فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبح جمعتون بخیر 🌷
دوستان امروز میخام زیارت عاشورا بخونم هر کی منو همراهی میکنه و به عشق آقا امام حسین زیارت عاشورا میخونه این استیکر رو بفرسته
دو تا متوفی داشتیم هر دو مسن بودن ، یوقتا یه متوفی میاد وقتی کاورش رو باز میکنی میبینی چقققدر زجر کشیدگی و ناراحتی از چهره اش میباره ، لباسهای کهنه و داغون تنشه ، بدنش شده پر از زخم ، ناخن هاش بلنده ، موهاشو هیچکس شونه نکرده چند وقته .... به خودمون میگیم حتما هیچکسو نداشته ، وقتی غسل و کفنش تموم میشه میبینیم چقد آدم اومدن واسه دیدنش، چه سر و دستی میشکونن براش، چه اشکهایی که ریخته نمیشه ،، چه جیغ و دادهایی که نمیزنن جگر آدم خون میشه ، یکی میاد گوشی همراهشو در میاره تماس تصویری میگیره استرالیا ، میگه بزارید دخترش ببینتش، میزارنش سردخونه میگن امروز خاکش نمیکنیم پسرش دکتره فردا میرسه یزد میخاد تو مراسم مادرش باشه حتما ، واقعا آدم میمونه چی بگه ، من فقط به این فکر کردم که این مادر چی واسه بچه هاش کم گذاشته بود که این حال و روزشه، اگه کم گذاشته بود که الان نمیخواستن ببیننش پس کم نذاشته ، اگه کم گذاشته بود الان بچه هاش یکیش یه قاره دیگه نبود یکیش هم دکتر بشه ، پس مادر خوبی بوده ، پس چرا این حال و روزش بود ، به خاطر بی وفایی بچه هاش؟
به خاطر بی کسی؟
🍁دنیا مانند گردویی است بی مغز!
ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا میڪنند...
به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد.
یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن،
گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند...
ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد.
پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟!
گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا میڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت...
دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن میجنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه میرویم...