﷽
#طنز
#سیاسی
روحانے هستم ✋
یڪ رئیس جمهور و ۶ ساله پاڪم😁
تا پارسال تقصیر دولت قبل بود الان تقصیر
عالےترین سطح نظام است😷
.
.
.
🎤خبرنگار:
آقاے روحانے ڪشــور را
چطور اداره میڪنے ڪه اینقدر مشڪل هست⁉️
👤روحانے: اینطورے❗️ یڪ چشــ👀ـمم
را مےبندم و دیگرےرا باز مےڪنم‼️
🎤خبرنگار: یعنے چے😳
👤روحانے: نگاهم را از داخل میگیرم
و به بیرون(ڪشور ڪدخدا و اروپا) میدوزم😎✌️
جهانگیرے:
مذاڪره مجدد با آمریڪا سادهلوحے است‼
جدے میگے😳نمیدونستم خوب شد گفتے👌
مارو ازاین گمراهے نجات دادے
داداش
همون دفعه اولش هم بود
ولےشیش سال وقت برد تا شما بفهمین
این سطح از آے ڪیو بے سابقس☺
#فرارمغزها😄
#واقعاداریدحیفمیشیــد
#خسارتمحض
@ghateee
eitaa.com/ghateee
🌠 رمان شب
#بدون_تو_هرگز 30
" طلسم عشق"
🔺 بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم ... دل توی دلم نبود ...
📞 توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم ...
اما تماس ها به سختی برقرار می شد ...☎️
🔺 کیفیت صدای بد ... و کوتاه ... برگشتم ...
از بیمارستان مستقیم به بیمارستان ...
✅ علی حالش خیلی بهتر شده بود ...☺️
💢 اما خشم نگاه زینب رو نمی شد کنترل کرد ...😒
به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود ...
- فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میای ... اما وقتی باید ازش مراقبت کنی نیستی ...😤
🔸 خودش شده بود پرستار علی ...
نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم ... چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه ...
تازه اونم از این مدل جملات ... همونم با وساطت علی بود ... خیلی لجم گرفت!!!☹️
آخرش به روی علی آوردم ...
- تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟
🔷 من نگهش داشتم... تنهایی بزرگش کردم ... ناله های بابا، باباش رو تحمل کردم ...
باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا می کنه!!!
و علی باز هم خندید ... اعتراض احمقانه ای بود ..
وقتی خودم هم، طلسم همین اخلاق با
محبت و آرامش علی شده بودم ...😊💞
زندگی شهید سید علی حسینی❤
ادامه در👇
🌷 @ghateee
eitaa.com/ghateee
#طنز
#سیاسی
یکی از خوبیای😏 دولت روحانی اینه که احسان علیخانی امسال برای ماه عسل لازم نیست زیاد دنبال سوژه بگرده دست رو هرکی بذاره بغضش میترِکه😭😂😭😭😢
@ghateee
eitaa.com/ghateee
🌠 رمان شب
#بدون_تو_هرگز 31
" مهمانی بزرگ"
🔷 بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ...
علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... ☺️
💢 اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ...
منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ...
🔷بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ...
قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ...
🔸همه چیز تا این بخشش خوب بود ...
اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ...
💢 پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ...
زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... 😢
🔸مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ...
یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم ....
و یکی محکم زدم پشت دست مریم...
🔺نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ...
🔺 توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ...
قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ...
🔸بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ... - بابا ... بابا ...
مامان، مریم رو زد ...😢
زندگی شهید سید علی حسینی❤
ادامه در👇
🌷 @ghateee
eitaa.com/ghateee
#سیاسی
#برجام
🔴همچنان پایبند😏😏😏
🔺وزیر خارجه آلمان در پی خروج آمریکا از برجام: شرکتهای آلمانی برای معامله با ایران تقریبا هیچ شانسی ندارند. معاف کردن شرکتهای آلمانی از تحریمهای آمریکا بسیار مشکل است.
روحانی به زودی : اگر با ۵+۱ نشد ما برجام را با ۴+۱ ادامه میدیم.
اگر ۴+۱ نشد با ۳+۱
اگر نشد با ۲+۱
نشد با ۱+۱
حتی با ۰+۱
ما در برجام می مانیم✋😎
#پایبند_به_هیچ😒
@ghateee
eitaa.com/ghateee
رمان شب #بدون_تو_هرگز ۳۲
"تنبیه عمومی"
🔹 علی به ندرت حرفی رو با حالت جدی می زد ...
✅ اما یه بار خیلی جدی ازم خواسته بود، دست روی بچه ها بلند نکنم...
💢به شدت با دعوا کردن و زدن بچه مخالف بود ... خودش هم همیشه کارش رو با صبر و زیرکی پیش می برد ...
🔹تنها اشکال این بود که بچه ها هم این رو فهمیده بودن ... اون هم جلوی مهمون ها ... و از همه بدتر، پدرم😒
🔸علی با شنیدن حرف بچه ها، زیر چشمی نگاهی بهم انداخت ... نیم خیز جلوی بچه ها نشست و با حالت جدی و کودکانه ای گفت ...
- جدی؟ ... واقعا مامان، مریم رو زد؟ ... 😒
💢 بچه ها با ذوق، بالا و پایین می پریدن ... و با هیجان، داستان مظلومیت خودشون رو تعریف می کردن ...
و علی بدون توجه به مهمون ها ... و حتی اینکه کوچک ترین نگاهی به اونها بکنه ...
غرق داستان جنایی بچه ها شده بود ...😌
🔸داستان شون که تموم شد ... با همون حالت ذوق و هیجان خود بچه ها گفت ...
- خوب بگید ببینم ... مامان دقیقا با کدوم دستش مریم رو زد ...😒
و اونها هم مثل اینکه فتح الفتوح کرده باشن ... و با ذوق تمام گفتن ... با دست چپ ...
💢 علی بی درنگ از حالت نیم خیز، بلند شد و اومد طرف من ...
خم شد جلوی همه دست چپم رو بوسید ...
و لبخند ملیحی زد ...😊
- خسته نباشی خانم ... من از طرف بچه ها از شما معذرت می خوام ...
❤️ و بدون مکث، با همون خنده برای سلام و خوشامدگویی رفت سمت مهمون ها ...
هم من، هم مهمون ها خشک مون زده بود ...
💢 بچه ها هم دویدن توی اتاق و تا آخر مهمونی بیرون نیومدن ...
💞 منم دلم می خواست آب بشم برم توی زمین ... از همه دیدنی تر، قیافه پدرم بود ...
چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ...
✅ اون روز علی ... با اون کارش همه رو با هم تنبیه کرد ...
این، اولین و آخرین بار وروجک ها شد ...
و اولین و آخرین بار من...☺️
زندگی شهید سید علی حسینی❤
ادامه در👇
🌹 @ghateee
eitaa.com/ghateee
سلام
صبحتون به زیبایی آسمان آبی🌺
حداقل ۱۷ دقیقه...☺️
@ghateee
eitaa.com/ghateee