⭕️ روایت حاجیدلیگانی از تلاشلاریجانی برای تصویب لایحه تامین مالی تروریسم پس از هشدار رهبر انقلاب
👤نماینده شاهینشهر در مجلس:
🔹پس از بیانات رهبر انقلاب، همه تصور کردند کار FATF تمام شده است، اما آقای لاریجانی بعد از آن به مجلس آمد و گفت فلان کشور چنین حرفی گفته و باید زودتر کاری بکنیم و باید زودتر به FATF بپیوندیم!
🔹مشکل اصلی مجلس این است که در مشت لاریجانی قرار دارد و او هر برنامهای را بخواهد، در مجلس پیش میبرد.
🔹چهل سؤال و ابهام را نسبت به FATF مشخص کردهایم، باید پرسید که آیا یک نفر وجود دارد که به این ابهامات پاسخ دهد؟
🔹صداوسیما که این همه درباره برجام جلسه گذاشت، چرا درباره این موضوع جلسه نمیگذارد؟
✅ تنها کانال رسمی استاد رائفی پور و جنبش مصاف
رگ ها و مویرگهای قلب ❤ انسان!
❤️ خداوندی که اینگونه ظریف و دقیق و هوشمندانه عمل می کندچگونه ممکن است که من و تو راازیاد برده باشد
🌺الیس الله بکاف عبده🌺
آیاخدابرای بنده اش کافی نیست؟
🌹👉 @ghateee
سلام بچه ها😊
صبحتون بخیر و خوشی😍🌺
ان شاءالله آخر هفته خوبی داشته باشین😄🙏
#داستان_راستان
73_ تشنه اي كه مشك آبش به دوش بود
اواخر تابستان بود و گرما بيداد ميكرد . خشك سالي و گراني اهل مدينه را به ستوه آورده بود . فصل چيدن خرمابود . مردم تازه ميخواستند نفس راحتي بكشند كه رسول اكرم به موجب خبرهاي وحشتناكي - مشعر به اينكه مسلمين از جانب شمال شرقي از طرف روميها مورد تهديد هستند - فرمان بسيج عمومي داد .
مردم از يك خشكسالي گذشته بودند و ميخواستند از ميوههاي تازه🍉🍒🍓🍇 استفاده كنند . رها كردن ميوه و سايه بعد از آن خشكسالي و در آن گرماي كشنده🌞 ، و راه دراز مدينه به شام را پيش گرفتن ، كار آساني نبود . زمينه براي كارشكني منافقين كاملا فراهم شد .
ولي نه آن گرما و نه آن خشكسالي و نه كارشكنيهاي منافقان ، هيچكدام نتوانست مانع فراهم آمدن و حركت كردن يك سپاه سي هزار نفري براي مقابله با حمله احتمالي روميان بشود .
راه صحرا را پيش گرفتند و آفتاب🌞 برسرشان آتش ميباريد . مركب 🐎🐪و آذوقه بحد كافي نبود . خطر كمبود آذوقه و وسيله و شدت گرما كمتر از خطر دشمن نبود . بعضي از سست ايمانان در بين راه پشيمان شدند . ناگهان مردي به نام كعب بن مالك برگشت و راه مدينه را پيش گرفت . اصحاب به رسول خدا گفتند : " يا رسول الله ، كعب بن مالك برگشت " فرمود " ولش كنيد ، اگر در او خيري باشد خداوند به زودي او را به شما برخواهد گرداند ، و اگر نيست خداوند شما را از شر او آسوده كرده است " .
طولي نكشيد كه اصحاب گفتند : " يا رسول الله ، مرارش بن ربيع نيز برگشت . " رسول اكرم فرمود " ولش كنيد ، اگر در او خيري باشد خداوند به زودي او را به شما بر ميگرداند ، و اگر نباشد خداوند شما را از شر او آسوده كرده است " .
مدتي نگذشت كه باز اصحاب گفتند : " يا رسول الله 🌺، هلال بن اميه هم برگشت " . رسول اكرم همان جمله را كه در مورد آن دو نفر گفته بود تكرار كرد .
در اين بين شتر ابوذر ، كه همراه قافله ميآمد ، از رفتن باز ماند .
ابوذر هرچه كوشش كرد كه خود را به قافله برساند ميسر نشد . ناگهان اصحاب متوجه شدند كه ابوذر هم عقب كشيده ، گفتند : " يا رسول الله ، ابوذرهم برگشت " باز هم رسول اكرم با خونسردي فرمود : " ولش كنيد ، اگر در او خيري باشد خدا او را به شما ملحق ميسازد ، و اگر خيري در او نيست خدا شما را از شر او آسوده كرده است " .
نميشناخت . همان طور كه ميرفت ، در گوشه اي از آسمان ابري ديد و چنين مينمود كه در آن سمت باراني آمده است . راه خود را به آن طرف كج كرد .
به سنگي برخورد كرد كه مقدار كمي آب باران 💦💧💦در آن جا جمع شده بود . اندكي از آن چشيد و از آشاميدن كامل آن صرف نظر كرد ، زيرا به خاطرش رسيد بهتر است اين آب را باخود ببرم و به پيغمبر برسانم ، نكند آن حضرت تشنه باشد و آبي نداشته باشد كه بياشامد . آبهارا در مشكي كه همراه داشت ريخت و با ساير بارهايي كه داشت به دوش كشيد ، با جگري سوزان پستيها و بلنديهاي زمين را زير پا ميگذاشت . تا از دور چشمش به سياهي سپاه مسلمين افتاد ، قلبش از خوشحالي طپيد و به سرعت خود افزود .
از آن طرف نيز يكي از سپاهيان اسلام از دور چشمش به يك سياهي افتاد كه به سوي آنها پيش ميآمد .
به رسول اكرم عرض كرد : " يا رسول الله مثل اينكه مردي از دور به طرف ما ميآيد " .
رسول اكرم : " چه خوب است ابوذر باشد " .😊
سياهي نزديكتر رسيد ، مردي فرياد كرد : " به خدا خودش است ، ابوذر است " .
رسول اكرم : " خداوند ابوذر را بيامرزد ، تنها زيست ميكند ، تنها ميميرد تنها محشور ميشود " .
رسول اكرم ابوذر را استقبال كرد ، اثاث را از پشت او گرفت و به زمين گذاشت ، ابوذر از خستگي و تشنگي بيحال به زمين افتاد .
رسول اكرم : " آب حاضر كنيد و به ابوذر بدهيد كه خيلي تشنه است " .
ابوذر : " آب همراه من هست " .
- " آب همراه داشتي و نياشاميدي ؟ !
" آري پدر ومادرم به قربانت ، به سنگي بر خوردم ديدم آب سرد و گوارايي است . اندكي چشيدم ، با خود گفتم از آن نمي آشامم تا حبيبم رسول خدا از آن بياشامد " ( 1 ) .
. 1 ابوذر غفاري ، تأليف عبدالحميد جودش السحار ، ترجمه ( با اضافات ) علي شريعتي .
@ghateee