا کرد دختر بی ادبی مسخره میکرد مرا دو سه تا پارگی از روسری ام پیدا کرد عمر یک ظرفِ ترک دار به ضربی بسته ست عمه بر دست مرا برده و جابجا کرد عمه هربار که با گریه بغل کرد مرا یاد آن صورت نیلی شده ی زهرا کرد @karimegharib
غزل مصیبت حضرت رقیه(سلام الله علیها) دستگیر عالمم اما دوستم بر سر است من چهل منزل رخم نیلی و چشمانم تر است گر به من گویند بابا را نخوان سیلی نخور صورتم سازم سپر گویم که بابا بهتر است شام را ویران کنم ورنه رقیه نیستم ذکر صبح و شام اینان سب جدم حیدر است غائبین کوچه بر من عقده خالی میکنند هرکه دیدم گفت رویت مثل روی مادر است می شود فهمید از این حمله ی مرکب سوار آمده گیسو کشد کی در شکار معجر است یک نسیم از این همه طوفان که من دیدم اگر در گلستانی فتد بر یک اشاره پر پر است قد و بالای سه ساله دختری زانو بغل از کف یک چکمه زجر حرامی کمتر است گر زمین گیرم به عمه اقتدا خواهم نمود چاره ی دردم فقط یک بوسه ای از حنجر است وجه تشبیه سر من با سر تو این بود هر دو صورت سوخته گیسو پر از خاکستر است @karimegharib
نوحه شب سوم حضرت رقيه (س) سلام ای شاه سر بریده – تو هم کارت اینجا کشیده رخت شویم با اشک دیده – ( پدر جان ) خرابه جای کاروان شد – زدیده اشک غم روان شد تو رفتی عمه قد کمان شد ( پدر جان ) ابتا – بیا من خودم میکشم نازت را کنم مادری بهر تو ای بابا – شدم مثل زهرا بیا و بنشین بر دامنم پدر پیر سه ساله گردیده در سد مرا تو امشب همراه خود ببر (( یابن الزهرا مظلوم کربلا )) به پایت گیسویم بریزم – سوالی دارم ای عزیزم بگو آیا شکل کنیزم ( پدر جان ) ترک خورده ظرف بلورم – ز هر جایی دادند عبورم شکسته شد آنجا غرورم ( پدر جان ) ابتا – به من دختری با اشاره خندید به پیراهن پاره پاره خندید – به آواره خندید سه ساله اما قامت خمیده ام از این زمانه دیگر بریده ام چه ناسزاها بابا شنیده ام (( یابن الزهرا مظلوم کربلا )) شبی که در صحرا نبودی – مرا پیدا کرد آن یهودی ز سر تا پایم شد کبودی ( پدر جان ) میان صحرا می دویدم – صدای مرکب را شنیدم مرا با گیسویم کشیدم ( پدر جان ) ابتا – بماند میان من و تو این راز از آن شب کمر درد من شد آغاز – خودت چاره ای ساز دگر از آن شب کرده سرم ورم نمانده سالم یکجای پیکرم به جان بلای عشق تو میخرم (( یابن الزهرا مظلوم کربلا )) @karimegharib
نوحه شب سوم حضرت رقيه (س) کنج خرابه محشر کبرى به پا شد با ديدن تو اى پدر دردم دوا شد سرت را پدر جان _بگيرم به دامان حسين يابن الزهرا تو رفتى و شد دخترت بيچاره بابا در شام و کوفه گشته ام اواره بابا مثل لب تو شد لب من پاره بابا زغربت سهيمم _چنان تو يتيمم حسين يابن الزهرا بابا اگر بودى حرم غوعا نمى شد روى عدو بر روى عمه وا نمى شد هنگام غارت در حرم دعوا نمى شد امان از اسارت _ امان از جسارت حسين يا ابن الزهرا يادم نرفته کوچه قوم يهودى گشته ز سر تا به تنم جاى کبودى خوردم کتک از حرمله بابا نبودى به غربت اسيرم _دعا کن بميرم حسين يابن الزهرا @karimegharib
اشعارحضرت رقیه(سلام الله علیها) مرغ بسمل شده ای بال و پرش می سوزد کودکی زندگی اش در نظرش می سوزد دختری که وسط خیمه ای گیر افتاده اولین شعله که آید سپرش می سوزد سپرش سوخته و چادرش آتش گیرد تا تکانی بخورد موی سرش می سوزد بعد از آن قائله دیگر کمرش راست نشد اثر سوختگی دور و برش می سوزد تا رسد قطره اشکی سر زخم گونه ناگهان گوشه چشمان ترش می سوزد شده ام مثل همان مادر محزونی که همه شهر ز آه سحرش می سوزد عمه؛ آن شب که مرا روی هوا می آورد ریشۀ موی سرم بین اثرش می سوزد تا ترک های لب تشنه بابا دیدم جگرم گفت: هنوزم جگرش می سوزد بعد از آنی که لبانم به لبانش چسبید سینه ام از نفس شعله ورش می سوزد @karimegharib
غزل حضرت رقيه(س) خواهم امشب همچو عمه راز دل افشا کنم کاف و هاء و یاء و عین و صاد را معنا کنم کاف من کرب و بلا و کربلایم شهر شام نیمه شب ویرانه را چون عصر عاشورا کنم آنقدر گیسو پریشان می کنم تا عاقبت خون پامال تو ای خون خدا احیاء کنم گر چهل سال است اینجا سبِّ جدم می کنند یک شبِ با ناله ام این قوم را رسوا کنم من چو مادر، احتجاجم احتجاج گریه است من در این ره اقتدا بر مادرم زهرا کنم هاء من از هیئت خلقت حکایت می کند وای بر آنکس که از او کج نگاهم را کنم یک زنا زاده بریده گر سرت بابا حسین یاء تفسیرم سخن از حضرت یحیی کنم چون که دیدم نیست تفسیری به عین غیر از عطش نذر کردم تشنه لب جانم به تو اهدا کنم در بیان آخرین حرفم دگر لالم پدر حال صاد خطبه ام را با عمل معنا کنم صاد قتل صبر باشد جمله آثارش نگر صبر کن تا معجرم آرام از سر وا کنم صورت نیلیّ و گوش و ریشۀ مویم ببین رخصتی ده تا سخن از ساق های پا کنم اولین کودک که بی حائل لگد خورده منم نیمه نیمه آه را از سینه ام بالا کنم زجر می زد سیلی ام هر لحظه ای می خواستم تا به یادت نام زیبای تو را نجوا کنم بارها با قصد جانم گردنم را می گرفت جان به کف قسمت بر این شد تا تو را پیدا کنم زیر هر ضرب لگد گفتم: عمو عباس کو؟ گوشوارم گم شده یاری کند پیدا کنم او سواره من پیاده هر دو پا پُر آبله شِکوِه از خار مغیلانِ دل صحرا کنم نیمی از ره را به گیسویی پریشان آمدم بعد از آن از دردِ سر شب تا سحر نجوا کنم @karimegharib
غزل مصیبت حضرت رقيه(س) من یتیمم که فلک خانه خرابم کرده نیمه جان شمعیم و هجر تو آبم کرده غارت و آتش معجر سر جایش باقی داغی ضربۀ سیلی چه کبابم کرده با اشاره ز ورم های تنم خون ریزد ضربه ها در یم غمها چو حبابم کرده درد زانو به کجا داده مجالم بر خواب یاد رویای تو آرام به خوابم کرده کو علمدار سپاهت که ببیند دشمن این چنین ملعبۀ بزم شرابم کرده خسته ام بس که عدو همره هر ضرب لگد خارجی خوانده مرا، برده خطابم کرده کف پا تا به سرم بس که تورم دارد زن غسالۀ این شهر جوابم کرده @karimegharib
غزل مصیبت حضرت رقيه(س) دختر اگر یتیم شود پیر میشود از زندگی بدون پدر سیر میشود هم سن وسالها همه او را نشان دهند دلنازک است دختر و دلگیر میشود باشد شبیه مادر خود نافذالکلام این شهر با صدای او ، تسخیرمیشود فریادهای یا ابتایش چو فاطمه در سرزمین کفر چو تکبیر میشود وقتی که گیسوان سری پنجه می خورد هر تاب آن چو حلقه زنجیر میشود اصلا رقیه نه به خدا مرد بی هوا با یک شتاب ضربه زمین گیر میشود هرگز کسی نگفت گلویش کبود شد اینجاست روضه صاحب تصویر میشود دشمن به او نگاه خریدار می کند خوب شاهزاده بوده و تحقیرمیشود فرزند خارجیست کفن احتیاج نیست بیهوده نیست این همه تکفیر میشود دادند جای غسل تیمم تنش….چرا؟ خون از شکاف زخم سرازیر میشود پایش به سوی قبله کشید و به ناز گفت: امشب اگر نیایی پدر دیر میشود @karimegharib
زمينه نوحه شب سوم حضرت رقيه (س) ياابتا خودم سنگ تو به سينه ميزنم يا ابتا ببين پاره پاره شد پيراهنم يا ابتا نمونده يک جاى سالم رو تنم دختراى شام خيلى نامردن هر کجا ديدن مسخرم کردن مسخرم کردن ميرو علمدار سپاهت کجاست ياابتا گوشه ويرونه مگه جاى ماس ياابتا کاش ميومد باهات داداش اکبرم ياابتا پس ميگرفت زشاميا معجرم ياابتا يا ابتا ز دنيا سيرم يا ابتا زبون ميگيرم يا ابتا نياى ميميرم واى حسين عزيز زهرا يا ابتا شبى که جاموندم از قافله يا ابتا من و پيدا کرد ضجر بى حوصله يا ابتا شده بعد اون پاهام پر ابله قابل بافتن نيست ديگه موهام ديگه خوشگل نيست طاق ابروهام من تو رو ميخوام دست و پا گير اينا بودن بده ياابتا هر کى رسيده منو سيلى زده يا ابتا به چشم يک کنيز نگام ميکنن ياابتا دختر خارجى صدام ميکنن ياابتا يا ابتا سرم ميسوزه ياابتا پرم ميسوزه ياابتا حرم ميسوزه واى حسين عزيز زهرا @karimegharib
اسلام عليک يا مولاتى يا رقيه بنت الحسين شام غمهاى من غمزده را اخر نيست لاله اى همچو تن خونى من پرپر نيست گوشه پلک گشا صورت من خوب ببين شک نکن دختر تو پير شده مادر نيست يا که پاى سر تو جان دهم امشب بابا يا به والله قسم دختر تو دختر نيست کودکى سنگ زد و گوشه ابروم شکست ديگر اين ظرف ترک خورده چونان ساغر نيست انکه شمشير کش است دست زخمى دارد ضربه سيلى اش از ضرب لگد کمتر نيست گيسوانم همه خيرات سر تو دادم پنجه اى نيست که پيچيده به موى سر نيست ان يهودى که ز خيبر به دلش بغضى بود گفت اين قافله که هست اگر حيدر نيست کاش همراه سرت رأس عمو مى امد تا نشانش بدهم بر سر من معجر نيست چوبه محمل خونى شده شاهد باشد دلى همچون دل زينب به حرم مضطر نيست تا که بر خواهرم اظهار کنيزى کردند کس نگفتا مگر او دختر پيغمبر نيست گردنم درد گرفت بس که پى تو گشتم ز سر نيزه سوارت سرى بالاتر نيست @karimegharib
نوحه شب سوم حضرت رقیه (ع) در کنج خرابه با یادت غمینم گرچه دخت شاه ویران نشینم با دستان بسته با قدی خمیده امد میهمانم اما سربریده واویلا واویلا با اشک دویده شویم خون ز رویت با لبهای پر خون می بوسم گلویت می سوزد وجودم سر تا پا کبودم چون مادر اسیر سیلی یهودم واویلا واویلا @karimegharib
نوحه شب سوم حضرت رقيه (س) برایم مهمان رسیده – ولی با راسی بریده نمایم مهمان نوازی – ولی با قدی خمیده پدر جان – چرا آشفته مویی بمیرم – چرا پاره گلویی نمانده – برایم آبرویی یتیمی دردسر شد برایم ورم کرده بابا دست و پایم شبیه مادر دشمن بریده – ناله هایم پدر جان غریبم من پدر لبانت شد خیزرانی – الهی بابا بمیرم به زخمت با زخم لبهام – ز لبهایت بوسه گیرم پدر جان – خود با دسته بسته ببافم – مویت را دسته دسته شبیه – تو دندانم شکسته برایم بابا خیلی عزیزی نبینم اشک از دیده بریزی نبود عمه امشب رفته بودم – به کنیزی پدر جان غریبم من پدر عمو عباسم کجایی – شکایت دارم برایت کتک خوردم هرکجایی – زدم غمدیده صدایت عموجان – ندیدی گوشوارم بیا و – ببین معجر ندارم سرم را – به زانو میگذارم از آنشب که گیسویت به هم خورد قشنگی ابرویم بهم خورد لگد خوردم دنده ها و پهلویم – به هم خورد @karimegharib
نوحه شب سوم حضرت رقیه سلام الله صحیفه ی عشقه تمام عشاقم به سفره ی هستی منم که رزاقم منم باب نجات عالمین منم باب الحوائج حسین ثارالله ثارالله گره گشای گرفتارانم من استغفار گنهکارانم رقیه جانم رقیه جانم رقیه جانم عمو کجا بودی پرم زمین افتاد النگویم دسته زنی لعین افتاد عمو چشمت روشن میلرزیدم عمو من رخت کهنه پوشیدم عمو پهلویم عمو بازویم مرا زجر آن شب گرفت از مویم رقیه جانم رقیه جانم رقیه جانم صدا زدم نامرد نزن عزادارم نزن یتیمم من نده تو آزارم نزن دستت سنگینه بی حیا نزن عمه میبینه بی حیا نکش گیسویم نزن بر رویم بزن اما به عمو میگویم رقیه جانم @karimegharib
شب سوم حضرت رقیه (س) زهرای کاروانم پدر جان گشته غوغا به پاکنج ویران روشن کردی سرای یتیمان دختر شاهم ویران نشینم _ بهر تو بابا زارو حزینم مرا بغل کن ای نازنینم ای آرام قلب زینب_عزیز زهرا سالار زینب(3) بنشین بر دامن وصله دارم سرت را روی سینه گذارم بهر یک بوسه ات بی قرارم دامن دختر جای پدر شد_درد یتیمی چون درد سر شد با دل پر غم وقت سفر شد ای آرام قلب زینب _عزیز زهرا سالار زینب(3) گیسو نمانده ریزم به پایت قربان این لب خوش صدایت می گویم شرح حالم برایت تا که تو رفتی معجر کشیدند_چادر طفلان از سر کشیدند پنجه به گیسو لشگرکشیدند ای آرام قلب زینب _عزیز زهرا سالار زینب(3) @karimegharib
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین (ع) سخت است دختر باشی وماتم ببینی منزل به منزل در اسیری غم ببینی از خواب برخیزی بجای ناز بابا گیسوی خودرا دست نامَحرَم ببینی آن چادری که سالها محکم گرفتی در دست ِ این وآن چنان پرچم ببینی گفتم نزن ،لج کرد،تازه ناسزا گفت: فریاد زد بدتر از این را هم ببینی خورده کسی تا حال سیلیِّ دودستی تا چند ساعت چهره را مُبهَم ببینی یک دختر شامی به همبازیِ خود گفت : دختر شده تاحال ، قامت خم ببینی گفت آن یکی، پیشش نرو از خارجی هاست باید که مویش را چنین در هم ببینی امشب سرت را می کشانم تا خرابه از نِی، نه ، از نزدیک احوالم ببینی ای سربریده من بغل می خواهم امشب اصلاً دلت آمد که من را کم ببینی یا چشم من تار است یا تغییر کردی چشمان خود واکن که من را هم ببینی موی بلندی داشتم با معجرم سوخت یک فاطمیه غم در این چشمم ببینی عمه نبود امروز می رفتم کنیزی جای تو خالی بود که ترسم ببینی @karimegharib
شب سوم حضرت رقیه سلام الله علیه در خرابه غوغا شد عقده ز دل وا شد دختری غریبانه زائر بابا شد ویرونه مهمونی شده وقت پریشونی شده... وای وای وای می بوسم لبهای تورو با این لب خونی شده... وای وای وای غریب مادر یا حسین یادگار زهرایم من غریب و تنهایم بعد از این همه دوری من با تو می آیم زخمی شده بال و پر من ورم کرده پیکر من... وای وای وای اگر نوازش بکنی می ریزه موی سر من... وای وای وای بچه های شهر شام میدن به من دشنام سوخته موهای من از اتیش روی بام یتیمی انجا گناهه دختر بچه بی پناهه... وای وای وای مثل تن خواهر تو تنم کبودو سیاهه... وای وای وای غریب مادر یا حسین @karimegharib